دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(229)

من دو قطره آب را ديدم كه به هم نزدیك شدند و قطره اي بزرگ تر تشكيل دادند...


اما دو تكه سنگ را ديدم كه هیچ گاه نتوانستند با هم يگانه و یكی شوند !


پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه امکان بزرگ تر شدنمان نیز كاهش می یابد...

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است.

سنگ، پشت نخستین مانع جدی می ایستد ؛ اما آب... به هر صورت راه خود را به سمت دریا می گشايد.


نایت اسکین

وقتي خدا را ديدم كه مشكلم را حل مي كرد، من به توانايي او ايمان مي آوردم و چون حل نمي كرد، مي فهميدم او به توانايي من ايمان دارد.

نایت اسکین

من اشخاص بزرگی را در دنیا موفق دیدم که همواره در روح خود برای وقایع و حوادث غیر منتظره، جای مخصوص باز می‌کنند.(با الهام از سخن موریس مترلینگ)
 

من مردان شجاع را فرصت آفرین دیدم و ترسوها را فرصت طلب .
(با الهام از سخن گوته)
 

من همسفری وفادارتر از خط سپید وسط جاده ندیدم. او تکه تکه می شد، ولي دست از همراهي برنمي داشت. 
ادامه دارد...                                 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1391 | 5:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                             

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(229)



 

من دو قطره آب را ديدم كه به هم نزدیك شدند و قطره اي بزرگ تر تشكيل دادند...


اما دو تكه سنگ را ديدم كه هیچ گاه نتوانستند با هم يگانه و یكی شوند !


پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه امکان بزرگ تر شدنمان نیز كاهش می یابد...

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است.

سنگ، پشت نخستین مانع جدی می ایستد ؛ اما آب... به هر صورت راه خود را به سمت دریا می گشايد.


نایت اسکین

وقتي خدا را ديدم كه مشكلم را حل مي كرد، من به توانايي او ايمان مي آوردم و چون حل نمي كرد، مي فهميدم او به توانايي من ايمان دارد.

نایت اسکین
 

من اشخاص بزرگی را در دنیا موفق دیدم که همواره در روح خود برای وقایع و حوادث غیر منتظره، جای مخصوص باز می‌کنند.(با الهام از سخن موریس مترلینگ)
 

من مردان شجاع را فرصت آفرین دیدم و ترسوها را فرصت طلب .
(با الهام از سخن گوته)
 


من همسفری وفادارتر از خط سپید وسط جاده ندیدم. او تکه تکه می شد، ولي دست از همراهي برنمي داشت. 
ادامه دارد...  
                                شفيعي مطهر
 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 29 آبان 1391 | 7:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(228)


من در اين شهر اصحاب كهف را ديدم كه نه پس از خوابي سيصد ساله، بلكه هر كس پس از خواب يك شبه چون از خواب برمي خاست ،از ارزش پولش مي كاست .


من ملتي را ديدم كه بپاخاست تا سياستش را ديني كند، ولي دينش سياسي شد.اين ملت به جاي ساختن اقتصاد انساني، انسان اقتصادي،به جاي خيابان شريف، شرافت خياباني ، به جاي ديدن رنگ آزادي ، اسارت رنگ شده ساخت؛ و به جاي درمان دردها، درد بي درمان گرفت. 


من آنگاه خود را راستگوتر از همیشه دیدم که بی اراده نمی دانستم چه می گویم!


من طلوع هر پگاه نو را آغاز یک نگاه نو به هستی دیدم.


من کلاغ هایی سیاه و زاغ هایی تباه را دیدم که در باغی غم زده و بوستانی ماتم دیده از برابر قفس عقابان تیزپرواز و شاهین های پاکباز با تبختر و تفرعن پرواز می کردند و با ناز جولان می دادند.

ادامه دارد...  

                        شفيعي مطهر

.:


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 28 آبان 1391 | 6:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(227)

 

من انديشه را بستر شك، و شك را، حركت از يقينی فروتر به سوی يقينی فراتر دیدم .  


من نوزادي را ديدم كه چون مي خواستند او را از شير بازگيرند، به جاي پستان مام، پستانك ابهام در دهانش نهادند. شگفت آور اين كه او عادت كرد به جاي نوشيدن شير، نيوشيدن تحقير را تجربه كند.


من در جوامع تك صدايي و بسته، پيوندهاي سرمايه هاي اجتماعي را گسسته ديدم. با طنين صدايي خفيف از دگر انديشان حريف،احساس ها برمي خروشيد و اركان جامعه فرومي پاشيد.


من زير پوست تاريخي منجمد،جرياني مولد را ديدم كه مي رفت تا روزي نو بياغازد و روزگاري نوين بسازد.


من شهري را ديدم كه چون در آن ارزش ها عوض شد، عوضي ها با ارزش شدند.

ادامه دارد...  

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 26 آبان 1391 | 7:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(226)


من علت نام آوری چارلی چاپلین و آلبرت انیشتین را در این دیدم که اولي حرف نمي زند،ولي همه  حرف او را می فهمند! ولی دومي حرف مي زند، ولي هیچ کس حرف وي را نمی فهمد!!


من همه جباران تاریخ را دیدم که هر چه ژرف تر در منجلاب رسوایی و مرداب تنهایی فرومی رفتند، بيشتر از صداقت مي كاستند و بر صلابت مي افزودند.


 من زورق هيچ ستمگر سفاكي را نديدم مگر اين كه بر امواج رام ستم پذيران حقير و درياي آرام قربانيان تحقير مي راند.


من هر بذر باوری را که در بستر ذهنم روییده می دیدم ، مي كوشيدم آن نهال باور را بارور كنم و از آن ميوه حقيقت بچينم.


 

من بسیاری از مردم را دیدم که به لطیفه های تکراری نمی خندند ، ولي براي غم ها و غصه هاي تكراري  بارها مي گريند!!

ادامه دارد...

                               شفيعي مطهر

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 24 آبان 1391 | 5:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(225)


من همه  پیشرفت ها و ترقیات انسان ها را میوه هایی روییده از درخت سوال و جرعه هایی جوشیده از چشمه آمال دیدم.


من لبخند را در بازار بزرگ زندگی ارزان ترین کالا و زیباترین غنچه شکوفا دیدم. 


من کسانی را منطقی و منصف دیدم که زیاد کتاب می خوانند ، ولی کسانی را خشك مغز و متحجر ديدم که  که فقط یک کتاب را زياد و همیشه می خوانند و فکر می کنند همه نوشته های آن صحیح است .


من بخيل خسيس را چون كرمي خاكي ديدم كه خوراكش خاك بود، اما در خوردن آن هم امساك مي كرد، چون مي ترسيد خاك تمام شود!


من شب پره اي را ديدم كه روزها بيرون نمي آمد ، چون مي ترسيد مردم شيفته زيبايي او شوند.

ادامه دارد...

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 22 آبان 1391 | 5:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(224)


من چه بسيار فرمانرواياني را دیدم مست از باده قدرت و سرمست از باد شوکت . آنان جقايق را از خلق مي نهفتند و پند دلسوزان را نمي پذيرفتند . سرانجام آن قدر با سمند ستم تاختند تا مركب هاي غرور ، راكبان مغرور را به ژرفاي دره تباهي فروانداختند. 

نایت اسکین

من اكسير محبت را برنده تر از شمشير قدرت ديدم.مهر و محبت، شير درنده را رام و وحشي غرنده را آرام مي كند.

من محبت را دیدم که قدرت را می آورد نه قدرت ، محبت را. محبت،از مار گزنده ، دوستي برازنده مي سازد. 

 

من مرگ گریزی را دیدم که برای گریز از مرگ کارهایی می کرد که هیچ گاه برای زندگی کردن  چنین کارهایی نمی کرد.


  من خنیاگری را دیدم که در ساز او سوزی بود و این سوز را برای ساز می خواست.

او می سوخت برای ساختن و می ساخت برای سوختن!

او سوز را برای اثربخشی ساز می خواست و ساز را برای بازآفرینی سوز!

ادامه دارد...

                         شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 19 آبان 1391 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(223)

 

من اندیشیدن را سخت ترین کار بشر دیدم.


من در دنيا هيچ وسيله اي را ندیدم كه بشر براي فرار از تحمل و زحمت فكر كردن، به آن متوسل نشده باشد!(با الهام از سخن توماس اديسون)


نایت اسکین

من در بسیاری از موارد، رنج و سختي را بهترين يار و ياور خود ديدم، آن گاه كه توانستم از آن به طور موثر بهره جويم.

نایت اسکین

من هر پرنده اي را كه بلندپروازتر ديدم، افق ديدش را بازتر يافتم. مرغ انديشه هرچه بلند پروازتر، ديدش بازتر!

من در سیمای عفریت جنگ جز کشتار و ویرانی و در صلح و آشتی جز انسانیت و مهربانی ندیدم.

ادامه دارد...

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 18 آبان 1391 | 6:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(222)

من بدترین آدم ها را هم به گونه ای دیدم که می توانستد خوب باشند...


من در جهان هستی هیچ گاه تاریکی مطلق ندیدم. اگر در هنگام احساس تاریکی به درون خود بنگریم، ممکن نیست که روزنه ای در برابر ما قرار نگیرد و خورشید پشت پرده ای را به ما نشان ندهد.
هـــــزار نقــــش بر آرد زمـــــــانه و نبود
یکی چنان که در آیینه ی تصور ماست     (با الهام از سخن مهرنوش.باقری)


من « چوپان دروغگو » را دیدم که بر صدر نشسته بود و قدر می دید و صدها « دهقان فداکار » دست بر سینه  و دل پر کینه ، گوش سپرده به فرمان و جان افسرده از اين دوران.


نایت اسکین

من اصلاحات را حرکت های تدریجی و آرام در جهت رفع ناهنجاری ها و فسادهای موجود در ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یک جامعه انسانی دیدم.

(با الهام از سخن ماهنامه نسیم بیداری)


نایت اسکین

 من نسیم فرهنگ ساز را نوازشگر دیدم و توفان آذرنگ افروز را ويرانگر.

ادامه دارد...

                            شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1391 | 5:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

      غدیر ،

تبلور حاكميت « مردم » در قامت امامت 

   غدیر ، نه یک  روز عام و برکه آرام ، که یک تاریخ تمام است . غدیر یک پیچ سرنوشت ساز تاریخ است .

   در این روز ، سرنوشت روشن بشریت با زلال آب های «غدیر» گره خورد . هر قطره آن بلور مذاب یک سینه سخن در دل و یک آبشار زلال عرفان بر زبان دارد. در غدیر زنجیر رقیت بشر از هم گسست و یوغ اسارت انسان درهم شکست . غدیر با تثبیت حاکمیت « الله »، پدیده حاکمیت انسان بر انسان را برانداخت و نیرنگ خودکامگان را نقش بر آب ساخت . 

    منشور غدیر ، اصل « ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا » را بر تارک تاریخ نگاشت و با همین اصل ، کرامت انسان را پاس داشت .  

   آرمان غدیر بر این بود که وازه های خودکامگی ، سلطه گری ، سلطه پذیری ، خشونت ورزی ، اباحی گری ، تملق ، چاپلوسی ، ستمگری ، ستم پذیری ، و.... را از قاموس بشریت بزداید و راه و رسم حق گرایی ، انسان دوستی ، مردم سالاری ، عدالت خواهی ، ستم ستیزی ، آزادی خواهی ، حقوق مداری ، مشارکت پذیری ، مشارکت جویی ، شایسته سالاری ، اماتتداری ، صراحت و صداقت سخن ، رفق و مدارا ، ساده زیستی و همه ارزش های عالی اسلامی و انسانی را نهادینه سازد .    

مکتب غدیر ، سعه صدر ، تحمل عقیده مخالف و ظرفیت بالا را از ابزار مدیریت و رهبری می داند:

  آله الریاسه سعه الصدر  .

 در این مکتب ، مسند حکومت و زمامداری ، نه یک طعمه و شکار ، که یک امانت الهی است و حاکم در برابر خدا و خلق باید پاسخگو باشد :

  ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه  .

 مرام غدیر : « با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا » است . مولای برگزیده غدیر حتی اجازه بدرفتاری با دشمنان خونی خود را نمی دهد . او تاکید می ورزد که : 

« پس از من  خوارج را نکشید ، زیرا آن که به طلب حق درآید و راه خطا پیماید ، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد و بدان دست گشاید .»

    بنیانگذار مکتب غدیر ، انتقاد و پرسشگری و عدالت خواهی را از حقوق مردم و پاسخگویی ، خدمتگزاری و احساس مسئولیت را از وظایف و تکالیف حاکمان می داند .

« با من ، آن گونه که با خودکامگان سخن می گویند ، سخن مگویید و چونان که با تندخویان رفتار می کنند ، از من کناره نگیرید . با ظاهرسازی و ریا با من آمیزش نکنید و شنیدن سخن حق را بر من سنگین مپندارید . نمی خواهم مرا بزرگ انگارید ، چه آن کسی که شنیدن سخن حق بر او گران باشد و اجرای عدالت بر او دشوار بود ، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است . پس، از گفتن حق یا رای زدن در عدالت کوتاهی نکنید . »

   و در جای دیگر ، پای فراتر نهاده ، چاپلوسان را رانده ، حق گرایان گزنده را ترجیح می دهد :

« آن کسی را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید و در آنچه می کنی یا می گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند می دارد ، کمتر تو را یاری کند .»

  سلطان سریر غدیر و ابرمرد عرصه تدبیر در دفاع از حقوق انسانی یک شهروند تا بدان جا پیش می تازد که ، قاضی خود را به سبب این که صدایش بلندتر از ارباب رجوع بوده است ، عزل می کند . امام علی(ع) به ابوالاسود دولی می فرماید :

 « انی رایت کلامک یعلوا کلام خصمک ».

 

  در بینش غدیر ، انسانیت انسان ارزش دارد ، نه مواضع سیاسی ، عقیدتی و فکری او . خالق این بینش به مالک اشتر می فرماید : 

« مردم دو گروه اند : یا مسلمان اند ، که برادر تو هستند ، یا غیر مسلمان ، که در آفرینش با شما یکسان اند . » 

 و در دفاع از حقوق دگراندیشان تا بدان پایه اصرار می ورزد که هشدار می دهد : 

« هرکس اقلیتی(غير مسلماني) را بیازارد ، قطعا مرا آزرده است ! »

   آغازگر نظام غدیر ؛ حاکم را نه تنها مطاع خلق ، که مطیع خالق و خلق نیز می داند :

« هرگز مگو : من فرمانروایم . باید حکم رانده و بی چون و چرا پیروی شوم . چه ، آن کسی که چنین مشی و مشربی و چنین سیستم و نظامی دارد ، روان را ناهنجار ، دین را ناروا و جامعه را ناپایدار می سازد . »

او راز هلاکت و نابودی جامعه را در فقر و فلاکت مردم می داند و رمز فقر آنان را ، قدرت گرایی و ثروت اندوزی اقلیت می شمارد .

....و برای تحقق این گونه آرمان ها بود که با تایید الله و به دست رسول الله (ص) و با گزينش مردم - خلق الله - ،  امیر المومنین علی (ع) ولایت امت اسلام را عهده دار شدند .  

در تاریخ اسلام می خوانیم كه امام علی (ع) با و جود آن كه از طرف خداوند به امامت رسیده بودند ، ولی به دلیل اين كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) مردم با او به عنوان «خلیفه » بيعت نكرده بودند، بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصمیم مردم در تعیین سرنوشتشان تمام این سال ها نه تنها كار شكنی نكرد، بلكه همواره در كنار مردم حتی به خلیفه منتخب مردم نیز به عنوان مشاور كمك می كرد. هم او بود كه به خاطر مردم و بیعت شان بعد از ۲۵ سال بر مسند خلافت نشست ، با وجود این كه ۲۵ سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسیده بود .

     برخی از علمای دین بر این نظرند كه معرفی امام به عنوان شخص شایسته و نامزدحكومت جنبه« تعیینی» دارد،نه«تحميلي» .معصومان حق حکومت دارتد و مردم حق حاکمیت . حکومت امری دنیایی و از آن مردم است و این حق قابل فسخ و انتقال به دیگری است.  استاد مطهری می گوید:

«اگر امام به حق را مردم ، از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم و به امر خدا تحمیل كند.لزوم بیعت هم همین است»

(حماسه حسینی: مطهری،107)

در كلامی از حضرت علی (ع) می خوانیم كه  :

«رسول خدا مرا متعهد به پیمانی كرده و فرموده بود: پسر ابی طالب ! ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود كردند و با رضایت در باره تو به وحدت نظر رسیدند، امر ایشان را به عهده بگیر و بپذیر ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار، زیرا خدا راه گشایش را به روی تو باز خواهد كرد» . 

ایشان پس از قبول بیعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:

«ای مردم ! این امر ، امر شماست. هیچ كس جز آن كه شما او را امیر خود گردانید، حق امارت بر شما را ندارد.» 

آغاز ولایت فرخنده و حکومت خجسته مولا علی علیه السلام بر جهان بشریت ، بر همه نیک اندیشان و سبزکیشان جهان مبارک باد .امید که در پرتو رهبری ها و رهنمود های این پیشوای پرواپیشگان و امیر پرهیزگاران بتوانیم آرمان های بلند تشیع را تحقق بخشیم.

                                                             سید علیرضا شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 13 آبان 1391 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(221)



من ذهن متحجران را زنداني بي پنجره و دروني بي حنجره ديدم. نه هستي را آن گونه كه هست، مي توانند بنگرند و نه تفسير آفرينش را مي يارند كه بنگارند.


من زندگی زناشویی را چون صحنه تاتری دیدم ،که مردم صحنه زیبا و آراسته آن را می بینند، درحالی که زن و شوهر با پشت صحنه درهم ریخته و پرماجرای آن سر و کار دارند. (با الهام از سخن فرانسیس بیکن)


من برخي از ازدواج ها را چون شهر محاصره شده ديدم؛ کسانی که داخل شهرند، سعی دارند از آن خارج و آن ها که خارج هستند، کوشش دارند که داخل شوند! 

(با الهام از سخن فرانکلین)

 

من زهد را رغبت‌ به‌ تقوا‌ و بى‌ رغبتى‌ به‌ دنيا دیدم.

(با الهام از سخن امام حسن مجتبی علیه السلام)       

          

من نیروی یک باورمند به اندیشه ای را برابر دیدم با  نیروی نود و نه نفر علاقه مند به آن .

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 12 آبان 1391 | 9:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

مي خورم پس هستم 

قصه هاي شهر هرت / قصه سي و يكم

سال ها مي گذشت و مردم شهر هرت نيز چون ساير مردم دنيا با همه توش و توان خود كار مي كردند و در ازاي دسترنج و كار و تلاش خود  زندگي را مي گذراندند.

 در زمان سلطنت ابدمدت !! سلطان قوي شوكت و قدر قدرت !! اعلي حضرت هردمبيل در گوشه اي از اين سرزمين و در دامنه كوهي مرتفع توسط كاوشگران فرنگي معدني شگفت آور و ارزشمند از طلا كشف شد. به محض اطلاع اعلي حضرت از اين كشف بزرگ، ايشان دستور دادند ضمن عقد قرارداد با همان فرنگيان نسبت به استخراج و فروش آن به خارجيان اقدام كنند.

پس از استخراج و فروش نخستين مرحله اين طلاها سود سرشاري نصيب ايشان شد.هردمبيل با دريافت اين همه  پول هاي فراوان احساس غرور و سرمستي مي كرد.  با تكرار اين كار سرمايه هاي فراواني در دربار انباشته شد. دولت هردمبيل به منظور گسترش اقتدار خود با استخدام تعداد زيادي از جوانان مملكت خود كوشيد عده و عده درباريان و دولتيان را توسعه دهد.

 در بين مردم كم كم اين فكر قوت گرفت كه هر كس كار نان و آب دار مي خواهد، در ادارات وابسته به دربار استخدام شود. جوانان گروه گروه با عناوين مختلف در ادارات خلق الساعه دربار استخدام مي شدند و مواجب هاي سرشاري مي گرفتند. به تدريج مردم فعال ، كارگران ،كشاورزان، پيشه وران، صنعتگران و...كارها و پيشه هاي خود را كنار گذاشتند و به استخدام دولت درآمدند. كارحانه ها و مراكز صنعتي يكي پس از ديگري تعطيل شد و مزارع ،كشتزارها ، باغ ها و تاكستان ها كم كم از رونق افتاد و به صورت متروكه درآمد. استمرار اين رويه باعث كاهش توليدات صنعتي و كشاورزي شد.

 دولت هردمبيل ناگزير به منظور سيركردن شكم هاي گرسنه و بستن دهان هاي باز دستور داد بيشتر طلا استخراج كنند و از محل پول هاي حاصل از فروش طلاهاي استخراج شده، انواع ميوه ها،گوشت ها، وسايل لوكس و مصرفي و تشريفاتي از فرنگ وارد و بين مردم توزيع كنند. با عادت كردن مردم به رفاه كاذب ، احساس راحت طلبي و فرهنگ  تن پروري و تنبلي بين اقشار جامعه نهادينه شد. هر كالاي جديدي كه به اصطلاح « مد » مي شد، فورا بر ميزان استخراج طلا و فروش آن ها به خارجيان اقدام كرده و در ازاي آن كالاي مد شده را بيشتر وارد مي كردند.

 با مرور زمان و جا افتادن فرهنگ جيره خواري بين مردم، اكثر مردم بيكار شده، اغلب در ميادين و مجامع عمومي گردآمده ، آنان كه سهمي از درآمدهاي بادآورده نداشتند و چون هيچ كار توليدي هم در كشور صورت نمي گرفت، ناگزير دست فروشي مي كردند و آنان كه دستشان به دهانشان مي رسيد،با هم به بحث و گفت وگو مي پرداختند.در اين بين از جوانان فرنگ رفته در اين مجامع گاهي از خاطرات فرنگ و وضع زندگي آنان براي مردم سخن مي گفتند و چشم و گوش مردم را باز مي كردند. جاسوسان به شرف عرض خاك پاي ملوكانه رساندند كه اين بحث و گفت وگوها كم كم به بيداري و گسترش آگاهي مردم مي انجامد و خطر شورش ها و قيام هاي مردمي كشور را تهديد مي كند . بايد چاره اي انديشيد و از ساعات و اوقات بيكاري مردم كاست.

 سرانجام اعلي حضرت هردمبيل همه كارشناسان و صاحب نظران و ايده ئولوگ هاي نظام هردمبيلي را به تحقيق و پژوهش درباره يافتن راه حل هاي كارساز و فوري فراخواند. پس از ماه ها تحقيقات و مطالعات اكادميك و ميداني و كتابخانه اي برآيند پيشنهادها و طرح هاي كارشناسان داخلي و خارجي به اين نتيجه رسيدند كه براي پر كردن اوقات فراغت مردمي كه كارها و صناعات خود را كنار گذاشته و به جيره خواري عادت كرده اند، بايد سيستمي اداري طراحي كنيم كه همه اوقات آنان را پر كند. بدين منظور يك سيستم اداري بسيار گسترده و پيچيده طراحي و اجرا كردند كه به موجب آن همه اقشار مردم براي دريافت همين جيره روزانه ناگزير بايد صبح تا شب در بين اين ادارات و سازمان ها و موسسات دولتي و نيمه دولتي بدوند تا به لقمه اي نان برسند.

 مثلا روزي دولت اعلام كرد كه همه مردم بايد يك شناسنامه يك برگي داشته باشند.بدين منظور اداراتي گستره و با كارمنداني بي شمار درست كردند و مردم مجبور بودند روزها و هفته و حتي ماه ها دوندگي كنند و در صفوف متعدد بايستند تا بتوانند براي خود و فرزندانشان شناسنامه بگيرند. پس از پايان اين طرح دوباره احساس بيكاري و فراغت كم كم داشت بروز مي كرد  كه به تدبير كارشناسان دستور تازه اي صادر شد كه همه شناسنامه ها در صورتي اعنبار دارد كه داراي عكسي تازه از صاحب آن باشد. باز دور تازه بوروكراسي راه افتاد .وقتي اين كار هم صورت گرفت، دوباره براي ايجاد شغل هاي تازه گفتند بايد شناسنامه هاي تك برگي تعويض شود و همه افراد شناسنامه دفترچه اي بگيرند.

 به همين ترتيب اگر مدارك دفترچه اي بود، مي گفتند بايد تك برگي شود و اگر تك برگي بود مي گفتند بايد دفترچه اي شود!! اگر رنگ آن ها سياه بود، مثلا مي گفتند بايد آبي رنگ شود و همچنين بر عكس..

  كم كم براي همه كارها و لوازم مورد نياز مردم ادارات،سازمان هاو موسسات عريض و طويل درست كردند و همه مردم را در طول همه روزهاي سال سرگرم دوندگي و ايستادن در صفوف گوناگون به بهانه هاي مختلف در اين ادارات كردند. نان ، آب، برق، ميوه جات ، خانه ها،وسائط نقليه،ابزارهاي زندگي وووو...همه و همه داراي ادارات و دستگاه هاي متعدد دولتي شدند. جمعي از بيكاره ها در اين ادارات به سرويس دادن و به اصطلاح دادن خدمات اداري به مردم سرگرم شدند و بقيه نيز به عنوان ارباب رجوع هر روز مشغول دوندگي و رفت و آمد شدند.

بدين وسيله هم براي مردم كارها و فرصت هاي شغلي متعددي!!! تدارك ديدند و هم همه مردم را از بيكاري و مشكل چگونگي گذراندن اوقات فراغت راحت كردند!! تا اين كه....


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : پنج شنبه 11 آبان 1391 | 5:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(220)

من جاري زلال واژگان معصوم را ديدم كه از حلقوم قلم چاپلوسان مي تراويد و به جاي سكه و سنگ براي وزن كردنِ نان و فروش ايمان استخدام شده بوند. تا هركه بيشتر و غليظ‌تر اين الفاظ را تكرار مي كرد، بيشتر بهره مند مي شد.


من «قیمتی در دری » را دیدم که فرومایگان قلم به مزد سخاوتمندانه آن را به پای خوکان خودپرست فرومی ریختند و شهد سخن را با زهر اهریمن به هم می آمیختند....و چه حراج شده بود میراث آن حکیم قبادیانی:

من آنم که در پای خوکان نریزم             مر این قیمتی لفظ در دری را

  

من افراد متحجر و کله چوبی را چونان کرگدنی یک بعدی و تک ساحتی دیدم که همه پدیده های هستی را دو نيمه و از دو سوی تك شاخ خود می نگرد ؛ سياه و سپيد؛ تاريك و روشن ؛ خوب و بد...ذهنشان پر است از پیشفرض ها و پیش داوری ها...


من ملتی را دیدم در سایه سار موزه ای پر افتخار، اما غرق در كوزه اي پر از شعار.


من ناله ني و ناي ني نواز را بسي جانگداز ديدم و بسيار دل نواز؛ من علت آن سوز و گداز را در نيش تيغ تيزي ديدم كه دلش را شكافته و اندرونش را تافته بود.

ادامه دارد...

                                         شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1391 | 6:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(219)


من در عرصه فرهنگ، سنت و مدرنیته را دیدم که هر یک به سمت و سویی می رفتند؛ در حالي كه هر دو گروه با درك يكديگر مي توانستند همراه و همپاي هم ،راه بپيمايند.

من متحجري را ديدم ؛ در حالي كه در برابر بيگانه مرعوب بود ، تاريخ هويت خود را لگدكوب مي كرد.


من در بشر هيچ نيرويي را قوي تر از ميل به آزادي ندیدم.


 من عقل و خرد را مترسکی بر فراز کشنزار عشق دیدم.


من جامعه آرمانی خود را نه در رویا ،که در رویت دیدم و كوشيدم در ديار درايت آن را روايت كنم؛ اما براي بناي آن جز واژه هاي مظلوم و سخنان معصوم ابزاري در اختيار نداشتم.

ادامه دارد...

                        شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 7 آبان 1391 | 7:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(218)


من سختي ها و چالش هاي دنيا را نه تنها مشكل جامعه خود ، كه مسئله مبتلابه همه كشورهاي توسعه نيافته ديدم،  مشكل ما نا آگاهي است.  بايد نور آگاهي بر تيرگي ها بتابانيم تا خود را رها كنيم.(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

 

 نایت اسکین

 من داشته های دیدنی را دیدم و با انباشته های نادیدنی سنجیدم. آن، چشم غافل را می انبارد و این، چشم دل را.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من از بین همه پدیده هاي دست ساز بشر را که دیدم، هیچ ساخته ای برتر و بهتر از جاده ندیدم. جاده ها رود زلال اند و سرود وصال می خوانند. مهاجران را به کمال می رسانند و مهجوران را به وصال.


نایت اسکین

من عادت را دیدم که دستان ما را هوشمندتر مي سازد و هوش ما را بي دست و پاتر .(با الهام از سخن نيچه)

من آزادی قلم و مطبوعات را برترین و بهترین شیوه پیکار با هرگونه فسادی دیدم. در يك جامعه آزاد همه مسئولان و قدرتمداران خود را در اتاقی شیشه ای می بینند که هر گونه اقدام آنان زیر نظارت هزاران جفت چشم های کنجکاو قرار دارد.

ادامه دارد....

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 3 آبان 1391 | 6:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(217)

 

 

من قشری گران و سطحی نگران را دیدم که مسجد را مسجود قرار دادند و معبد را معبود. بت ها را شکستند و به پای بت واره ها افتادند.


من خودکامگان را بر این پندار شوم و افکار موهوم دیدم که حتی خیسی آب و گرمی آفتاب را نیز در زیر سلطه خویش درآورند؛ آنان بر اين آرزوي خام و خيال ناكام بودند كه بايد خورشيد با فرمان اينان بتابد و توفان با امر ايشان فروخوابد.


من اين حقيقت گسترده را در گستره اي به درازاي زمان و پهناي زمين ديدم كه بيشتر ملت ها را با بهره گيري از تحريك احساسات مي توان به زير سلطه درآورد؛ اما از راه خردورزي و انديشوري نمي توان در عرصه ستم پذيري رادمردي را رام و آزادمردي را آرام كرد.


من انديشه را توسني پويا و سمندي گريزپا ديدم؛رام نمودنش بسي دشوار است و آرام كردنش بسيار دور از اختيار.


نایت اسکین

من هر لحظه از عمر گذشته را كه ديدم ، با حسرت با آن وداع كردم ،در دنياي شناخته مُردم ، تا به دنياي ناشناخته راه يابم . با مردن و لحظه لحظه تولد يافتن ، خواهم توانست زندگي را زندگي كنم و مرگ را نيز هم .(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 1 آبان 1391 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |