#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(362)   

 

راه رهایی از یوغ جهالت ها

من « خودكامگاني خیره » و « سیه چهرگانی چیره » را ديدم 

كه « ايستاده بر كرانه شب » ،ولی با « استفاده از پشتوانه مکتب »،

« بي تاب از روشنگري مهتاب » و « بيزار از تابش آفتاب ». 

چون دستشان به مهر و ماه نمي رسيد، 

تا « چراغ مهر» را « خاموش »، و باغ سپهر » را « مخدوش » کنند؛

مي كوشيدند تا تصويرشان را در آيينه آب « درهم بريزند»

و اين گونه با روشنگري « بستيزند ».

« نورگریزان » و « شعورستیزان »، مرگ خود را 

در « فروغ آگاهی شهروندان » می بینند و در « بلوغ همراهی دردمندان »!

بنابراین تنها راه ،« شکوفایی بلوغ ملت ها »است 

و « رهایی از یوغ جهالت ها»

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

خیره : گستاخ،خودسر،لجوج،سرکش،هرزه

چیره : مسلّط، غالب

مخدوش : تصرف شده، وسوسه شده،خراشیده شده

بلوغ : رسیدن به سن رشد

یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می گذارند

 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 31 مرداد 1395 | 6:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(361)  

 

« مدیر نالایق » ، « اسیر متملِّق »!

من هر احمقي را ديدم ،

به دنبال « احمقی بزُرگ تر» و « ابلهی ستُرگ تر » مي گشت،

  که او را « بستايد » ،تا در سايه سارش « بياسايد ».  

بنابراین چه احمق اند « ستایشگران متملِّق »!

و چه احمق ترند « ستایش پذیران نالایِق »! 

هیچ عاملی « ذلّت بارتر از چاپلوسی » 

و « خفّت بار از دست بوسی » نیست.

تملُّق،« بنای بنیادین بشریّت » را « پریشان » 

و « بنیاد پولادین انسانیّت » را « ویران » می کند!

« متملِّق » را به « خاک ذلّت » می نشاند 

و « نالایق » را به « مغاک مذلّت »!

  این « مدیر نالایق » است که « اسیر متملِّق » است.

او « اسیر حقارت » است و این در « زنجیر اسارت »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

 مغاک : گودال،جای فرورفته و گود

مذلّت : خوارشدن ،ذلیل شدن، به پستی گراییدن،خواری

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 30 مرداد 1395 | 7:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(360)

 

  ما زنده از آنیم که آرام نداریم... 

 

 

من زندگي بدون « كار و تلاش » حتّی برای « کسب معاش » را 

مرگ پيش از « مُردن » و پَرپَر شدن پيش از « پژمُردن » ديدم.

« تلاطُم رودِ زندگی » در « ترنُّم سرودِ ارزندگی » تجلّی می یابد.

آن گاه که این « رود » از « جوش » وامانَد 

و این « سرود » از « خروش » درمانَد، 

« جمع جان به فراموشی درآید» 

و « شمع شان به خاموشی گراید»!

 ما زنده از آنیم که آرام نداریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست (اقبال لاهوری)

« موج تا می تازد » ، « بر اوج می نازد »؛

اما آن گاه « رام می میرد » که « آرام می گیرد »!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------

تلاطم : به هم خوردن، به هم برآمدن،به یکدیگر خوردن

ترنُّم : سراییدن، سرود،آواز،نغمه

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 29 مرداد 1395 | 5:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 تحمُّل رنج برای آگاهی ملت! 


#شفیعی_مطهر

 

امروز سالروز کودتای تلخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است . تنها این سخن زنده یاد مادر دکتر مصدق را مرور کنیم و...

 

"ازدکتر محمد مصدق پرسیده اند: 

چه عاملی باعث شد نفت راملی کنی؟

گفته است: "سخن مادرم که می گفت:

پسرم ارزش هر فرد به اندازه  رنج هایی است که برای ملتش می کشد".

 

این دوبیتی هایم را تقدیم می کنم به زنده دکتر محممد مصدق!

روح و روانش شاد!

و نام و یادش گرامی باد!

 

غم من

 

     در کنج دلم ظلـــمت غم جایگزین شد

     جای شعف و شادی و امید غمین شد

     ویرانه نمـــــودم دل آباد و خــــــوشم را 

     اما غم من نرفت و ویرانه نشـــین شد 

      الماس اشک 

 

   امشب گرفته غم دل چـــــون آبگیـــنه ام

   گویی فلک گرفته به دل بغــــض و کینه ام

   سر می نهم ز درد چو بر شانه های شب

   الماس اشک می شکند سنگ سینه ام 

 

     ققنوس 

 

    بسوز امروز ای قُقنوس مظلوم !

   که از سوز تو عـــدل و داد خیزد

   به فـــردا از دل خاکـــــــستر تو

     هــــــزاران خوشه فریاد خیزد

                                                  (سراینده :شفیعی مطهر)

 


 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar



تاريخ : پنج شنبه 28 مرداد 1395 | 10:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(359)

 

« صفای کودکانه » و « جفای بزرگسالانه » !

 

من « سیمای زیبای خُدا » و « صفای والای هُدا » را 

هم در« آیینه دل کودکان » دیدم 

و هم در « گنجینه ذهن بزرگسالان »؛ 

اما سیمای خداي دل كودكان را « بسی نیک تر » 

و به حقيقت « نزديك تر » ديدم. 

آیینه دل کودکان « صاف تر » است و « شفّاف تر »؛

بنابراین در آن « بُلوغ حَق » ، « رَخشان تر » است و  

و « فُروغ فَلَق  » ، « درخشان تر »!  

« بشوییم جفای بزرگسالانه » را

و « بجوییم صفای کودکانه » را !

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------  

والا : بلند، ارجمند، بزرگ قدر، شریف، نجیب، عزیز، گرامی، شایسته

هُدا : راستی، رستگاری، راه راست

بلوغ : به کمال رسیدن ،بالغ شدن

رخشان : درخشان،رخشنده، درخشنده، تابان

فَلَق : سپیده دم،بامداد 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 28 مرداد 1395 | 7:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

یک نامه تاریخی با دغدغه های مدرنیسم
 

اين نامه به تاريخ چهاردهم شهر ذي الحجه الحرام سال  1294 قمری (143 سال پیش)توسط ناظم الملك در لندن تحرير يافته و به عنوان نامه هاي رسمي به تهران ارسال شده است.


در پشت آخرين صفحه آن ناصرالدين شاه به خط خود نوشته است:


ان شاءا … تعالي اين پاكت را در حضور ملكم خان باز نمایيد و خوانده شود،در ايران فهميده نمی شود.

متن نامه چنين است:

جناب رفيق !فدايت شوم. می خواهيد بدون طول و تفصيل بنويسم كه چه بايد كرد؟

جواب بنده از اين قرار است:

از خلق فرنگستان صد كرور پول بگيريد و از دول فرنگستان صد نفر معلم و محاسب و مهندس و صاحب منصب و...بخواهید.
 
اين صد نفر معلم و صاحب منصب را در تحت ده نفر وزير ايراني مأمور نمایيد كه  وزارتخانه ها و كل شقوق اداره دولت را موافق علوم اين عهد نظم دهند.

از ممالك فرنگستان بيست كمپاني بزرگ به ايران دعوت نمایيد و به آن ها امتيازات بدهيد كه صد كرور تومان ديگر به ايران بياورند و مشغول شوند به احداث معظم كه در زبان فارسي اسم هم ندارند.

و به توسط اين كمپاني ها راه هاي آهني ايران را از چندين جا شروع کنید.

در هر يك از ممالك ايران بانك هاي تجارتي و بانك هاي ملكي و بانك هاي زراعت بسازيد.

معادن و آب ها و جنگل هاي ايران را موافق همان اصول كه در جميع دول معمول است، به كار بيندازيد.

ديوانخانه هاي تجارتي ما را موافق قواعدي كه مقتضي تجارت اين عهد است، نظم بدهيد.

رسوم و شرايط تقسيم و تحصيل ماليات ما كه الآن از جمله علوم عميق دنيا شده است، موافق اين علوم تغيير و  ترتيب تازه بدهيد.

گمر ك هاي داخله ما را به كلي موقوف نمایيد.

يك اداره مخصوص ترتيب بدهيد از براي خالصجات ما به توسط اين.

مسئله پول ايران را كه يكي از اسباب ناگزير زندگي ملت و الآن معايب آن علاوه بر خرابي تجارت مايه افتضاح دولت شده است، نظم بدهيد.

هزار نفر شاگرد به فرنگستان بفرستيد .نه اين كه مثل سابق هر كدامي دو سه زن بگيرند.

بلكه تا ده سال در مدرسه های آنجا محبوس بمانند، به طوري كه ثلث آن ها در زير كار بميرند و باقي ديگر آدم شوند. اصول كار اين ها هستند.كارهاي كردني اين ها هستند.

تنظيماتي كه فرنگستان از سفر همايون متوقع بود، اين ها هستند.

شكي نيست كه اگر كسي جرأت بكند و اين مطالب را در مجلس وزراي ما به زبان بياورد، همه متفقاً حكم بر سفاهت گوينده خواهند كرد و ليكن جناب شما كه در حق بنده هنوز فی الجمله حسن ظني داريد ،بايد در اينجا بعضي توضيحات را به دقت گوش بدهيد.

خيالات و كارهاي فرنگستان عموماً به نظر ما اغراق و عجيب و بي معني می آيند.
چرا؟سببش اين است كه ما در ايران هوش و ذهن و فراست طبيعي خود را با علوم دنيا به كلي مشتبه كرده ايم.جميع آن مطالب علمي را كه عقلاي ساير ملل به جهت تحصيل آن عمرها صرف می كنند، ما می خواهيم درايران بدون هيچ زحمت و به هوش و ذهن طبيعي خود در آن واحد درك كنيم. اين طرز تحقيق ما يك وقتي چندان عيب نداشت .اما حالا به كلي معيوب است.

كارهاي دنيا يك وقتي ساده بود و هر كس معني آن ها را به حكم هوش و ذهن طبيعي مي توانست به سهولت درك نمايد.
مهندسي عهد هوشنگ، حسابداني حسن صباح و وزارت كريم خان زند چندان عمق و امتيازي نداشت كه فراست طبيعي نتواند معني آن ها را بفهمد و ليكن در اين عهد تازه به واسطه ترقيات علوم چندان اسباب و معاني عجيب بروز كرده كه هوش طبيعي بدون علم كسي هرگز قادر به ادراك آن ها نخواهد بود.

هوش و ذهن بي علم چگونه می تواند بفهمد كه محالات تلقراف و تصوير عكس را چطور ممكن ساخته اند.

هوش و ذهن مستوفی هاي كابل چطور مي تواند قبول كند كه در فرانسه دو سه نفر وزراي خود را در يك سال دوهزاركرور پول قرض كردند.

اين ها مطالبي هستند كه به جهت فهميدن دقايق آن ها يك عقل سليم بايد اقلاً سي سال مشغول چندين علوم مختلف باشد.

ما در ايران از جميع آن علوم تازه كه قانون به كارهاي فرنگستان دارد ،بي خبر هستيم .يعني در هيچ مدرسه اي و در هيچ كتاب آن علوم را درس نخوانده ايم. وليكن اين بی عملي ما هيچ تقصير نيست.

وزراي ساير دول نيز از اغلب اين علوم بی خبر هستند. تكليف وزرا به هيچ وجه اين نيست كه داراي جميع علوم باشند. نكته واجب اين است كه هوش و ذهن شخص خود را با علوم دنيا مشتبه نكنند.

در انگليس يك دستگاهي هست كه قدرت و امنيت و جان و ملت انگليس بسته به آن است و اين دستگاه عبارت است از وزارت بحريه.

در اين اوقات انقلاب و احتمال جنگ عمومي خواستند اين دستگاه را محكم تر و معتبرتر كنند. چه كردند؟ يك شخصي را آوردند وزير بحري كردند كه هرگز در خدمات بحريه و عسكريه نبوده و از اوضاع دريا و كشتي اصلاً اطلاعي ندارد. به همين طور اغلب مي بينيم بر سر دستگاه هاي بزرگ چنان آدم ها مأمور می شوند كه از علوم مخصوصه آن دستگاه به هيچ وجه بويي نشنيده اند. با وصف وزراي بي ربط ، چطور مي شود كه نظم امور اين ها ساعت به ساعت در ترقي است؟ سببش همان است كه عرض كردم.

وزراي فرنگستان هوش و ذهن خود را با وسعت علوم دنيا مشتبه نمي كنند.

هر علمي را كه در مدرسه تحصيل نكرد ه اند ،بدون خجالت می  گويند ما اين علوم را نخوانده ايم و به حكم اين اعتراف حكيمانه هميشه تحقيق مسائل عمده را رجوع به اصحاب علم مخصوص مي نمايند.

برخلاف اين رسم فرنگستان، ما در ايران تحقيق جميع مسائل را منحصراً رجوع به هوش و ذهن شخصي خود می كنيم.

در هر كار هوش و سليقه شخصي خود را حَكَم مطلق قرار می دهيم. علم و تحصيل از براي ما هيچ است. مسائل علمي كه از آن عميق تر و مشكل تر نباشد ،حكم آن را در آن واحد جاري  می كنيم. هيچ لازم نيست از وزراي ما بپرسند كه اين علوم و كمالات را در چه زمان و در چه كتاب تحصيل كرد ه ايد. چون هوش و ذهني كه دارند كافي است. جميع علوم را نخوانده مي دانند.   "نمي دانم" و" نخوانده ام "در زبان ايشان كفر است. دانستن جزو منصب است. خيال می كنند كه اگر احياناً در يك مسئله بگويند نمی دانم، شأن و منصب شخص آن ها به كلي خواهد رفت.

قسم مي خورم كه در ميان اين صد نفر فرنگي كه در تهران هستند، يك نفر نيست كه جرأت بكند بگويد من اكونومي پولتيك می دانم، اما جميع اهل درب خانه ما كل اين علوم را در سينه خود مضبوط دارند.

اگر از سفراي انگليس و فرانسه بپرسيد: بانك را چطور ترتيب می دهند؟ يقيناً بلاتأمل جواب خواهند داد كه اين مطلب علوم مخصوص لازم دارد و ما نخوانده ايم و نمي دانيم. اما اگر اين مسئله را رجوع به مجلس وزرا نمایيم ،نه تنها جميع وزرا بر كل دقايق آن احكام قطعي جاري خواهند كرد ،بلكه فراش هاي خلوت ما نيز جميع معايب آن رادر آن واحد خواهند شكافت.

ارسطو كه يكي از اعاظم عقول دنيا محسوب می شود، هرگاه حالا زنده بشود با جميع عقول خود نمی تواند بدون تحصيل علوم تازه بفهمد استقراض دولتي يعني چه، اما شهاب الملك مرحوم و امثال غير مرحوم او با علم نخوانده همه نكات اين علم را كاملاً مي دانند.

دول فرنگستان به جهت ترقي علوم اكونومي پولتيك كرورها خرج مي كنند و چندين هزار نفر عمر خود را در تحصيل اين علوم تلف می نمايند تا اين كه چند نفر اكونوميست پيدا می شوند.

در ايران هيچ احتياج به اين نقل ها نيست. ما همه اكونوميست كامل هستيم. بانك و را ه آهن و علوم ماليه و علوم اداره همه در نظر ما مثل آب سهل و روشن است.

مادامي كه در ايران وضع تحقيق ما اين است، مادامي كه وزراي ما همه علوم را نخوانده می دانند ،بديهي است كه در ايران هيچ كار تازه ممكن نخواهد بود.

پس چه بايد كرد؟

اولاً آن فضول هاي احمق كه مي گويند ما همه اين كارها را فهميده و همه اين علوم را مي دانيم -بايد آن ها را ازمجلس وزرا بيرون كرد.

ثانياً آن اشخاص باشعور كه می گويند ما از اين علوم بی خبر هستيم ،ولي اجراي اين كارها را موافق عقل از براي ايران واجب و ناگزير مي دانيم- بايد دست اين اشخاص را بوسيد و ايشان را مأمور كرد كه اين قبيل كارها را مجرا بدارند.

سرتان را به تأسف حركت مي دهيد و آهي مي كشيد كه اين ناظم الملك ساده لوح چرا به اين شدت از اوضاع ايران بي خبر است.

مضموني كه مي خواهيد به من جواب بنويسيد اين است كه: اي رفيق اينجا ايران است. اينجا ملك اسلام است .(صد باد صبا اينجا بی سلسله می رقصند). مستوفی ها صد نوع مضمون خواهند گفت، علما پوست ما را خواهند كند.

اين تعرضات كهنه حالا ديگر واقعاً بدتر از فحش است.

هرگاه اين كارها كه ذكر شد به دين اسلام به قدر ذره  اي مخالفت داشته باشند، يا به دستگاه علما سرمویي ضرر برسانند، يا از مداخل و اعتبار مستوفي ها چيزي كم بكنند، ايراد شما به جا مي شد و ليكن در نيم ساعت می توان مثل آفتاب روشن كرد كه مصلحت ملا و مستوفي و خير دين و دولت در اجراي اين كارها و مجبوراً و منحصراً بسته به اين كارهاست.

با صد كرور سرمايه و با آن تدابير معجزنما كه ساير دول را غرق نعمت كرده در دو سال محصولات ايران سي چهل مقابل بيشتر خواهد شد.
يعني حالا هر قدر غله و ابريشم و ترياك و تنباكو به عمل مي آيد ،سي چهل مقابل بيشتر شده (ماليات ايران هم سي چهل مقابل زيادتر خواهد شد) و آن وقت ملا و مستوفي، رعيت و لشكر، نوكر و پادشاه در جميع امور خود، چنان وسعتي پيدا خواهند كرد كه از تصور حالت امروزه خود وحشت نمايند.

مطلب را بيش از اين شرح نمی دهم.

به سليقه بنده كارهاي كردني عبارت از همان چند فقرات است كه ذكر شد.

هر گاه اين كارها را به ميزان ذهن و فراست شخصي خود بسنجيم ،شكي نيست كه همه معيوب و مضر و بی معني و محال به نظر خواهد آمد.
اما هر گاه اين كارها را از روي علوم معينه تحقيق كنيم، بلاتأمل تصديق خواهيم كرد كه اجراي آن ها سهل و طبيعي و موافق دين اسلام و متضمن نجات دولت است.

معني اين كارها خواه مقبول خواه مردود و اجراي اين كارها خواه مشكل، خواه آسان جان مطلب اين است كه خارج از اين كارها هرچه بكنيد در فرنگستان بی معني و جز بازيچه و اسباب تمسخر و مايه تضييع عمر دولت نخواهد بود.


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : چهار شنبه 27 مرداد 1395 | 9:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(358)  

 

« قدرت » درچنبره « نظارت »!


 


 

من پنج نسل از روسای « جمهور » از کشوری « مغرور » را دیدم. 

ما آنان را « نماد همه لغزش ها » و « نمود همه ضد ارزش ها » می دانیم!

اما آنان هنوز « دست در دست یکدیگر » و « پای در راه اعتلای کشور »نهاده 

برای حفظ « آزادی وطن » و « آبادی میهن » خود می کوشند.  

آنان از « هر حزب و نهاد » و با « هر اندیشه و اعتقاد » 

برای خدمت به میهن خود در « کنار » هم اند،نه در « انکار » هم!

آنان ،مخالف را نه « عامل دشمن »،که « مکمّل خویشتن » می دانند

و مخالف نیز قدرت را « نقد » می کند، نه « نفی »!

اما چرا در ميهن ما هر كس « مهار دولت را در کف می گیرد »،

« انحصار قدرت را هدف مي گيرد »؟

او خود را « خادم » و همه گذشتگان را « خائن »مي نامد؟!  

من هیچ « انسان » و « پارسای زمان » را آن قدر منزّه ندیدم 

که به « قدرت و دولت » فراتر از « نظارت ملّت » برسد و فاسد نشود!  

هیچ انسان « خودساخته » و « خداشناخته » وجود ندارد 

که قدرت مطلق او را به « فساد نیالاید » و به « استبداد نگراید»!

 قدرت باید در « چنبره نظارت » باشد،نه در « گستره غارت »!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------

منزّه : پاک کرده شده،پاک،پاکیزه

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 27 مرداد 1395 | 6:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 به سوی نابودی جنگل ها !! 

 

در دو دهه اخیر بیش از ۱۴ هزار هکتار از جنگل های شمال در هر سال تخریب شده اند . سالانه بیش از ۱۰۰ هزار هکتار از جنگل های غرب کشور تخریب می شوند . طی ۳۰ سال گذشته ۶۰ میلیون هکتار از جنگل ها ی کشور تخریب شده است . مساحت کل جنگل های کشور اکنون ۱۲ میلیون و ۴۰۰هزار هکتار است . مساحت مراتع از سال ۵۷ تا ۷۴ از ۱۴ میلیون هکتار به ۳/۹ هکتار رسیده است .

معاون سازمان حفاظت محیط زیست گفت :روند تخریب منابع طبیعی به ویژه جنگل ها و مراتع امروزه در کشور بسیار نگران کننده و بحرانی است . امروزه منابع طبیعی کشور در آستانه سقوط و مرگ قطعی قرار دارد ! وسعت جنگل ها ی کشور از ۱۸ میلیون هکتار به ۴/۱۲ میلیون هکتار کاهش یافته است وتنها دو میلیون هکتار از جنگل ها ی شمال،جنگل واقعی است. امروز هر ارگان ،نهاد و دستگاهی که به زمین نیاز داشته باشد، از منابع طبیعی می گیرد !

طبق آمار رسمی ارائه شده از سوی حفاظت محیط زیست در تاریخ ۱۶/۳/۷۸به هیئت دولت ، هر ۵ سال یک میلیون هکتار جنگل از بین می رود . هر سال یک میلیون هکتار از مراتع نابود می شود . در سال ۱۴۱۰ (یعنی ۲۳ سال دیگر )جنگل های شمال از۹/۱ میلیون هکتار به صفر خواهد رسید !!


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : سه شنبه 26 مرداد 1395 | 12:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(357) 


« حیات » و « حرکت »!

من هر دوچرخه و موتورسیکلتی را دیدم 

تا در حال حرکت بود، 

نه به سوی چپ سقوط مي كرد و نه به سوي راست ؛ 

اما چون از حركت « بازمي ايستاد » و از « تاخت و تاز مي افتاد »، 

فورا سقوط می کرد!

بنابراين دانستم كه سقوط در « ايستايي » است، نه در « پويايي ».

« استمرار حیات » در « گردون » بودن است

و « استقرار ممات » در « سکون »ماندن!

« پایایی » در « پویایی » تبلور می یابد 

و « میرایی » در « ایستایی »!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

گردون: گردنده، گردان

استقرار : قراریافتن، پابرجاشدن، آرام یافتن،آرام شدن

ممات: مرگ،موت

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 26 مرداد 1395 | 5:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(356)   

 

« خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »!

 

من چه بسیار « ملانصرالدّين های زمانه » و « مدّعیان بی پشتوانه » را ديدم 

كه خود را « حقیقت مطلق » « می انگاشتند »

و دیگران را « ابله و احمق » « مي پنداشتند» .

این « درک وارونه » و « فهم واژگونه »، 

همگان را به « رویشی راستین می گماشت » 

و به « پژوهشی نوین وامي داشت »!! 

 « خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »

« توسنی تیزپا » و « دشمنی بی پروا » است،

که راکب خود را در « ژرفنای درّه هلاک » 

و « تنگنای تیره مغاک » فرومی افکند.

...و این « بهترین بهانه » و « برترین نشانه »  برای شناخت

 « مستان قدرت » و « سرمستان دولت » است !

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

توسن: وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش

مغاک : گود ،گودال

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 25 مرداد 1395 | 6:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(355)   

 

 راه پر سوز و گداز روشنگري !  

 



من « کوشش مداد » را در « پویش راه ارشاد » ديدم !

مداد در همه عمر خود را « مي فرساید »،

ولی بر آفرينش اثر « مي افزاید ». 

  من آموزش درس روشنگری را از « مداد » ،« استمداد» کردم!

من از مداد آموختم كه در راه پر سوز و گداز « روشنگري » و « نورباوری »،

بايد چون شمع « سوخت »

تا شمع خاموشان را « افروخت ».

روشنگری بدون « سوختن جان » و « افروختن زبان»،

نه به « ثمر » می رسد و نه به « باور »!

 این « روشنگران دلسوز » اند و « نورباوران دل افروز »

که می توانند « باورها » را « بارور » کنند

و « داورها » را « دادور » !

راه روشنگری راهی « پر سوز و گداز» است و « پر نشیب و فراز».

در این راه « خطیر » بدون « وزیر و مشیر»

هر « رونده » را « توان رویش »  نیست

و هر « پوینده » « را امکان پویش » !

 

#شفیعی_مطهر

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 24 مرداد 1395 | 17:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 آرزوی انتخابات آزاد! 

 

در تاریخ ایران نام مهندس مهدی بازرگان در راه آزادی، استقلال و حاکمیت مردم می درخشد. وی که نخست وزیر دولت موقت بود، همواره با مشکلات بسیاری که از جانب نیروهای تندرو انقلابی پیش پای دولت بوجود می آمد، دست و پنجه نرم می کرد و پس از اشغال سفارت امریکا در تهران از سمت خود کناره گیری کرد. در ادامه فعالیت های سیاسی به نمایندگی مردم تهران وارد اولین مجلس پس از انقلاب شد. وی همواره از تند روی، انحصارگری و تغییر اهداف انقلاب به عنوان آفات انقلاب نام می برد و در راه مبارزه با آن ها می کوشید. 

متن زیر بخشی ازسخرانی مهندس بازرگان در مجلس در حمایت از انتخابات آزاد است که در نهایت با مداخله برخی نمایندگان معلوم الحال قطع شده و با شعار مرگ بر بازرگان پایان می یابد.

 یاد مهندس بازرگان گرامی و روحش شاد باد.

 

(( اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشیم که متعلق به تمام ملت باشد، دیر یا زود جمهوری اسلامی  مانند سلف خود مشروطیت سلطنتی با حفظ صورت و عنوان، تبدیل به نوعی استبداد و نظام طاغوتی متکی به استیلای خارجی خواهد شد. 

همیشه و در همه جای دنیا استبداد از روزی شروع شده است که یک شاه، یک خاندان، یک طبقه و حتی یک مکتب خواسته است، ولو با حسن نیت و قصد خدمت، خود را یگانه مالک، یگانه مسئول و یگانه مامور بر سایرین تصور و بر جامعه تحمیل نموده، وقعی به رضایت و رای مردم ندهد. در حالی که مجلس های شورای واقعی و آزادی های اجتماعی آخرین و بلکه یگانه سنگرهای استقلال کشورها و ضامن بقا و سعادت ملت ها هستند. 

شما نمایندگان محترم و کسانی که زمام امور فعلا در اختیارشان هست، دو راه در پیش دارید، یک ، اجرای انتخابات در شرایط و جو حاضر، دو ، انجام انتخابات واقعا آزاد و ملی بر طبق قانون اساسی. بدیهی است که در شرایط حاکم و محیطی که روزنامه ها و رسانه های گروهی ، راهپیمایی ها و اجتماعات، محاکم و منابر و نهاد ها حالت انحصاری و یک طرفه داشته ، مخالفین، معنرضین و غیر موافقین محروم از روزنامه، اجتماعات و سخنرانی های عمومی باشند و در صورت نامزد انتخابات شدن نگران از حملات و خطرات شدید خصوصا در شهرستان ها باشند ، با چنین احوال و مشکلات، هیچ انتخاباتی را هیچ آدم منطقی منصف انتخابات آزاد نخواهد گفت. بنابر این از پشت این تریبون اعلام می دارم که انتخابات خالی از آزادی و نظارت ملی و مجلس حاصل از آن فاقد کمترین اثر برای اهداف فوق(اهداف انقلاب) و عاری از اعتبار و ارزش از نظر قانونی، شرعی و حقوقی بوده .هر اکثریتی که آورده شود و هر ادعایی که از استقبال و تایید مردم بنمایند، مردود و باطل است. 

انتخابات واقعا آزاد این است که، اسما و رسما به دور از تبعیض و تظاهر و از هم اکنون که چند ماه به زمان انتخابات مانده است، اعلام اجرای آزادی گردیده، اجازه نطق، نوشتن و گرد امدن آن طور که قانون اساسی  و قانون مطبوعات مقرر داشته است، به مخالف و موافق داده شود، همه افراد ملت در اظهار عقیده و انتقاد و اعتراض و در انتخاب نمایندگان خود آزاد باشند و از تهمت و ....)) 

در این لحظه عده ای به شعارهای مرگ بر آمریکا و بازرگان می پردازند و سخنرانی قطع می شود.

 با کمی تفکر در این سخنرانی  و شرایط کنونی جامعه متوجه می شویم این مطالب برای چه کسانی سنگین تمام شد که به قطع سخنرانی پرداختند. کسانی که می خواستند نظر خود را با زور بر جامعه تحمیل کنند و ظرفیت شنیدن حرف مخالف و اعتراض را نداشتند و مملکت را به وضعیت کنونی سوق دادند.     

                       ( نقل از وبلاگ شخصی آقای آرش حمزه لو)


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : شنبه 23 مرداد 1395 | 11:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(354)  


« پویایی »، راز و رمزِ « پایایی »!

 

من « مداد مات » را در مسیر « امتداد حیات » دیدم 

که در « تداوم نقش نگاري » و « تقدُّم ماندگاری »

هر از چند گاه ناگزير از « خودگدازی » و « پوست اندازي » بود.  

بنابراین فهمیدم که انسان ها نیز برای « تازه ماندن » و « پُرآوازه نمایاندن » 

هر از گاهی باید در درون « کارسازی » 

و در بیرون « پوست اندازی » کنند. 

« پویایی » راز و رمزِ « پایایی » است

و « استقرار پایایی » در گروی « استمرار شکوفایی » است!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

پایایی :پایندگی، جاودانگی،ماندگاری

مات :سرگردان، سرگشته، حیران/ تیره، تار  

خودگدازی: خود را به رنج انداختن برای پیشرفت سریع تر،لاغرکردن

کارسازی: مهم سازی ،آمادگی،دستکاری،نیک انجام دادن

آوازه: شهرت / پُرآوازه : مشهور،معروف،نامدار،نام آور

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 23 مرداد 1395 | 7:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(353)  

 

« نازش » و « نوازش »!

 

من هر خانواده ای را دیدم که در آن « بزرگ» تر ها « کوچک » می شوند ، 

هرگز نديدم « كوچك »ها در آن « بزرگ» شوند.

« انسان بماهو انسان » « با هر دین و ایمان »

و فارغ از هر « رنگ و نژاد » و گذشته از هر « جنس و اعتقاد»

ذاتاً « کریم » است و شایسته « تکریم»!

اما انسانی که در « مکتب کمال » و « مدرسه روز و ماه و سال»،

« درس زندگی می آموزد » و « تجربه ارزندگی می اندوزد»،

 برای « تکریم» بسی « شایسته تر » 

و برای « تعظیم » بسیار « بایسته تر » است.

کودکان را باید « نواخت » و پیران را باید « قدر شناخت»!

 با آن « نازش » خوش است و با این « نوازش »!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

کریم: محترم،با شخصیت

تکریم: گرامی داشتن، بزرگوارشمردن

نازش: نازکشیدن،مهربانی

نوازش: دلجویی،نواختن،محبت کردن

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 22 مرداد 1395 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 چه کسی مسئول قتل کودک بی گناه است ؟!!


۱-این سخن را از امیرالمومنین علی (ع) بخوانید :

 

امام علی (ع) در نامه ای به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشت :

"ااقنع من نفسی بان یقال :هذا امیرالمومنین؟ ولا اشارکهم فی مکاره الدهر، او یکون اسوه لهم فی جشوبه العیش ؟! فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات . کالبهیمه المربوطه . همها علفه . او المرسله شغلها تقممها .تکترش من اعلافها . و تلهو عما یراد بها . او اترک سدی و اهمل عابثا . او اجر حبل الضلاله . او اعتسف طریق المتاهه !"                    

  " بخشی از نامه ۴۵ نهج البلاغه "

آیا به همین قناعت کنم که بگویند : این امیرالمومنین و رهبر مسلمین است ؟!اما در سختی ها با مردم همدردی نکنم و یا در تنگناهای زندگی، رهبر آن ها نباشم ؟   خدا مرا خلق نکرده که مانند حیوانی که در خانه برای چاق شدن می بندند، خود را به خوردن لذائذ سرگرم سازم و تمام غم من خوراکم باشد .

من مانند حیوانی آزاد در سبزه زار نیستم که کار من خوردن علف های پیش روی اوست تا شکم خود را پرکند و به این موضوع توجه نداشته باشد که چه انتظاری از او هست .

 من مانند آن حیوان نیستم که آزاد رهایم کنند و یا ولگرد باشم یا سرگردان و یا در مسیر انحراف گام بردارم !!

۲-هنگامی که به امام علی (ع) خبر رسید که سربازان متجاوز معاویه زینت یک دختر یهودی را (که در پناه حکومت اسلامی می زیسته ) به زور ربوده اند ،بر فراز منبر فریاد زد که هر مسلمانی این خبر را بشنود و از غصه دق کند و بمیرد عجب نیست !!

۳-...و حالا این خبر را بخوانید و بیندیشید که مسئول سرنوشت تلخ این مادر و دختر کیست ؟!

زن خیابانی و مثله کردن فرزند 5 روزه

 
 
۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۷
 

اعتماد: قضات ديوان عالي کشور حکم قصاص زني که فرزند 5 روزه اش را به قتل رسانده و مثله کرده بود، تاييد کردند.
 اين زن 28 ساله که سهيلا نام دارد، در يکي از مراکز بهزيستي فرزندش را به دنيا آورد و 5 روز بعد او را با چاقو به قتل رساند.
 سهيلا در اعترافاتش در شعبه 71 دادگاه کيفري استان تهران، اتهام قتل را پذيرفت و گفت: 

از 15سالگي بي خانمان شدم. پدرم که فوت شد، از خانه فرار کردم و ديگر برنگشتم. کسي هم دنبالم نيامد. پسري که من فريب عشقش را خورده بودم ،در تهران رهايم کرد. از فرط گرسنگي و بي سرپناهي به يک زن خياباني تبديل شدم. هر شب و هر روز در يک خانه مورد سوءاستفاده قرار مي گرفتم. چاره اي نداشتم جز اين که به خواسته هاي عده اي مرد هوسران تن دهم. آن ها مي دانستند که من بي کس و بي پناه هستم و از من سوءاستفاده مي کردند.


 وي ادامه داد؛ هيچ کس نمي فهمد من چه مي گويم، مگر آن هايي که سرماي دي ماه را چشيده و اين شب ها را در خيابان خوابيده باشند. بارها اتفاق افتاد که شب هاي يخبندان را در خيابان صبح کردم. من نمي خواستم به اين راه کشيده شوم، مي خواستم زندگي کنم، آرامش داشته باشم و مثل تمام زنان دنيا به همسر و فرزندانم عشق بورزم، اما نتوانستم و نشد. 

تا اين که يک سال و نيم پيش مردي معتاد مرا به خانه اش برد. من زندگي کردن با او را دوست نداشتم، اما مجبور بودم تحمل کنم. من از آن مرد باردار شدم و در حالي که حامله بودم ،مجبور شدم خانه او را ترک کنم. آن مرد مي خواست مرا هم معتاد کند. پس از ترک وي دوباره بي خانمان شدم و يک روز پليس مرا دستگير کرد و به بهزيستي تحويل داد. من بهزيستي را دوست نداشتم. همه مي دانند که آنجا هيچ کس راحت نيست، اما چون باردار بودم ،مجبور شدم شرايط را تحمل کنم.وقتي پسرم به دنيا آمد، او را در آغوش گرفتم. حس مادر بودن خيلي زيبا است و مانند هزاران مادر ديگر عاشق فرزندم شدم.


 وي ادامه داد؛ مي دانستم سرنوشت تلخي در انتظار فرزندم است. فرزند نامشروع يک زن خياباني بودن جرم ناکرده يي بود که پسرم از بدو به دنيا آمدن بايد با خود يدک مي کشيد و مسلماً سرنوشت خوبي در انتظارش نبود، به همين خاطر تصميم گرفتم او را بکشم.

من پسرم را دوست داشتم، ولي چاره يي جز قتل وي برايم وجود نداشت. من نمي خواستم او هم سرنوشتي همانند من داشته باشد. من تقاضاي بخشش ندارم ،چون بزرگ ترين لطف را به فرزندم کردم.


 از آنجا که پدر اين کودک 5 روزه هرگز شناسايي نشد، دادستان تهران به عنوان ولي دم قهري براي سهيلا تقاضاي قصاص کرد و با توجه به اين تقاضا و در حالي که پزشکي قانوني اعلام کرد سهيلا بيماري رواني ندارد، قضات شعبه 71 حکم بر قصاص اين زن صادر کردند. با اعتراض وکيل تسخيري سهيلا پرونده به ديوان عالي کشور رفت، اما قضات ديوان اعتراض را وارد ندانستند و ديروز حکم قصاص را تاييد کردند. به اين ترتيب پرونده سهيلا براي گذراندن آخرين مرحله قضايي به دفتر رئيس قوه قضائيه فرستاده شد!!

 


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : پنج شنبه 21 مرداد 1395 | 11:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(352)  


« نخستین کلاس ابتدایی » یا « آغازین شگرد شکوفایی»

 

من جوانانی را دیدم که دستبند طلا بر دستشان 

و گردنبند طلا بر گردنشان زینت می بخشید....

اینان از « باریکه ذلّت رهیده » و بر « اریکه عزّت آرمیده » بودند!

 و نیز جوانانی را دیدم که دستبند پلیس بر دستشان و طناب دار بر گردنشان... 

ایشان « سرافرازی ارزندگی را نشناخته » و « بازی زندگی را باخته » بودند!

  من « بسترساز این دو سرشت » و « قصه پرداز این دو سرنوشت » را  

  « نخستین کلاس ابتدایی » و « آغازین شگرد شکوفایی»  می دانم.  

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------ 

اریکه : تخت،تخت پادشاهی

سرشت : طینت، فطرت، نهاد، خوی ،خلق

شگرد: راه،روش،طرز،طریقه

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 21 مرداد 1395 | 7:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 همزاد من!   

 

#شفیعی_مطهر

 
 


 

با عشق و غم و بهار من همزادم

غم زندگی من است با آن شادم

یک جرعه غم به عالمی نفروشم

این دارم  و  از هر دو جهان  آزادم

 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: رباعي

تاريخ : چهار شنبه 20 مرداد 1395 | 11:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(351)   

 

 رویا ؛ در میانه « روایت » و « درایت »!

 

من آن گاه از « واقعيت »،سیلی « خوردم » و 

« چهره ای از واقعیت » را « بهره ای از حقیقت » شمُردم

كه درست در « ميانه روياها » و « ترانه تمنّاها» سير مي كردم. 

برای « نیل به هدف » و « میل به شرف » ،

« آرزو »،یک « بازو »است و « رویا » یک « تقاضا »؛

اما رویایی قابل تحقق است که نه تنها « روایت » 

که با « درایت » همراه شود.

رویا نه « فانوس کور » که « اقیانوس نور » است.

باید ژرفای این « اقیانوس طریقت » را کاوید 

تا به « مروارید حقیقت » رسید!  

با این « دُرِّ دریا » می توان از « ثَری » به « ثُریّآ » رفت! 

هیچ « رویا » به « روایت »، 

و هیچ « روایت » به « درایت »  نمی رسد،

مگر این که از « مستی خواب » و « سرمستی شراب » بیدار شویم !

 

 #شفیعی_مطهر

-------------------------------

روایت : نقل کردن مطلب یا خبر،بازگفتن

درایت : دانستن، دریافتن،آگاهی،دانایی

دُرّ : مروارید

ثَری : خاک، زمین

ثُرَیّا : منزلی از منازل قمر،آسمان

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 20 مرداد 1395 | 7:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
               دوران " تجلیل " ، یا بحران " تحلیل "؟!
 
 #شفیعی_مطهر

گفتم : مشکل اقتصادی ما چیست ؟

گفت : لابد مواد اولیه نداریم .

گفتم : داریم . اگر هم نداشته باشیم، وارد می کنیم .

گفت : انرژی .

گفتم : داریم . اگر نداشته باشیم هم وارد می کنیم .

گفت : نیروی انسانی تحصیل کرده و ماهر .

گفتم : داریم . اگر نداشته باشیم هم وارد می کنیم .

گفت : تکنولوژی .

گفتم : داریم . اگر نداشته باشیم هم وارد می کنیم .

گفت : تجهیزات و امکانات .

گفتم : داریم . اگر نداشته باشیم هم وارد می کنیم !

گفت : ارز !

گفتم : داریم . اگر نداشتیم این قدر کالاهای غیر ضروری وارد نمی کردیم !

گفت : پس چی ؟

گفتم : " بهره وری "

گفت : نداریم ! وارد کردنی هم نیست !!!

به منظور گسترش و نهادینه کردن فرهنگ بهره وری و کاستن از مصرف بی رویه و در راه رسیدن به هر آرمان بلند و آرزوی فرازمند همیشه نخستین اقدام فرهنگ سازی است . چه ، هر آرمان مترقی تا به صورت فرهنگ درنیاید، در متن و بطن جامعه ماندگار نمی شود .

 اکنون دیگر نه زمان " تجلیل " ، که دوران " تحلیل " است .

ما بر این درد مشترک تاکید می ورزیم که اگر در برنامه ریزی ها حسن تدبیر بیشتری اعمال می شد ، امروز می توانستیم ضمن کاهش خسارت ها بر میزان بهره وری و استفاده بهینه از همه ظرفیت های اقشار مختلف مردم بیفزاییم .

اکنون همه اندیشه های تابناک و دردآشنا را به پاسخ این سوال فرامی خوانیم که :

  آیا ما مردم جهان سوم با تکیه بر منابع فرهنگی ، دینی ، اجتماعی ، نیروی انسانی و منابع طبیعی خود و با اعمال مدیریت بهتر و بهره گیری از همه ظرفیت های موجود نمی توانیم شکاف طبقاتی مردم جهان را پر کنیم؟!

سی‌ و هشتمین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی در حال سپری شدن است. دنیا حق دارد از ما و مدیران ما بپرسد در این 38 سال برای ملّت خود و دنیا چه کرده‌ایم؟

 بی‌تردید تلاش چشمگیر مردم و برخی دولت‌های ما در این سال‌ها در مبارزه با مشکلات در خور تحسین و تقدیر است. ما در راه عمران کشور، گام‌های بلندی برداشته‌ایم، در دفاع مقدّس از سرزمینمان حماسه‌ها آفریده‌ایم؛ طعم شیرین استقلال را چشیده ایم؛ اما سیر پر شتاب تحوّلات جهانی در همه زمینه‌ها و عرصه‌ها ما را در پویش راه آینده پشت سر می‌گذارد. برای رسیدن به کاروان پر شتاب تحوّلات علمی، اجتماعی و ... بشریت باید همه و همه، ملّت و دولت «دست در دست هم نهیم به مهر» و میهن خویش -ایران عزیز- را آباد کنیم. 

در بسیاری از کشور‌ها مردم پس از انقلاب بر کمیّت و کیفیت کار افزوده، و از میزان مصرف کاسته‌اند؛ اما در میهن ما متأسفانه میزان مصرف هم‌چنان بالاست و هر روز افزایش می‌یابد و در بسیاری از موارد در سر حد اسراف و اتلاف است. ملّتی که انقلاب کرده و تولیدش اندک و محدود است، برای ادامه زیست شرافتمندانه در جهان امروز باید لااقل از میزان مصرفش بکاهد و شاهین ترازوی «تولید» و «مصرف» و نیز «صادرات» و «واردات» را به حالت تعادل نزدیک کند. 

 
 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 19 مرداد 1395 | 8:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(350)  

 

« دوست دیرین » و « رفیق راستین »  


 
 


 

من وقتی دوستم را ديدم كه نه « اشتباهی » 

بلکه با « آگاهی » مرا نمي فهمد، 

« کنجکاوانه » به او « نگریستم » 

و «  سوزمندانه » « گريستم » .

همسفری که سال ها ما را در هر « راهی »، « همراهی » کند 

و در هر « سوزی » ،« دلسوزی » نماید،

ولی نه « حرف های دل » را بفهمد و نه « ژرفای مشکل » را،

چنین کسی نه « دوست » ،که موجودی « بی رنگ و روست»!  

« برادر » ،« دوستی » است که با او «  همنشینیم »،

اما « دوست » ، « برادری » است که او را « برمی گزینیم»!

« دوست دیرین » و « رفیق راستین » 

کسی است که « نهفته ها را بیابد » و « نگفته ها را دریابد»!

 « دوست مطلوب » چون « چتر خوب » است.

چتر خوب نه باران را « تدلیس »، که تو را « خیس » نمی کند .

دوست خوب هم نمی تواند « اندوه » را به « ستوه » آورد،

اما می تواند تو را در برابر « غم و اندوه » ، « نستوه » سازد! 

 

#شفیعی_مطهر

 ------------------------------

تدلیس : پنهان کردن عیب چیزی، فریب دادن

ستوه : خسته کردن، به تنگ آوردن،ملول کردن

نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده در سخن و کار و جنگ

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 19 مرداد 1395 | 5:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 زنان و لزوم خودباوری  


#شفیعی_مطهر

من بدون این که بخواهم بر اندیشه فمینیسم پای بفشرم،فارغ از این فکر بر لزوم "خودباوری زنان جامعه" و لزوم تبیین اندیشه "زن باوری "در جامعه پای می فشارم. من بر این باورم که زن می تواند با حفظ شخصیت ،عزّت و عفّت خود با اتّکای به نفس در همه عرصه های فرهنگی- اجتماعی-سیاسی و...حضور یابد.

 

خبر زیر مویّد این اندیشه است :

خوزه لوئیس رودریگز زاپاته رو، نخست وزیر اسپانیا چند سال پیش وقتی دولت خود را معرفی می کرد، برای اولین بار تعداد وزرای زن دولت، بیشتر از وزرای مرد بود.

کارمه چاکون، یکی از سیاستمداران برجسته حزب سوسیالیست اسپانیا به سمت وزارت دفاع منصوب شده که این برای اولین بار در تاریخ این کشور است که یک زن به این سمت انتخاب می شود. خانم چاکون، پیش از این وزیر مسکن بود.

آقای زاپاته رو گفته است از این که تعداد زنان در هیات دولت بیشتر است، احساس غرور می کند. دولت جدید اسپانیا، نسبت به دولت پیشین، پنج وزیر جدید حضور دارند. در این دولت، نه وزیر زن و هشت وزیر مرد حضور دارند که با احتساب خود آقای ژاپاته رو، برابری جنسیتی در دولت رعایت شده است.

بنابراین می توان با میدان دادن به زنان جامعه،گامی در راه ارتقای اعتماد به نفس و رشد و شکوفایی جامعه بانوان برداشت. 

شناکردن را در دریا می آموزند،نه در صحرا! پس رشد و شکوفایی استعدادهای بانوان توانمند جامعه ما در گروی میدان دادن به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی آنان است.

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 18 مرداد 1395 | 9:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(349)

 

« مناره نور » و « شراره شعور»! 

 

Image may contain: 1 person
 


من باز هم زنده ماندم و به « روزی نوتر » و « نوروزی دیگر » رسیدم 

و باز« زادروزی تازه » را با « سوزی بی اندازه » دیدم. 

اما هنوز نمی دانم « فرارسیدن هر زادروز » و « آمدن هر نوروز»،

مرا یک سال « می فرساید » و یا بر عمرم « می افزاید» !!

سرانجام اگر هر « حبیب » به « محبوب » نرسد،

هر « روز » به « غروب » می رسد!

نفس های ما گام هایی است که « پهندشت حیات » را با شتاب درمی نَوَردَد

 و ما را به « گلگشت ممات » رهنمون می گردد.

« زمین در گذر » است و « زمان در گذار ».

باید نهالی « نشاند » و بذری« افشاند» !

باید« مناره ای از نور افراخت » و « شراره ای از شعور افروخت ».

در عرصه انسانیت باید « قصری از صداقت بسازیم » 

و « کاخی از کرامت برافرازیم ».

باید« فانوس » فراست را فراراه افسردگان « بیاویزیم »

و « ناقوس » بیداری را بر بام خفتگان « بنوازیم »!

در رویارویی با جُنود « جور» و « جهل » و « جُمود»

باید از هر « سنگی »،«سنگری»ساخت و از هر «پَری»،«سَپَری»!

 
#شفیعی_مطهر
                  
------------------------------------------ 

ناقوس  :زنگ بزرگ که در کلیسا می آویزند

جُنود: لشکرها، سپاه ها ،جمع جُند

جمود: بسته شدن،یخ بستن آب،خشکی،افسردگی

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 18 مرداد 1395 | 7:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
یک آسمان پرواز در هر بال دارم ! 

 

#شفیعی_مطهر

 

دریا دلم اما به جان در بند هستم          

خون جگر می نوشم و خرسند هستم

 

یک آسمان پرواز در هر بال  دارم           

 بالم  شکستند و  هزار آمال دارم  

 

دریاصفت می غرم و در جوش هستم         

صد نغمه بر لب دارم و خاموش هستم

 

کو همزبانی تا زبان از دل  گشایم؟          

 کو همدلی تا قفل  این  منزل  گشایم؟ 

 

تاکی"علی"ها خون دل باید بنوشند؟!         

تا کی ریاکاران دون در ناز و نوشند؟!

 

تا کی تملّق نردبان کامرانی است؟!          

تا کی زبان چرب رمز شادمانی است؟! 

 

صد آسمان  پرواز در  بالم  نهفته!           

صد گلستان گل به لب هایم شکفته! 

 

دریای دل توفانی و لب بسته دارم!            

 سیمای خندان و دل بشکسته دارم! 

 

خون در دل و جیحون ز چشمانم روان است    

رنگ رخم از آن جهت رنگ خزان است 

 

دریایی از آتش روان اندر  بیانم             

 صد خرمن سوزان نهفته در بنانم 

 

من یک نیستان ناله اندر سینه دارم             

 در خشم صد آتشفشان کینه دارم 

 

اما دلی  دارم به نرمی  شقایق              

آکنده از مهر و پر از  راز  حقایق 

 

اندیشه از تیغ ستم گر چاک چاک است         

از ساقه اندیشه صد ریشه به خاک است

 

دشمن اگر اندیشه را درخاک بنهفت            

امروز از هر ریشه صد اندیشه بشکفت

                                  

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: مثنوي

تاريخ : یک شنبه 17 مرداد 1395 | 8:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

حال دل   

 

#شفیعی_مطهر

حال  دلم  از  یار  ستم پیشه بپرس 

حرف دل ریش ریشه از تیشه بپرس 

بر دل چه گذشت ؟چون شد آخر؟ تو نپرس

سنگینی سنگ خاره از شیشه بپرس!  


 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: رباعي

تاريخ : شنبه 16 مرداد 1395 | 11:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(347) 


بنای « بام شب » به « نام مکتب »


 


 

من با وجود « اهتمام کوکب » فروریختن وحشتناک « بام شب » را دیدم ...

و این را هم نه « با خشم کاویدم » که « با چشم دیدم » 

که شب زدگانی مسخ شده از میان « آوارهای انبوه » و « غبارهای اندوه » 

می کوشیدند تا با « آجرپاره های ابهام » و « سنگواره های اوهام » 

این بار « بام شب » را به « نام مکتب » بنا کنند!! 

استقرار « کانون شب » بر « ستون مکتب »،

خطرناک ترین نوع « اسارت انسان » و « غارت ایمان » است!

رسالت مکتب « نورزایی » است،نه « شعورزدایی »!

« مکتب » چون به « خدمت بولهب در آید»،جز « لئامت شب نزاید »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------- 

بام شب : کنایه از حاکمیت و فرمانروایی خودکامگی و استبداد

اهتمام : کوشش ،همت گماشتن، سعی کردن

مسخ : برگرداندن صورتی به صورت زشت تر، دگرگون ساختن

ابهام : پوشیده گذاشتن، پیچیدگی، تاریکی، مجهول گذاشتن، پوشیده گفتن

اوهام :  تصورات غلط ،پندارهای غلط(جمع وهم)

کانون : مرکز

بولهب : بولهبان وقت ؛ کنایه از مخالفان و مستبدان و منکران دلایل معقول و منقول و محسوس . (ناظم الاطباء)

لئامت : پستی، فرومایگی، دنائت، بخیلی

-----------------------------------

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 16 مرداد 1395 | 7:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(346)  

 

امید چون « مهر» بر سینه« سپهر»! 


 


 

من اميد را « درمانگري دردآشنا » و « یاوری توانا » ديدم 

كه نه « شفا » مي دهد و نه « جفا » می کند، 

اما مرا ياري مي دهد تا « دردها را تحمُّل » و درباره « شِگَردها تامُّل » كنم. 

 امید چون « نسیمی روح افزا » و « شمیمی مسیحا » ،

رام و آرام ،پرده سیاه شب نومیدی را « می شکافد» 

و بر لب های سرخ غنچه زندگی « می شکوفد».

نفس امید نه تنها « بهارین»،که خود « بهارآفرین » است.

امید « هزارآوایی زیبا » و « نغمه سرایی آشنا» است

که در بوستان زندگی در هر « پنجره باز »،هزار « حنجره آواز» دارد

و در هر « آواز»،هزار پرده « راز»!

امید، ترنُّم سبز درخت را در گوش لحظه ها « می نوازد»

و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه « برمی انگیزد»! 

هر نَفَسِ « شمیم امید»،کوله باری از « نسیم نوید» بر « دوش» دارد 

و دنیایی از شادی در « آغوش»!

امید با عطر انباشته در دل تنگ غنچه ،پرنیان باد را « عطرآگین» « می سازد»

و مشام جان ها را با رایحه « مشکین» « می نوازد»!

امید به گل های شقایق « رنگ» می بخشد و به دل های عاشق،« فرهنگ»!

بنابراین بیاییم با « امید به بهروزی بشریّت » و « نوید پیروزی حقّانیّت »

چون « مهر» بر سینه « سپهر» « بدرخشیم» 

و همه « زوایای تاریک» و « کوره راه های باریک » را « نور و نوا بخشیم».

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------

شگرد: روش، راه، طریقه،طرز

تامُّل : نیک نگریستن، اندیشه کردن،اندیشیدن

شمیم : بوی خوش

هزارآوا: بلبل

پرده: هریک از آوازها و آهنگ های موسیقی

ترنُّم : سراییدن، آوازخوانی،سرود،نغمه،آواز نیکو

پرنیان: حریر چینی منقّش(پرنیان باد: باد لطیف و ملایم)

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 15 مرداد 1395 | 7:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

حقوق بشر در قانون اساسي ج.ا.ا 

 

#شفیعی_مطهر


امروز 14 امردادماه روز حقوق بشر و کرامت انسان است.بدین بهانه حقوق بشر را در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی به بررسی می نشینیم.


اصل نوزدهم : مردم ايران از هر قوم و قبيله که باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ ، نژاد و زبان و مانند اين ها سبب امتياز نخواهد بود .
اصل بيستم : همه افراد ملت اعم از زن و مرد ، يکسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني ، سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي و موازين اسلام برخوردارند .
اصل بيست و يکم : دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و امور زير را انجام دهد :
1- ايجاد زمينه هاي مساعد براي رشد شخصيت زن و احياي حقوق مادي و معنوي او .
2- حمايت مادران ، بالخصوص در دوران بارداري و حضانت فرزند و حمايت از کودکان بي سرپرست .
3- ايجاد دادگاه صالح براي حفظ کيان و بقاي خانواده .
4- ايجاد بيمه خاص بيوگان و زنان سالخورده و بي سرپرست .
5- اعطاي قيموميت فرزندان به مادران شايسته در جهت غبطه آن ها در صورت نبودن ولي شرعي .
اصل بيست و دوم : حيثيت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر درمواردي که قانون تجويز کند .
اصل بيست و سوم : تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ کس را نمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد .
اصل بيست و چهارم : نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشد . تفصيل آن را قانون معين مي کند .
اصل بيست و پنجم : بازرسي و نرساندن نامه ها ، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفني ، افشاي مجازات تلگرافي و تلکس ، سانسور ، عدم مخابره و نرساندن آن ها ، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون .
اصل بيست و ششم : احزاب ، جمعيت ها ، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي با اقليت هاي ديني شناخته شده آزاداند ، مشروط به اين که اصول استقلال ، آزادي ، وحدت ملي ، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نکنند . هيچ کس را نمي توان از شرکت در آن ها منع کرد يا به شرکت در يکي از آن ها مجبور ساخت .
اصل بيست و هفتم : تشکيل اجتماعات و راه پيمايي ها ، بدون حمل سلاح ، به شرط آن که مخل به مباني اسلام نباشد، آزاد است .
اصل بيست و هشتم : هر کس حق دارد شغلي را که بدان مايل است و مخالف اسلام و مصالح عمومي و حقوق ديگران نيست، برگزيند .
دولت موظف است با رعايت نياز جامعه به مشاغل گوناگون ، براي همه افراد امکان اشتغال به کار و شرايط مساوي را براي احرازمشاغل ايجاد نمايد .
اصل بيست و نهم : برخورداري از تأمين اجتماعي از نظر بازنشستگي ، بي کاري ، پيري ، از کار افتادگي ، بي سرپرستي ، در راه ماندگي ، حوادث و سوانح ، نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبت هاي پزشکي به صورت بيمه و غيره ، حقي است همگاني .
دولت موظف است طبق قوانين از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشارکت مردم ، خدمات و حمايت هاي مالي فوق را براي يک يک افراد کشور تأمين کند .
اصل سي ام : دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رايگان را براي همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصيلات عالي را تا سرحد خودکفايي کشور به طور رايگان گسترش دهد .
اصل سي و يکم : داشتن مسکن متناسب با نياز ، حق هر فرد و خانواده ايراني است . دولت موظف است با رعايت اولويت براي آن ها که نيازمندترند به خصوص روستانشينان و کارگران ، زمينه اجراي اين اصل را فراهم کند .
اصل سي و دوم : هيچ کس را نمي توان دستگير کرد مگر به حکم و ترتيبي که قانون معين مي کند . در صورت بازداشت ، موضوع اتهام بايد با ذکر دلايل بلافاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداکثر ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاکمه ، در اسرع وقت فراهم گردد . متخلّف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود .
اصل سي و سوم : هيچ کس را نمي توان از محل اقامت خود تبعيد کرد يا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع يا به اقامت در محلي مجبور ساخت ، مگر در مواردي که قانون مقرر مي دارد .
اصل سي و چهارم : دادخواهي حق مسلّم هر فرد است و هر کس مي تواند به منظور دادخواهي به دادگاه هاي صالح رجوع نمايد . همه افراد ملت حق دارند اين گونه دادگاه ها را در دسترس داشته باشند و هيچ کس را نمي توان از دادگاهي که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد .


(منبع: کتاب فلسفه حقوق)

     پس از تصویب  اعلاميه حقوق بشر اسلامي  در سازمان کنفرانس اسلامی  سالروز شکل  گیری اعلامیه اسلامی حقوق بشر موسوم به بیانیه قاهره در پنجم اوت هر سال (14 مرداد) به عنوان روز حقوق بشر اسلامی وکرامت انسانی در زمره مناسبت های ملی کشورهای عضو این سازمان درآمده و برنامه هایی را کشورهای مختلف اسلامی در این مناسبت به اجرا درمي آورند، کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران که اولین و قدیمی ترین نهاد با این عنوان در تمام کشورهای اسلامی است، ضمن استقبال از این مصوبه، در پانزدهم مرداد 1387 طی بیانیه ای اعلام داشت که امید است کشورهای اسلامی صرفاً به انجام یک سری برنامه های تشریفاتی و تبلیغاتی بسنده نکنند و چنین مناسبتی را وسیله ای قرار دهند برای تلاش بیشتر در جهت رعایت حقوق شهروندان خود و فعالیت علمی عمیق تر در جهت معرفی منابع غنی اسلامی در زمینه حقوق بشر و تعامل سنجیده و عالمانه با دیگر فرهنگ ها و تمدن ها. طی ماه های بعد نیز کمیسیون تعمیق فعالیت های مختلف در این زمینه را از جمله امور جاری خود قرار داد ؛ تا این که در سال 88 که برای اولین بار این مناسبت در تقویم مناسبت های ایران گنجانیده شد و اتفاقاً همزمان با مناسبت مهم دیگر ملی یعنی سالروز صدور فرمان مشروطه نیز گردید، نهاد ملی مستقل حقوق بشر اسلامی ایران را واداشت تا برنامه های دقیقی را به فراخور توان و مقدورات خود در دستور کار قرار دهد. 

  شعار تعیین شده کمیسیون برای اولین بزرگداشت روز حقوق بشر اسلامی و سال کاری پس از آن تا پانزدهم مرداد 1389، « وظائف دولت های اسلامی برای رعایت پیشبرد حقوق بشر از دیدگاه اسلام » می باشد که در همین راستا فعالیت های مختلفی از جمله برگزاری برنامه های علمی پژوهشی مختلف در اقصی نقاط کشور، اجرای برنامه های ترویجی و اطلاع رسانی عمومی مختلف در تهران و استان ها، تولید متون و محتواهای تخصصی برای اطلاع رسانی بین المللی در سطح کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، نشر کتب مختلف تألیفی و ترجمه ای در این زمینه، تدوین و انتشار گزارش سالیانه ارزیابی عملکرد دولت های اسلامی در اجرای مفاد اعلامیه اسلامی حقوق بشر و موارد دیگر گنجانیده شده است.

    روز حقوق بشر اسلامي و كرامت انساني را گرامي مي داريم.

  با آرزوي عزت و آزادي براي همه انسان ها در همه زمين ها و زمان ها .

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 14 مرداد 1395 | 11:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

سهم مسلمانان در تولید جهانی

 

۲۰درصد جمعیت دنیا مسلمان هستند(بیش از یک میلیارد نفر).ولی تنها ۵ درصد تولیدناخالص ملی دنیا - یعنی کمتر از کشور فرانسه ! را دارند .

(کیهان-۱۴/۱۲/۸۰)

 

نکته : حضرت محمد (ص) پیامبری بود که در باره مشی زندگی پر برکت ایشان گفته اند :

"قلیل الموونه و کثیرالمعونه "بود .

یعنی مصرف و هزینه اش کمتر از همه و تولید و کمکش به دیگران بیش از همه بود .

امام صادق (ع) می فرمایند : "کونوا لَنا زَینا وَ لاتَکونوا عَلَینا شَینا ".

ای مسلمانان ! برای ما مایه زینت و آبرو باشید و مایه ننگ و عار نباشید !

آیا ما مسلمانان جهان برای این پیامبر و امام مایه افتخار و زینت هستیم یا.....؟!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 13 مرداد 1395 | 11:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(344) --------------------------------------------------------- بهره گیری از« جهان آفرینش » با « توان بینش » ----------------------------------------- من « آفتاب » را بسی « جهانتاب »دیدم. خورشید هر « بامدادِ بِشکوه » از « چکادِ کوه » در « تنورِ نور می سوزد » و « اَنهارِ نار می افروزد ». او « بی دریغ » بر « ستیغ » « می تابد». نور خورشید سراسر « جود » است و « وجود »؛ اما هر « موجود»ی ،« جود » او را « برنمی تابد»! خورشید جهانتاب که « نور و نار»ش را از هیچ « تور و تار » دریغ نمی کند، تنها بر گیاهی « می تابد » که خود، نور را « دریابد»! گیاهانی می توانند « زلال نور بنوشند » که خود با « کمال شور بکوشند»! تا گیاهان « سر از خاک برنیاورند» و « دل از مغاک برندارند»، نمی توانند از این « اقیانوس نور »،« فانوس کور »برافروزند. بنابراین دانستم که همه « جهان هستی » و « آسمان اَلَستی » پر از « انوار الهی » و « اسرار آگاهی »است؛ ولی بهره گیری از همه مواهبِ« جهان آفرینش » در گروی « توان بینش » است! ------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر -------------------------------- چکاد: قُلّه کوه،تارک سر،بالای پیشانی اَنهار: نهرها،جویباران ستیغ: قُلّه، بلندی سرکوه جود: بخشش، کرم، رادی، جوانمردی تور : تیره و تاریک تار: تیره،تاریک،ظلمانی مغاک: گودال،غار،گود،سوراخ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 13 مرداد 1395 | 7:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(343) ---------------------------------------------- « نعل » یا « لعل »!! ------------------------------------------------ من سرآغاز « عمر حقیقی » و « سن تحقیقی » خود را از لحظه ای می دانم که خود توانستم « تعلُّق سرشت » و « تحقُّق سرنوشت » خود را در دست بگیرم. شخصیت انسان،« پدیده ای ساختنی » و « آفریده ای یاختنی » است. « جوهره هستی » و « گوهره اَلَستی » « بخشیده پروردگار » است و « آفریده آفریدگار »؛ اما « شناختن شخصیت » و « ساختن هویت »،رسالت انسان است. انسانی که « چرایی آفرینش » را بیابد ، می تواند « چگونگی گزینش »را دریابد! بنابراین می تواند از این « اَنگاره گِل » ، « عُصاره فضایل » بسازد. گوهره وجود انسان چونان شمش آهن است که از آن می توان هم « نعلی سخیف »ساخت و هم « ساعتی ظریف ». آن، « نعلی تاونده » است و این ، « لعلی ارزنده ». این هنر ماست که « نعل » باشیم یا « لعل »!! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ لعل : سنگی قیمتی به رنگ سرخ مانند یاقوت تعلُّق : آویختن،درآویختن،دلبستگی،علاقه و پیوستگی سرشت : خوی ،نهاد،طینت،فطرت یاختن : یازیدن،بیرون کشیدن اَلَست: روز ازل،روز آفرینش انسان انگاره : پندار،تصور،فکروخیال،طرحی برای نقاشی عصاره : شیره، اَفشُره، چکیده هر چیز،فشرده شده سخیف: سُست،ضعیف،ناقص تاونده : مقاوم گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 12 مرداد 1395 | 8:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نَرِ سرجوخه هرت زاده! ------------------------------------------ قصه های شهر هرت / قصه شصت و چهارم ------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- در ایام قدیم،در یکی از پاسگاه ‏های ژاندارمری شهر هرت ،ژاندارمی خدمت‏ می‏ کرد که مشهور بود به « سرجوخه هرت زاده». این سرجوخه هرت زاده،مانند بسیاری از همگنان و همکاران خودش در آن روزگار،سواد درست حسابی نداشت، ولی تا بخواهی زبل و کارآمد بود و در سراسر منطقه خدمت او،کسی را یارای نفس‏ کشیدن نبود. از قضای روزگار،در محدوده خدمت‏ سرجوخه هرت زاده،دزدی زندگی می کرد که به راستی، امان مردم را بریده و خواب سرجوخه هرت زاده را آشفته گردانیده بود. سرجوخه هرت زاده،با آن کفایت و لیاقتی که‏ داشت،بارها، دزد را دستگیر کرده،به‏ محکمه فرستاده بود، ولی گردانندگان‏ دستگاه قضایی، هربار به دلایلی و از آن جمله‏ فقدان دلیل برای بزهکاری دزد یاد شده،او را رها کرده بودند، به گونه‏ ای که،گاهی،جناب دزد، زودتر از مأموری که او را مجلوبًا و مغلولًا به‏ مرکز دادگستری برده بود،به محل بازمی‏ گشت، و برای دل سوزانی سرجوخه هرت زاده،مخصوصا چند بار هم،از جلو پاسگاه رد می‏ شد و خودی‏ نشان می‏ داد، یعنی که بعله... یک روز،سرجوخه هرت زاده،که از دستگیری و اعزام بیهوده دزد سیه کار و آزادی او به ستوه آمده بود،منشی‏ پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون‏ مجازات را بیاورد و محتویات آن را،برای‏ سرجوخه بخواند. منشی پاسگاه،کتاب قانونی را که‏ در پاسگاه بود،آورد و از صدر تا ذیل،برای‏ سرجوخه هرت زاده خواند. ماده 1...ماده 2...ماده 3...الخ... سرجوخه هرت زاده،که در تمام مدت خوانده‏ شدن متن قانون مجازات خاموش و سراپا گوش‏ بود، همین ‏که منشی پاسگاه آخرین ماده قانون‏ را خواند و کتاب را بست،حیرت زده و آزرده‏ دل،به منشی گفت: -این ها که همه‏ اش ماده بود،آیا این کتاب، حتی یک«نَر» نداشت؟!! آن گاه سرجوخه هرت زاده،به منشی گفت: -ببین در این کتاب،صفحه سفید هست؟ منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد: -قربان!در صفحه آخر کتاب،به اندازه‏ نصف صفحه،جای سفید باقی‏ مانده است. سرجوخه هرت زاده گفت: -قلم را بردار و این مطالب را که می‏ گویم‏ بنویس و چنین تقریر کرد: «نَرِ»سرجوخه هرت زاده: هرگاه یک نفر،شش‏ بار به گناه دزدی،از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات، از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل‏ بیاید و کار خودش را از سر بگیرد،برابر«نَرِ سرجوخه هرت زاده »،محکوم است به اعدام! پس از اتمام کار منشی،سرجوخه هرت زاده، نخست،زیر نوشته را انگشت زد و مُهر کرد و پس از آن،دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند.آنگاه او را،در برابر جوخه آتش قرار داد و فرمان اعدام را، درباره ‏اش اجرا کرد. گویا خبراین ماجرا،به گوش اعلی حضرت هردمبیل حاکم شهر هرت‏ رسانده شد و هردمبیل دستور داد سرجوخه هرت زاده را، به حضورش ببرند. هنگامی که سرجوخه هرت زاده،به حضور اعلی حضرت‏ رسید، پرخاش ‏کنان از او پرسید: چرا چنان‏ کاری کردی؟! سرجوخه هرت زاده پاسخ داد: -قربان!من دیدم در سراسر قانون‏ مجازات،هرچه هست،« ماده » است، ولی حتی یک‏ «نر»توی آن همه ماده نیست ، آن‏ وقت‏ فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی‏ که یک منطقه را،با شرارت‏ هایش جان به سر کرده است،هر بار که دستگیر می‏ شود،بدون‏ آن‏ که آسیبی دیده باشد،آزاد می‏ شود و به محل‏ باز می ‏گردد. این بود که لازم دیدم درمیان‏ «ماده»های قانون مجازات،یک «نر»هم باشد. این است که خودم آن نر را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون،اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گردانیدم!" *********************** آیا در شهر هرت حق با « سرجوخه هرت زاده»ها نیست؟! آیا در این شهر با این « ماده » های بی اثر و با این مجریان بی ثمر می شود با فساد مبارزه کرد؟ یا به جای این همه « ماده» ،یک « نر »می خواهد تا بر فاسد بتازد و فساد را براندازد؟! ---------------------- اقتباس از یک قصه قدیمی گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : دو شنبه 11 مرداد 1395 | 12:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(342) ---------------------------------------------------- « خطِّ خطا » و « فنِّ فنا »! ---------------------------------------------- من همه « دیوارهای فرضی » و « حصارهای ارضی » را که انسان ها کشیده اند و شهروندان کشورها را « از هم جدا » و « به هم جفا »می کنند، « خط »هايي بر « خطا » و « فن » هایی برای « فنا » دیدم! من هیچ خط « مرزی » را مبتنی بر « خردورزی » ندیدم. آفرینشگر هستی همه زمين هاي دنيا را « بي مرز » و دریاها را « بی طرز » آفريد. و نیز همه انسان ها بر « پایه ارز » پدیدآورد، نه بر « مایه مرز »! پس بیاییم « بین انسان ها خط نکشیم » و « انسانیت را به خطا نکشانیم»! -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- فن : راه،روش،فریب،حیله فنا : سپری شدن، نیست گردیدن، نیستی، نابودی، زوال طرز : هیئت ،صورت، طریقه، قاعده، روش ارز: بها، قیمت، ارزش، ارج ،حرمت، احترام، عزت ،آبرو،بهره،فایده،ارجمند،ارزنده گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 11 مرداد 1395 | 7:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
اعتماد ! اعتماد ! اعتماد ! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ یک حکیم ژاپنی می گوید : اگر مرا بین سه چیز : ۱-قوت و غذای مردم ۲-امنیت مردم ۳-اعتماد مردم مخیر کنند که یکی را برگزینم و دو تا را رد کنم با آن که غذا و امنیت مردم بسیار مهم و حیاتی است ، اما من بی تردید "اعتماد مردم"را برمی گزینم . زیرا با داشتن اعتماد مردم آن دو مورد و همه چیزهای دیگر به دست می آید. اعتماد مردم کیمیای کمیابی است که قطره قطره به دست می آید . مبادا که با سهل انگاری سیلاب وار آن را هدر دهیم !! ----------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : یک شنبه 10 مرداد 1395 | 10:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(340) --------------------------------------------------- « سیب » یا « آسیب »؟! ---------------------------------------------- من دختر را چونان سیبی سرخ دیدم که آن را نه از « نهالی نژند » که از « درختی سربلند» باید چید. « میوه های ریخته » و « لیوه های بیخته » در پای « علف های هرزه » و « گیاهان شرزه » برای جامعه بشری « حنظلی زهرآگین » اند و برای زندگی، « دُملی چرکین »! دختری می تواند در خانواده « همسری وفادار » و « مادری فداکار» باشد که دل را در « هوای هوس » « نیالاید » و سر را در « سودای کس » « نفرساید ». از دامن های پاک نه تنها « مرد به معراج »، که « انسان به عروج » می رود. « دختر شایسته » و « بانوی بایسته » دختری است که چون « سیب گلاب » باشد،نه مایه « آسیب و اضطراب »! --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------- نژند: افسرده ،پژمرده،فرومانده ،پست،زبون لیوه : فریبنده، خشک، بی مزه بیخته : از غربال گذرانده، نرمه چیزی که از غربال گذشته شرزه : تند و تیز، زورمند حنظل :هندوانه ابوجهل،تلخ عروج : به بلندی رفتن، برآمدن معراج : نردبان، پلّکان،آن چه به وسیله آن بتوان بالارفت -------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 10 مرداد 1395 | 6:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(341) --------------------------------------------------------- « خط صواب » و « خطای سراب »! ---------------------------------------------------- من موفقیت « دادوری رُست » را در « داوری دُرُست » دیدم . « داوري درست » را از« تجربه چُست »فراگرفتم و « تجربه چُست » را از « داوري نادرست » آموختم. بنابراین « برایند سود سودا » در گروی « فرایند آزمون و خطا »است! آن که در روند « درس آموختن » و « تجربه اندوختن » از « خطای سراب » « می هراسد»، قطعا « خط صواب » را « نمی شناسد »! « بارگاه قُلّه صواب » از « راه خطای سراب » می گذرد! --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- رُست : سخت ،محکم چُست : چالاک،چابک،محکم،استوار،تند،فراخ صواب : راست، درست، حق ،ضدّ خطا، لایق، سزاوار بارگاه: دربار پادشاهی، خیمه سلطنتی گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 9 مرداد 1395 | 8:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
عطر عشق ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- گفتی که شادیم را بهر دلم گذارم غم های سینه ام را بهر دل تو آرم اما تو ای گل من در دل چو پا نهادی من جز غم تو در دل دیگر غمی ندارم اندوه عشقت از دل هر غم که بود برکند خود ریشه در دلم کرد نتوان دگر برآرم تا غنچه محبت بشکفت در دل تو گل نغمه های عشقت سر زد ز شاخسارم از روزن دو چشمت دیدم شرار قلبت برقی ز چشم مستت افروخت قلب تارم با شبنم سرشکم شویم گل رخ تو تا گرد غم نگیرد رخسار گل عذارم خار و خس هوس را از دشت دل زدودم تا بذر عشق حق را در عمق آن بکارم تا عطر عشق پیچید در صحن خانه دل شد روح و جان"مطهر" جاوید شد بهارم ------------------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 7 مرداد 1395 | 10:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(338) --------------------------------------------------------- « فرد »ها ،سازنده « فردا » -------------------------------------------------- من معلمی را دیدم که درسش نه « دمدمه صلابت » ، که « زمزمه محبََّت » بود؛ زمزمه ای که « بر زمان فرمان مي راند » و دانش پژوه را « بر زمين مي نشاند »! معلمی را می ستایم که چونان « سروناز »، « سرافراز » است و « بی نیاز »؛ « سرفراز از تعلُّق » و « بی نیاز از تملُّق »! « ریشه در خاک » دارد و « اندیشه در افلاک»؛ معلمی که چون پرستوی« سبکبال » و « پرشور و حال » نه « تن به اسارت قفسی می سپارد » و نه « سر به چنبره اطاعت کسی می گذارد »! « سبکبال پَر می گشاید » و با « استقلال راه می پیماید»! معلمی که چون عقاب « تیزپرواز » و « سرافراز» از قید قفس « آزاد » است و از آزادگی خود« دلشاد »! تا مرز غرور « بال و پر می گشاید» و بر اوج آبی آسمان « سر می ساید»! چنین معلمی نسلی را می پرورد از « آب ،ناب تر » و از « نسیم ،شاداب تر»! از عقاب « تواناتر » و از پرستو،« رهاتر»؛ نسلی که « آزادگی را احساس می کنند» و « آزادی را پاس می دارند» از سرو « نستوه تر» « قامت می افرازند» و از کوه « باشکوه تر» « استقامت می ورزند»! معلم « فرد » می سازد و « فرد »ها ، « فردا » را! ------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------- دمدمه: آواز،آوازه،حیله،مکر،فریب صلابت : سختی، استواری ،درشتی، مخوف بودن قدرت زمزمه : نغمه، ترنُّم کردن، سرود چنبره: حلقه -------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | 11:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تنبانی که باعث تصویب یک لایحه شد! -------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------------- مطلبی که می خوانید برگی از تاریخ ایران است .لایحه ای توسط نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی با یک توهم به تصویب می رسد! سوالی که به ذهن هر عقل سلیم می رسد این است که آیا این گونه نمایندگان در شان یک ملت رشید،فهیم،فکور و آگاه هستند ؟! آیا مردمی با فرهنگ ، آزاده و متمدن این گونه نمایندگان را تحمل می کنند ؟ و اگر شکل یافتن چنین مجلسی فرمایشی توسط حاکمیت استبدادی بر ملت تحمیل شده ، آیا یک رژیم خودکامه می تواند چنین مجلس فرمایشی و انتخاباتی نمایشی را بر ملتی آگاه،با شخصیت، روشنفکر و پیشرفته تحمیل کند ؟! پس.....از ماست که بر ماست !!! با هم بخوانیم و...بیندیشیم : --------------------------------------------------- تنباني كه باعث تصويب لايحه شد! از زمان كودتاي رضاخان، همواره نمايندگان مجلس شوراي ملي به جاي انتخابات مردمي، از طرف شاه منصوب مي‌شدند و مأمور به انجام دستور بودند. تنها در ابتداي حكومت رضاخان، كه هنوز جان نگرفته بود، فقط در تهران ـ‌ كه مركز حكومت بود بعضي از نمايندگان از طرف مردم به مجلس راه مي‌يافتند. مانند: آيت‌الله شهيد مدرس، كه آن هم پس از چندي ديگر عملي نشد تا آن جا كه شهيد مدرس در اعتراض به شمارش آرا، به رأيي كه خود به صندوق انداخته بود، احتجاج كرد. نمايندگان مجلس شوراي ملي، دردوران حكومت پهلوي ـ پدر و پسر ـ عروسك هاي خيمه شب بازي دست نشانده بودند كه از طرف شاه و بنا بر توصيه و فهرست سفارتخانه‌هاي دُول استعماري، براي تصدي كرسي نمايندگي مجلس،‌ در نظر گرفته مي‌شدند تا طرح ها و لوايح مورد نظر آنان را با برخاستن و نشستن، به تصويب برسانند. پس از تشكيل كانون مترقي توسط حسنعلي منصور و تبديل آن به حزب ايران نوين،‌اين انتصابات و تصويب لوايح كه در چارچوب حزب صورت مي‌گرفت، داراي شكلي مضحك و چند‌ش‌آور‌‌تر شد. نمونه‌اي از چگونگي تصويب يكي از لوايح به شرح زير است: «روش تصويب لوايح در حزب ايران نوين چنين بود: دولت قبلاً لايحه را در حزب مطرح مي‌كرد تا نمايندگان از آن مطلع شوند. اين كار صرفاً جنبه تشريفاتي داشت. نمايندگان اختيار آن را نداشتند كه در لايحه تغييراتي بدهند. فقط مطلع مي‌شدند كه بايد به اين لايحه در مجلس رأي مثبت دهند. گاهي هم لازم نمي‌ديدند كه لايحه را از قبل در حزب مطرح كنند و به تك تك نمايندگان بگويند كه به فلان لايحه يا فلان قسمت از لايحه رأي مثبت بدهند و به كدام لايحه يا كدام ماده رأي ندهند. در اين موارد، هنگام رأي گيري در مجلس، نمايندگان به ليدر فراكسيون نگاه مي‌‌كردند. اگر او در جريان قرار داشت،‌از جا بلند مي‌شد، اعضاي فراكسيون ايران نوين هم مي‌برخاستند و لايحه تصويب مي‌شد. اگر او همچنان در جايش مي‌نشست، معلوم بود كه تصويب لايحه منظور نيست، لذا آن ها هم از جا برنمي‌خاستند. در مورد يكي از لوايح در حزب تصميم گرفته شد به علتي، به آن رأي داده نشود. روزي كه قرار بود لايحه در مجلس مطرح شود، بعد از نطق هاي قبل از دستور، لايحه در دستور كار قرار گرفت و طبق آيين‌نامه، نمايندگان موافق و مخالف شروع به سخنراني كردند، آن روز وزيري كه در مجلس كنار مهندس خواجه‌نوري نشسته بود، او را به حرف گرفت، به طوري كه خواجه‌‌نوري به كلي از جريانات مجلس غافل ماند. فصل تابستان بود. هوا گرم بود. كولر مجلس درست كار نمي‌كرد، چنانچه خواجه‌نوري احساس كرد در اثر حرارت هوا و نشستن بر روي صندلي چرمي،‌ لباسش خيس عرق شده است . مدتي مقاومت كرد،‌ اما وضع بدتر شد، به طوري كه احساس كرد شلوارش به صندلي چسبيده. براي آن كه كمي هوا به بدن خود برساند، از جا برخاست و شروع به هوا دادن به داخل لباسش كرد. از قضا بلند شدن خواجه‌نوري مصادف شد با لحظه‌اي كه مهندس رياضي اعلان رأي كرده بود. اكثريت نمايندگان كه طبق معمول مشغول صحبت با يكديگر بودند، ‌به محض آن كه رئيس مجلس اعلام رأي كرد،‌به ليدر فراكسيون چشم دوختند. مهندس خواجه‌نوري ايستاده بود (البته براي خنك شدن). پس آن ها هم مانند بچه‌هاي حرف شنو از جا بلند شدند و ايستادند. مهندس رياضي رئيس مجلس براي اعلام رد يا قبول لايحه به مهندس خواجه‌نوري نگاه كرد. چون او را ايستاده ديد، بدون آن كه زحمت شمارش افراد را به خود بدهد، پتك را روي تريبون زد و با صداي بلند گفت: تصويب شد. تازه اين جا بود كه مهندس خواجه‌نوري متوجه جريان شد و ديد كه هوا دادن لباس و خنك كردن نيمة پايين بدن باعث چه اشتباه سياسي بزرگي شده. ولي ديگر كار از كار گذشته بود و عرق شلوار ليدر فراكسيون باعث تصويب لايحه‌اي شد كه قرار بود تصويب نشود! كسي به مهندس رياضي ايراد نگرفت كه چرا با توجه به زيادي تعداد نشسته‌ها لايحه را تصويب شده اعلام كرد، ولي اين بي‌مبالاتي براي خواجه‌‌نوري اين نتيجه را به بار آورد كه از ليدري فراكسيون ايران نوين عزل شد و براي دوره بعد هم به مجلس نرفت. ولي از آن‌جا كه يكي از مهره‌هاي اصلي كانون مترقي بود، از شميران به سنا رفت و سناتور شد.1» ----------------------------------------------------------- پي‌نوشت: 1ـ ‌شبه خاطرات، علي‌بهزادي، صص 6 ـ 275. با استفاده از اسناد ساواك موجود در مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي -------------------------------------------------------------- آیا این رویه اکنون اصلاح شده و نمایندگان محترم پس از مطالعه دقیق طرح و ها و لوایح با دقت نظر و با در نظر گرفتن منافع ملت رای می دهند؟! یا هنوز در بر همان پاشنه می چرخد؟! نظر شما چیست؟ ---------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | 11:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
قصه های شهرهرت* #شفیعی_مطهر "بالعدل قامت السماوات والارض" . برپایی و پایداری آسمان ها و زمین بر اساس قوانین عادلانه است . اهمیت قانون را تا بدان پایه ستوده اند که حتی قانون بد را هم از بی قانونی و هرج و مرج بهتر دانسته اند . در جامعه ای که قانون در آن نهادینه نشده هیچ برنامه مثبت و سازنده ای به نتیجه نمی رسد . افراد چنین جامعه ای هر چند از مواهب طبیعی برخوردار باشند و از تکنولوژی و فناوری بالایی هم بهره جویند باز هم در جهنمی به سر می برند که خود با دست خویش ساخته اند . تمام کوچه باغ های تاریخ ادبیات غنی ما آگنده از عطر تمثیل ها و لطایف پندآموز و حکمت آمیز است . سخنوران و اندیشمندان ما کوشیده اند تا زلال معارف بشری و حقایق جهان هستی را در جام بلورین شعر و ادبیات شیوای فارسی بریزند و کام تشنگان حقیقت و شیفتگان حکمت را با آن سیراب سازند . قصه های شهر هرت جلوه ای از جامعه بی قانون را به تصویر می کشد . --------------------------------------------- قصه نخست: باج مرگ قربان علی یک بار دیگر عرق پیشانی آفتاب سوخته اش را با آستین خود پاک کرد . در همین حال صورت ریز نیازها و سفارش های همسر و فرزندانش را از خاطر گذراند. او در نظر داشت پس از فروش خربزه هایش با پول آن نیازمندی های خانواده اش را تهیه کند . قاطر قربان علی با خستگی بار سنگین خربزه ها را بر پشت خود می کشید . گویی با زبان بی زبانی از صاحبش می خواست که هر چه زودتر با فروش آن ها این بار سنگین را از دوش او بردارد . از طرفی خربزه ها حاصل ماه ها تلاش شبانه روزی او و خانواده اش بود و همه افراد خانواده تامین خواسته ها و نیازهای خود را در گرو فروش خوب خربزه ها می دانستند . -آهای خربزه شیرین دارم ! کوزه عسل دارم ! بدو که تمام شد ! قربان علی حالا دیگر نزدیک چارسوق رسیده بود . جمعیت زیادی در حال رفت و آمد بودند . چند جوان ولگرد سر چارسوق ایستاده بودند و با هم شوخی می کردند . یکی از آنان جلو آمد و در حالی که یکی از خربزه های بزرگ را بر می داشت گفت : پیر مرد ! آیا به شرط چاقو می فروشی ؟ .....و بدون این که منتظر پاسخ قربان علی باشد، خربزه را برداشت و به سرعت به سمتی روانه شد . قربان علی به دنبال او دوید تا خربزه یا پول آن را بگیرد . اما جوان شتابان فرار کرد و خربزه را برد . قربان علی پس از نومیدی از پس گرفتن خربزه به ناچار برگشت تا از بقیه محافظت کند . ولی مشاهده کرد دو نفر دیگر از جوان های ولگرد دارند تعدادی از خربزه ها را می برند . قربان علی فریاد زنان مقداری به دنبال آنان دوید، اما وقتی مایوسانه و دست خالی برگشت، ناگهان از شگفتی خشکش زد ! زیرا همه خربزه هایش را برده بودند ! برای لحظاتی دنیا پیش چشم هایش تیره و تار شد . او حاصل ماه ها تلاش خود و خانواده اش را در یک آن از دست داده بود . حالا با چه رویی با دست خالی نزد خانواده برگردد ؟! با چه پولی نان و گوشت و پوشاک برای بچه ها تهیه کند ؟! دادخواهی قربان علی پس از مدتی فکر و اندیشه به ذهنش رسید که شکایت خود را به نزد حاکم ببرد . بر قاطر خود سوار شد و به سوی کاخ حاکم راه افتاد . وقتی به کاخ رسید، کاخ را در محاصره صدها نگهبان دید . چندین در و دروازه بسته و دیوارهای بلند و قطور که توسط صدها نگهبان حفاظت می شد، حاکم را از مردم جدا می کرد . قربان علی به هر دری مراجعه کرد، نگهبانان مانع ورود او شدند . سر انجام نومید و دل شکسته به خرابه ای پناه برد . سرمایه خود را تباه شده می دید و هیچ گوشی شنوا یا فریادرسی نمی یافت تا نزد او دادخواهی کند . احساس کرد در این شهر نظم و قانونی حاکم نیست و هر کس زورش بیشتر است، به حقوق دیگران تجاوز می کند و هیچ مرجع قانونی برای دفاع از حقوق ستمدیدگان و محرومان وجود ندارد . راه حل فردی ناگهان فکری به خاطر قربان علی رسید . او با خود گفت : در شهری که قانون و عدالت حاکم نیست نمی شود از راه شرافتمندانه و حلال خوری زندگی کرد . کار و تلاش مثبت و مفید و کار شرافتمندانه در جامعه عادلانه نتیجه می دهد . در این شهر هرت من هم باید راهی زور گویانه برای ادامه زندگی پیدا کنم . ناگزیر روز بعد یک چوب دستی بلند در دست گرفت و جلوی دروازه شهر روی یک سکو نشست و برای خود قانونی وضع کرد که مردم شهر برای خروج هر جنازه از شهر و دفن در گورستان باید ۱۰درهم عوارض به من بپردازند ! ساعتی نگذشت که اولین جنازه را آوردند . قربان علی به آرامی از جای برخاست و در حالی که چوب دستی خود را محکم در دست گرفته بود، با ژست مخصوصی چشم ها را به زمین دوخت و با لحن آمرانه ای گفت: " خروج جنازه ده درهم هزینه دارد !" همراهان جنازه گفتند : " این دستور توسط چه کسی و از کی صادر شده است ؟" قربان علی می دانست که مردم راهی برای احقاق حق خود و دادخواهی ندارند، بادی به غبغب انداخت و گفت : " من دستور می دهم و از امروز هم اجرا می کنم !" بستگان میت که می دانستند شهر صاحب ندارد و شکایت و پیگیری هم فایده ای ندارد و حوصله درگیری با او را نداشتند، سر انجام عوارض درخواستی را پرداختند و جنازه را در گورستان دفن کردند . زور گویی و زور شنیدن نهادینه می شود! این رویه کم کم جا افتاد و مردم بدون هیچ مقاومتی تسلیم این زور گویی شدند . قربان علی ضمن افزایش مبلغ عوارض به تدریج در اطراف دروازه شهر یک دستگاه اداری و کاخی برای زندگی خود و خانواده اش ساخت و کارمندانی استخدام کرد تا عمل گرفتن باج و خراج را انجام دهند . از این واقعه سال ها گذشت و مردم شهر به باج دادن عادت کردند و هیچ کس اعتراضی نمی کرد و قربان علی هم هر از چند گاهی بر مبالغ دریافتی باج می افزود.(چه می توان کرد ؟تورم است دیگر!!) وقتی گذار پوست به دباغخانه می افتد! روزی خبر رسید که دختر حاکم مرده است .وقتی می خواستند جنازه او را از دروازه برای دفن خارج کنند، نوکران قربان علی از همراهان جنازه درخواست باج کردند . همراهان جنازه ضمن ابراز تعجب گفتند: "آیا می دانید این جنازه کیست؟ این جنازه دختر حاکم است!!" قربان علی وقتی خبردار شد که این جنازه دختر حاکم است،نه تنها عقب نشینی نکرد، بل که گفت : حاکم باید ده برابر دیگران عوارض بدهد! نوکران حاکم بیشتر تعجب کردند از این که یک باجگیر از همه مردم باج می گیرد و از حاکم هم تقاضای باج ده برابر می کند!! اصرارهمراهان جنازه و اطرافیان حاکم سودی نبخشید .ناگزیر به حاکم خبر دادند. حاکم بلافاصله قربان علی را احضار کرد و از او در باره این کار او توضیح خواست . قربان علی مثل این که سال ها منتظر چنین موقعیتی بود، فورا نزد حاکم رفت و وضع زندگی خود و ماجرای تاراج شدن خربزه ها و نیافتن هیچ مرجعی برای دادخواهی را برای حاکم شرح داد . سپس افزود: " من سال هاست که در این شهر هرت از مردم باج می گیرم و تو به عنوان حاکم این شهر خبر نداری و امروز هم وقتی شنیدم جنازه متعلق به دختر توست، فکر کردم اگر همین مبلغ عادی را مطالبه کنم، شاید بپردازند و باز هم تو نفهمی در شهر چه می گذرد . بنابراین عمدا مبلغ را ده برابر کردم تا بلکه به گوش تو برسد و بفهمی در کشور تحت حاکمیت تو چه می گذرد. " حاکم قصه ما ( مثل همه قصه ها و افسانه ها چون باید سرانجام شیرینی داشته باشد!) سرانجام به هوش آمد و از خواب غفلت بیدار شد و با وضع قوانین عادلانه توسط نمایندگان مردم و انتصاب مسئولان صالح و درستکار کوشید تا عدالت را در شهر خود حاکم کند! (البته من نمی دانم موفق شد یا نه !!) ---------------------------------------- *-" هرت"=بی نظمی وهرج و مرج. شهر هرت شهری وهمی است که در آن قاعده و قانونی نیست . بلکه هرج ومرج کلی در آن حکمفرماست.(فرهنگ معین)
موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : دو شنبه 4 مرداد 1395 | 11:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(336) ---------------------------------------------------- « نردبان کمال » یا « پلّکان زوال »! ---------------------------------------------------------- من عقربه هاي ساعت را « ديدم » و تکانه های آن را « سنجیدم ». هر چه غم و اندوه « بيشتر و تُندتر »، حركت عقربه ها، « کم تر و كُندتر ». آیا این « تنگنای قیاس » است ،یا « خطای احساس »؟! نه « شادی بشکوه » می ماند و نه « زیادی اندوه »! نه این « پایدار » است و نه آن « ماندگار »! نه باید با این « سختی ها را بسنجیم » و نه شاید با آن از « بدبختی ها برنجیم »! اگر « خَرَد انسان » بر « مُلک جان » فرمان براند، هم « شادی بِشکوه » کمال آفرین است و هم « غم و اندوه ». غم و شادی هر دو « پیله فُرصت » اند و « وسیله نُصرت »! این گزینش ماست که از آن ها « نردبان کمال » بسازیم یا « پلّکان زوال »! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------- بِشکوه: باشکوه، باشوکت و هیبت، دارای شکوه پیله: محفظه نوزاد برخی حشرات، کیسه، توبره نُصرت: پیروزی ،یاری --------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 4 مرداد 1395 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |