دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۱۱)
من بزرگ ترین اشتباه انسان را ترس از اشتباه دیدم. کسی که اشتباهی نکرده نه پيشرفتي كرده و نه چیز تازه ای کشف کرده است.
من تا هنگامی رشد می کردم که نهال وجود خود را سبز می دیدم . آغاز پوسیدگی من وقتی بود که احساس رسیده بودن کردم!!
من تا هنگامی که کارهای گذشته خود را بزرگ می شمردم،مي فهميدم كار مهمي انجام نداده ام.
من تا هنگامي كه احساس غرور مي كردم ، نمي توانستم خواستار آموختن باشم. فروتني آغازين گام آموختن است.
من بی سوادان هزاره سوم را تنها کسانی ندیدم که خواندن و نوشتن نمی دانند، بل كه آناني را بي سواد يافتم كه نمي توانند بياموزند چگونه آموخته هاي كهنه را دور بريزند و بازآموزي كنند.(با الهام از سخن الوين تافلر)
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۱۰)
من انسان را در آستانه هزاره سوم دیدم که تجسم انتقاد بود و مجسمه فریاد. او همه قيد و بندها را درهم مي كوبيد و بر هر چه که او را به بند می کشیدند، برمي آشوبيد .زنجيرها را مي گسست و ميله قفس محبس را درهم مي شكست.
من در شهر سرب و سراب مردمی را دیدم که راستی را هشته و با قراری نانوشته همه به همدیگر دروغ می گویند و راهی بی فروغ می پویند. بنابراین نه گفتارها رنگ و بویی دارد و نه رفتارها سمت و سویی.
من جعبه ای دیدم جادو با حربه هیاهو که خردها را به چشم می آورد و خردمندان را به خشم. در آن جعبه جادو يا ديگ پر هياهو هر خوراكي مسموم را با رنگي خوش و طعمي موهوم مي پختند و به خورد احساس هاي سطحي مي دادند. اما سال ها بود كه تراكم فريادها، سوپاپ يادها را مسدود كرده و انفجار هر لحظه آن موعود بود. من بسي ملت هاي به پاخاسته و به يگانگي آراسته را ديدم كه همه مي دانستند «چه چیز را نمی خواهند» ؛ اما پس از پيروزي نهضت چون نمي دانستند« چه چیز را می خواهند» ، هر گروه به سمتي و هر دسته به سويي مي رفتند. من ملت هايي را ديدم توسعه نديده و چون كودكان نورسيده كه به جاي پستان شير ، پستانك تحقير مي مكيدند و كوراب كوير را مي كاويدند.(كوراب=سراب) ادامه دارد.... شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۹)
من دنیا را دیدم در حالی که همه پدیده ها و آفریده های آن در حال تغییر بودند. هر آفریده و هر پدیده برای رهایی از کهنگی ناگزیر از تغییر است و در صورت عدم تغییر در زیر چرخ های سرد و سنگین گردونه زمان له می شود. طفره روندگان از تغییر را معمار نابودی خویش دیدم.
من کوچک بودن و حقیر نمودن در آغاز را پسندیده دیدم؛ اما كوچك ماندن و حقارت پذيرفتن را زشت و ناپسند مي دانم.
من شب پره اي را ديدم نورگريز و روشني ستيز. دعاي او مرگ آفتاب و ادعاي او حفظ حباب بود.او شب تا سحر از جان و جگر شعار مي داد: مرگ بر خورشيد و نور اميد....اما با فرارسيدن سحرگاه چون هر پگاه، آبشار نور مهر از همه قلل آبي سپهر بر سر و روي گيتي فرو باريد...و اين است سر سبز نوزايي و قانون ابدي بازشكوفايي.
من هيچ انساني را نديدم كه « بد » آفریده شود؛ بل كه اين روند و روش هاي پرورش است كه انسان ها را از مدار فطرت و انوار بصارت محروم مي كند و به ديار موهوم مي كشاند.
من انسان ها را پيامبر ديدم و هيچ انساني را نديدم كه پاي بر پشت خاطره خاك بنهد و به رسالتي برانگيخته نشود. رسالت هر كس موظف به انجام كار صالح مطلوب است ، نه انجام هر كار خوب! كار صالح بهترين، ضروري ترين و حياتي ترين كار است.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۸)
من بدترين آموزگار ترك سيگار را كسي ديدم كه بيشترين تجربه اين كار را دارد!!
من در بیابانی تابلویی را دیدم که روی آن نوشته بود:« خطر مین! نزدیک نشوید! ». من نه آن محل را می شناختم و نه نویسنده تابلو را ؛ اما هشدارهاي عقل و خرد مرا از ورود به آن منطقه بازمي داشت....
من با خود انديشيدم كه آيا هشدارهاي ديني درباره دنيا و آخرت تا اين اندازه هم احتياط برانگيز نيست؟!!
من دريانوردان را ديدم كه بر حسب عادت نه صداي موج را مي شنيدند نه به اوج مي انديشيدند.با خود گفتم چه بد است عادت ، اگرچه برونداد آن عبادت باشد!!
من کسانی را دیدم که خود را زرگ تر از آن می دانستند که وارد دنیای سیاست شوند؛ بنابراین داور خرد آنان را محکوم کرد که توسط احمق ها اداره شوند.
من دیدم که دو دست، دو پا، دو چشم و دو گوش ؛ اما يك قلب دارم؛ بنابراين فهميدم كه بايد بگردم و جفت آن را خود بيابم!
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
کرامت انسانی کیلویی چند؟!!
چندی پیش پیامکی به این شرح از بانک ملت به دست من رسید:
« مشتری گرامی ! به اطلاع می رساند ملت کارت هوشمند قدیمی شما در پایان سال جاری غیر فعال می گردد. لطفا جهت تعویض آن به شعب بانک ملت مراجعه نمایید. روابط عمومی بانک ملت »
در اجرای این دستور ،امروز با مدارک لازم به بانك ملت شعبه اكباتان فاز يك مراجعه كردم . پس از گرفتن شماره ،ساعتي نشستم . تا نوبت من فرارسيد. وقتي علت مراجعه را توضيح و كارتم را نشان دادم ،كارمند بانك پس از مشاهده ملت كارت من بلافاصله گفت:
كارت شما تا اسفند سال ۱۳۹۱ اعتبار دارد.
گفتم: پس چرا برايم پيامك فرستاده و اخطار داده ايد؟!
ايشان با عذري بدتر از گناه گفتند: پيامك كه براي همه ارسال مي شود!!
معني خودماني اين كار بانك ملت اين است كه وقت و شخصيت و كرامت مشتريان ما - بخوانيد همه ملت - نزد ما ارزشي ندارد. نمي دانم آن مسئولي كه بررسي نكرده اين پيام را براي مشتريان مي فرستد ، اصلا چيزي از كرامت انسان و ارزش وقت مشتريان را مي فهمد؟!!! شايد هزاران نفر مثل من در سراسر كشور بايد يك روز كاري خود را بگذارند و با مدارك به بانك مراجعه كنند و اين پاسخ غيرمسئولانه را بشنوند!
شما چه نظري داريد؟ تا كي بايد بين شعار و رفتار ما اين همه تفاوت باشد؟!!
موضوعات مرتبط: روزنوشت
معرفی آثار و تالیفات(۹)
حکایات حکیمانه - شماره دو
به دنبال انتشار شماره نخست کتاب حکایات و استقبال نسبی فرهیختگان عزیز کشور از آن ، بر آن شديم تا دومين شماره اين سري حكايات را به محضر علاقه مندان حكمت و دانش تقديم كنيم.
در سخن آغازين اين كتاب آمده:
آنچه از بند اين قلم رسته و در اين دفتر به هم پيوسته« نمی» از « یمی » است. یم امواج معرفت و در دریای حکمتکه در درازای زمان و پهنای زمین از بیان اندیشمندان حکیم و فرزانگان فهیم تراویده و بر سینه سپید دفتر فروباریده است. به دنبال استقبال شایسته فرهیختگان فهیم از شماره نخست حکایات حکیمانه اینک این کتاب دومین تجربه ما در نشر مطالب حکیمانه در قالب داستان،شعر و سخنان كوتاه است.
مطالب گرد آمده در اين دفتر نيز چون شماره نخست در چهار بخش شامل:
۱ - حكايات كوتاه ، ۲ - سخنان كوتاه ۳ - و سروده هاي حكيمانه ۴ - و سه قصه از قصه هاي شهر هرت است.
شناسنامه كتاب:
نام کتاب : حكايات حكيمانه ، شماره ۲
مولف: سيد عليرضا شفيعي مطهر
ناشر : انتشارات مرسل، كاشان،تلفن ۰۳۶۱۴۴۵۴۵۱۳همراه ۰۹۱۳۱۶۱۳۵۴۶
چاپ : اول / ۱۳۸۸
شمارگان: ۳۰۰۰ ، قطع : رقعي ، تعداد صفحات : ۱۲۵
بهاي روي جلد: ۱۶۰۰۰ريال
چون هميشه نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما بهترین یار و یاور ما در استمرار این حرکت فرهنگی است.
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۷)
من آینده را نه سرابی سرشته، كه كتابي نانوشته ديدم كه بايد خود شمايل آن را بينگارم و واژه هايش را بنگارم.
من سلامتی را کندترین وسیله برای رسیدن به ایستگاه مرگ دیدم!
من کمترین فایده ورزش را در این دیدم که ورزشکار سالم تر می میرد!!
من بیشتر زنان را دیدم که زیبایی را بر عقل ترجیح می دادند، چون بر اين باور بودند كه مردان بيشتر دوست دارند ببينند تا اين كه بينديشند!!
من از بين همه كساني كه خود را انتقادپذير مي دانستند، هيچ يك را نديدم كه از منتقد خوششان بيايد!
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
چرا گوگل پیشرفت می کند؟
ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم (رعد،۱۱)
۱ - چكيده اين جمله اين است كه خداوند چنين حكم رانده و حكمش را حتمى كرده كه نعمت ها و موهبت هايى كه به انسان يا ملت ها مى دهد، مربوط به حالات نفسانى خود ايشان باشد، كه اگر آن حالات موافق با فطرتشان جريان يافت، آن نعمت ها و موهبت ها هم جريان داشته باشد، مثلا اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح كردند، به دنبال آن نعمت هاى دنيا و آخرت به سويشان سرازير شود، همچنان كه فرمود:
و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا
و مادامى كه آن حالت در دل هاى ايشان دوام داشته باشد، اين وضع هم از ناحيه خدا دوام يابد، و هر وقت كه ايشان حال خود را تغيير دادند، خداوند هم وضع رفتار خود را عوض كند و نعمت را به نقمت مبدّل سازد.
بقيه در ادامه مطلب...
موضوعات مرتبط: روزنوشت
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۶)
من در سنگ نگاره های تخت جمشيد كسي را خشمگين ، شهرياري را سوار بر اسب ، شهروندي را در حال تعظيم و پيكري را عريان نديدم. اين هاست نمادهاي اصالت، نجابت، حريت و عفت تبار ما.
من نديدم بدرفتاري را مگر اين كه از او درس شكيبايي آموختم ...
و منتقدي را مگر اين كه از او درس خودسازي آموختم ...
و متكبري را مگر اين كه از او درس تواضع آموختم....
و سرانجام خوش رفتاري را مگر اين كه از او درس وفا فراگرفتم،
بنابراين خدايا! همه را بنواز و همه سينه ها را از كينه ها بپرداز!
من تصویر بخل و خست را در سیمای كساني را ديدم كه ترجيح مي دادند ثروتمند بميرند، تا اين كه ثروتمند بزيند(زندگي كنند) !
من در جهان امروز پدیده ای ضروری تر از پل ندیدم؛ پل بين دل ها، پل بين انديشه ها، پل بين فرهنگ ها و تمدن ها ، پل بين اديان و مذاهب....و سرانجام پل بين زمين و آسمان ، از خاك تا خدا، از ملك تا ملكوت. از برهوت تا لاهوت.
من در رویای سبز هر برگ سیمای جنگلی بزرگ و در آرمان آبی هر قطره دریایی سترگ را دیدم
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۵)
من ریاضی را زبانی دیدم که خدا با آن مشق آفرینش را نوشت و با آن می توان سرنوشت را از سر نوشت.
من همواره پر رنگ ها را دیدم، صداهاي بلند را شنيدم و ادعاهای گزاف را احساس كردم؛ غافل از آن كه خوب ها آسان مي آيند، بي رنگ مي مانند و بي صدا مي روند...
من دلي را نديدم بي غم و بي قبس،گلي را بي خار و خس و پرنده اي را بي قفس؛ اما اگر اين سختي ها و تلخي ها نبود، زندگي معنا نداشت.
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
معرفی آثار و تالیفات(۸)
حکایات حکیمانه - شماره نخست
گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند
گاهی یک حکایت یا یک شعر یا یک سخن کوتاه حکیمانه یک دنیا معنی و مفهوم را بر دوش خود حمل می کند . دریای ادبیات غنی ما انباشته است از گوهرهای درخشان حکمت و معرفت . من می کوشم در وبلاگ « حکایات حکیمانه » گزیده ای از این مفاهیم عالی را بیاورم .
اخیرا بر آن شدم تا هر از چند گاهی چکیده ای از آن ها را در قالب یک کتاب فصل منتشر کنم . نخستین شماره آن در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۸۷توسط انتشارات رواق دانش - قم منتشر شد .
مطالب گردآمده در این دفتر در چهار بخش و به چهار گونه تدوین شده است:
بخش نخست شامل حکایاتی کوتاه، اما خواندني است كه هر يك داراي پيامي پويا و كلامي گوياست. هر حكايتي حكمتي گواه دارد و معرفتي به همراه.
بخش دوم شامل سروده هاي خودم و سروده هايي حكمت آميز و چكامه هايي دل انگيز از سخن سرايان ادب پارسي است.
در سومين بخش جملاتي قصار و سخناني گهربار از يلان نستوه و پهلوانان بشكوه عرصه دين ، دانش،عرفان،فلسفه و سياست است.
...و در واپسين بخش كتاب سه قصه از «قصه های شهر هرت» شما را به اندیشیدن درباره جوامع هویت باخته و خودنشناخته فرامی خواند. سوژه بعضی از این قصه ها سینه به سینه در فرهنگ عامیانه ما متبلور بوده است.
نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما بهترین یار و یاور من در استمرار این حرکت فرهنگی است.
شناسنامه کتاب:
|
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۴)
من هنر مردان بزرگ را در شنا كردن در جهت مخالف مسير رود ديدم.
من چه بسیارگل هایی را ديدم كه زير پاي جفا لگدكوب كردند؛ اما به هيچ وجه نتوانستند از پراكندن عطر آن ها جلوگيري كنند. ...و هنوز عطر آن ها در کوچه باغ های تاریخ پراکنده ، و مشام جان ها از آن آکنده است.
من فرق خود را با ديوانگان در اين ديدم كه ما اكثريت داريم!
من عقاب را در اسارت قفس دیدم. اما اندوه بزرگ تری که عقاب را رنج می داد، نه ميله هاي قفس، كه پرواز آزادانه زاغ و كركس بود؛ شاهين ها اسير بودند و زاغ ها و زغن هاي بي سر و پا، امير.
من گوسفندانی دو پا را دیدم که بدون چرا می چریدند، سر به زمين فرو برده، پوزه در خاك داشتند و شكم را از آب و علف مي انباشتند!
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۳)
من در گنجينه سينه ها، آيينه هايي را ديدم كه چه بسيار لبخندها در آن جامانده بود.
من آن گاه اندوه خود را اندك و تنهايي ام را كوچك ديدم كه خورشيد را در سوختن و افروختن اين همه تنها ديدم.
من همه مردم را در يك عامل مشترك ديدم ، در متفاوت بودن!!
من كاغذ بسيار سفيد و تميزي را ديدم، اما هيچ كس آن را قاب نمي كرد ؛ بنابراين دانستم كه براي ماندگاري بايد حرفي براي گفتن داشته باشيم.
من شمعي را ديدم كه هزاران شمع را روشن كرد بدون اين كه چيزي از سرمايه اش كاسته شود؛ بنابراين دانستم شادي و آگاهی را نيز مي توان بين همه تقسيم كرد بدون اين كه كم شود.
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
عاشوراي فرهنگي براي احياي فرهنگ عاشورایی
سخنرانی در شب نخست برنامه تعزیت آفتاب در مسجدالحسین(ع) - کاشان ۳/۱۰/۱۳۹۰
به روایت وبسایت تعزیت آفتاب
فرهنگ چیست؟
فرهنگ عبارت است از مجموعه علم ، هنر ، حکمت ، اخلاق و به خصوص تعلیم و تربیت. اندیشمندان تا به حال 250 تعریف از فرهنگ داشته اند. نمی توان فرهنگ نداشت و یک سیاستمدار بود یا یک اقتصاددان.
راه های ایجاد تحول در جامعه
کار فرهنگی مقدم بر همه چیز
عدم ارتباط درست عالمان با مردم
موضوعات مرتبط: مقالات
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.