هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد843 )
«اعتماد» یا «اعتقاد»؟!
گمشده این نسل «اعتماد» است، نه «اعتقاد»!
در این «عصرِ دروغ» و «حصرِ نبوغ»،
«نسلِ نو» و «قشرِ پیشرو» می بینند،
که «اربابِ دستار» و «اصحابِ انحصار»،
نه «رفتار»هایشان،«گفتار»هایشان را تایید می کند
و نه «نهفته»هایشان ، «گفته»هایشان را!
بین«دعا» تا «ادّعا»،
«فاصله ای است به درازای «نفاق» تا «اِنفاق»،
در این صورت نه بر «اعتماد»ها، «اعتقاد»ی دارند،
و نه بر «اعتقاد»ها، «اعتماد»ي.
نسل جوان امروز،«حال» را می نگرند،نه «قال» را،
از «تحجُّر» و «تظاهُر» بیزارند
و به «تفکُّر» و «تدبّر» روی می آرند.
مبلّغان باید به جای «اِشباعِ گوش» به «اقناعِ هوش» بپردازند.
به جای نشان دادنِ «بُرهانِ یال و کوپال»،باید « زبانِ استدلال» گشود.
جوان امروز نه در «باورِ قفس» می گنجد و نه در «خاطرِ محبس».
او «بر اوجِ آسمان سرمی ساید» و «بر موجِ آرمان می آساید».
جوان می خواهد خود تجربه کند که نه «سراب،آب» دارد و نه «مُرداب،شتاب»!
گاه دل را بر «رَخشِ خیال می نشانَد» و تا «آذرَخشِ آمال می رانَد».
بیاییم به او اجازه دهیم خود «ببیند» و خود «بیندیشد»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
یال و کوپال: کنایه از تن و توش و بُرز و بالا و زور بازو
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
آرمان شهر بهمن
#شفیعی_مطهر
از زندگي كه نه، از بردگي در تنگناي لانههاي باريك شقاوت و آشيانههاي تاريك عداوت خسته شده، در آرزوي زندگي در فراخناي قصرهاي مُصادقت و كاخ هاي مُرافقت بوديم.
از تنفّس در فضاي تيره و تار ستم و هواي نكبتبار اندوه و غم به ستوه آمده، در جستجوي نسيمِ سحرِ آزادي و شميم معطر شادي بوديم.
از گام زدن در كوچههاي ظلمتِ ظلم و ضلال و بنبستهاي قيرگون پُر قيل و قال به تنگ آمده و به دنبال يافتن عرصههاي وسيع سعادت و قُلّههاي رفيع كرامت بوديم.
از پوسيدن در منجلاب تملّق و چاپلوسي و گنداب ريا و سالوسي دلمُرده و افسُرده شده، در پي يافتن چشمهساران زلال عزّت و آبشاران روشن شهامت بوديم.
این گونه بود كه ما قطرههاي تنها و چكّههاي جدا از هم، به هم پيوستيم و بر سر پيمانة عشق، مصادقت را پيمان بستيم.
از جويباران بيداري گذشتيم و رود هشياري را پشت سر گذاشتيم، از پيوستن جويبارها در پهناي رود جوشيديم و در فراخناي دريا خروشيديم.
از جنبش جمعيت و خيزش خلق، شهر خروشيد. از كوچههاي احساس گذر كرديم. به خيابان هاي خَرَد رسيديم. در ميدان همايش گرد آمديم. «استقلال» و «آزادي» را فرياد كرديم، تا «جمهوري اسلامي» را ايجاد كنيم.
با حميّت اسلامي خلق را به حمايت از حق برانگيختيم و با باطل درآويختيم.
با هم نشستيم تا ايستادگي را پيمان ببنديم و ايستاديم، تا گرد ذلّت بر سيماي سرخمان ننشيند.
شهر شقاوت و شرارت و شهوت را در هم كوبيديم، تا مدينة فاضلة فقاهت و فطانت و فراست را بنا كنيم.
كوچههاي تنگِ ننگ و عار را خراب كرديم، تا خيابانهاي پهن عزّت و افتخار را بسازيم.
تنديس طاغوت را شكستيم تا تقديس لاهوت را زمزمه كنيم.
كوخ هاي پستي و پليدي و پلشتي را ويران كرديم، تا كاخ هاي پاكي و پارسايي و پايداري را برافرازيم.
در رَزم آزادي و بهروزي جنگيديم، تا در بزم شادي و پيروزي عزم را جزم كنيم، كه بر خرابههاي شهر طاغوت و طغيان، شهري بسازيم از ياقوت ايمان، شهري پر از غنچههاي قناعت و شكوفههاي شرافت. شهري بسازيم كه سنگفرش خيابان هاي «استقلال» و «آزادي» آن با لعلِ محبت و مرواريد مودَّت پوشيده شده، در جويبارانش زلال سخاوت و گلاب حلاوت جاري باشد.
در اطراف خيابان هايش نهالهاي مساوات و درختان مؤاخات بكاريم.
مسجدهايي بسازيم كه سنگهايش از زمرّد عرفان و زَبَرجدِ ايمان، و گنبدش از آبگينه عشق باشد.
از گلدستههايش دسته گل هاي محمدي بچينيم، و از منارههايش شكوفههاي نور ببوييم.
فرش هايي از پَرَندِ معنويت و پرنيان روحانيت در آن بگستريم. از گُل هاي قاليهاي آن رايحة جود و عطر سجود بتراود. از سقف گنبدش چلچراغي بياويزيم از الماس اخلاص و عقيق تحقيق.
و در محرابش سجادهاي بيفكنيم از اطلسِ خضوع و ديباي خشوع، تا بر روي آن تنديس امامت و مجسمة ولايت بر آستان الوهيت سربسايَد.
در بازارهاي شهر ما رايحة انصاف و عطر عفاف بپراكند و بازاريان صداقت بفروشند و قناعت بخرند.
ميدانهايي بسازيم پر از فوّارههاي خوش رنگ راستي و چراغهاي رنگارنگ درستي. در كشتزار مدرسهها بذر تربيت بيفشانيم و شكوفههاي انسانيت بچينيم. صدف نوباوگان را در مدرسهها بپروريم و گوهر فطرت را در آن بيابيم و صحن و سراي شهرمان را با آن آذين بنديم.
براي اداره شهرمان تصميم گرفتيم شهد كياست را با عطر سياست آميخته، در غربال ديانت ريخته، با فطانت آن را بيخته، به عنوان خوننامه ميثاق ملّي بر فراز شهرمان آويخته، خُرد و كلان در برابرش يكسان باشيم.
بر اساس «اِنِ الحُكمُ اِلّا لِله»، جز حاكميت «الله» را نپذيريم و جز حكومت «الله» را گردن ننهيم.
اخيارمان را به امارت برگزينيم و اشرارمان را به حقارت بسپاريم.
شهرياران درهاي مِهرباني و عطوفت را به سوي شهروندان گشايند. از سكوي صداقت با مردم سخن گويند و شهروندان شكوفههاي وفا و غنچههاي صفا نثار شهرياران كنند.
آیا اکنون به چنین آرمان های نخستین و هدف های دیرین رسیده ایم؟!
آیا به سوی آن اهداف روانه ایم؟ یا در جهت خلاف آن ره می سپریم؟!
بیاییم بار دیگر هدف ها را بازنگریم و بر آن چشم انداز نگاریم!
آیا «نظام موجود»، همان «اسلام موعود» است؟
داوری با شما!
امید که با «دادوری»،«داوری» کنیم!
سالروز پيروزي انقلاب اسلامي مستضعفان زمين و آزادگان زمان را به همه پويندگان راه عدالت و آزادي تبريك و تهنيت مي گويم.
به اميد تحقّق همه اهداف و آرمان هاي انقلاب !
در كسب رضاي حق موفق باشيد
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد842 )
«تغییر» یا «تدمیر»؟!
در «دارِ گردون» و در «مدارِ قرون»
تنها اصلی که «ثبات» و قابلیتِ «اثبات» دارد،
«اصلِ تغییر» و «فصلِ تدبیر» است.
هر که از «کاروانِ تغییر بازمانَد»، در «طوفانِ تقدیر درمی مانَد».
زمان،«رودی جاری» است که در گوش زمین «سرودی ساری» می سراید.
در این «رودِ روان» و «دریای خروشان»،
هر که با «شنا»،«آشنا» نیست،
در «خیزابِ خلوت» و «غرقابِ غفلت»غرق می شود.
«گردانه زمان» و «گردونه زمین»،
نه «سَرِ ایستایی» دارد و نه «سِیرِ قَهقرایی».
«انسانِ رهرو» باید «نو به نو»،
«پا به پای زمان» و «پو به پویِ زمین»،
هر «لحظه» و هر «لمحه»،
یا «تغییر» را بپذیرد،یا «تدمیر» را!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------
دار: خانه،سرا
مدار: جای دورزدن و گردش،آنچه چیزی بر آن می گردد
ساری: رونده در شب ،نفوذکننده
خیزاب: موج،کوهه آب
خلوت: تنهایی،جای خالی از غیر
پو: پویه،دو،رفتار تند
لمحه: یک بار نگریستن با شتاب به چیزی نظرکردن،چشم برهم زدن
تدمیر: هلاک کردن،تباه ساختن،نابودکردن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد841 )
«غنچه های لبخند» بر «لب های نژند»!
مهر و محبت ،«مایه ای بی کرانه» و «سرمايه اي جاودانه» است،
كه انسان هيچ گاه از «هزينه كردن» و «بیشینه کردن» آن پشيمان نمی شود.
محبّت،«خارها را گُل» و «دارها را پُل» می کند.
محبت به آسمان،«رفعت» می آموزد و به صحرا،«عظمت».
محبت به سپیده،«عصمت» می بخشد و به جنگل،«حشمت».
محبت،به باران «سخاوت» می آموزد و به گلبرگ ،«لطافت».
محبت ،به صبح،«صداقت» می دهد و به صخره،«صلابت».
محبت به رود ،«کوشش» می آموزد و به چشمه،«جوشش».
محبت،«سراب را سیراب» می سازد
و «گلبرگ های کتاب را پُر از دُرواژه های ناب».
محبت با «دست های نور» گیسوی سیاهِ «شب دَیجور» را «می گشاید»
و چکامه سپید روز را «می سراید».
محبت می تواند خواب سبز دشت ها را «تعبیر» و رویای آبی دریاها را «تفسیر» کند.
محبت، «خونِ سپیدِ کهکشانِ عزّت» را بر
«بلندایِ سقفِ سیاهِ شبِ ذلّت» «می ریزد»
و آبشارِ سیمگونِ سپیده سحر را با زُلال نور «درمی آمیزد».
محبّت، «پویاتر از نسیم» و «پایاتر از تسنیم»،
«بهار انسانیّت را طراوت» می بخشد و «نهال بشریّت را لطافت».
محبّت ،از «خداوندان خشم و خشونت» و «قدرتمداران قساوت و قسوت»
می تواند «پویندگان دیار آیینه و آب» و «جویندگان سرچشمه آفتاب» بسازد.
بیاییم از «خارهای خشونت» ،«گلبرگ های محبّت» «برویانیم»
و بر «لب های نژند»،«غنچه های لبخند» «بنشانیم»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
نژند: اندوهگین،افسرده، پژمرده، سرگشته، خشمگین
بیشینه کردن: افزودن آن،زیادکردن آن
دَیجور: تاریک،تاریکی شب
تسنیم: نام چشمه ای در بهشت
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد840 )
«دهرِغُصّه ها» و «شهر قصّه ها»
من «زاغِ غُصّه ها» و «كلاغ قِصّه ها»را
نه در «تاب های کوکی»،که در «کتاب های كودكي»ديدم،
كه هم «پر و بال» داشت و هم «آرزوي وصال»؛
اما نه به «خانه اش» رسيد ،نه به «آشيانه اش»؛
زيرا در «دهرِ غُصّه ها» و «شهر قصّه ها» مانده بود.
قصّه ها،«حاملِ تَمثیل» اند و «قابلِ تَاویل».
«قصّه ها را می سازند»،تا با آن «غُصّه ها را بپردازند».
گاهی «حکایتی»،«آیتی» است
از «حقیقتِ وجود» و «واقعیتِ موجود».
در شهر قصّه ها همه «پدیده ها» و «آفریده ها» با ما سخن می گویند.
آن ها «رازِ هستی» و «آغازِ اَلَستی» را
با «زبانی نمادین» و «بیانی بنیادین»به ما بازمی گویند.
برای «درکِ این زبان» و «فهمِ این بیان»،
باید «هوشی ژرف» و «گوشی شگرف» داشت.
گاهی نمی توان به کتابی بیان نمود
حرفی که یک حکایت کوتاه می زند
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
تاب: بادپیچ،بازپیچ،ریسمانی که دو سر آن را به شاخه درخت یا جایی دیگر ببندند و در آن بنشینند و در هوا به جلو و عقب حرکت کنند
کوک: بخیه بزرگ،به هم دوختن پارچه با نخ و سوزن
دهر: روزگار بی پایان،زمان دراز
تاویل: بازگشت کردن از چیزی،بازگردانیدن،تعلبیر و تفسیر باطن کلام،شرح و بیان
پرداختن: آراستن،فارغ شدن،کارسازی کردن،مرنب کردن
آیت: نشان،نشانه،دلیل،حجت
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد839 )
«امید آینده» و «نوید پاینده»!
من «قایق سهراب*» را «زورقی پرشتاب» دیدم،
انباشته از «مسافران خسته» و «مهاجران دل شکسته» ؛
آنان که روي به سوي «روياها» داشتند
و سفر به سوي شهري پشت «دریاها» .
در حالی که اگر شهر رویاها «خوب» و «مطلوب» است،
باید آن را «با ملاک شناخت» و در «همین خاک ساخت»!
این سرزمین، «خانه شید» است و «آشیانه نشید».
ما با این خانه «یگانه» ایم و با دیگر خانه ها،«بیگانه»!
«پناه» و «زادگاه» ما این خاک است.
ما «ریشه در خاک» داریم و «اندیشه در افلاک».
«امید آینده» و «نوید پاینده» را
نه در «فردوس برین»،که باید در «همین سرزمین» بسازیم.
#شفیعی_مطهر
------------------------------------------
شید: نور،روشنایی،آفتاب
نشید: سرود و آواز
*- اشاره به شعری از سهراب سپهری:
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.....
پشت دریا شهری است
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت!
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 838)
«تلاشیِ آنی» و «فروپاشیِ ناگهانی»!
در جوامع تحت حاکمیّتِ «شاهی خودکامه» با «سپاهی بی برنامه» ،
که «سِنسورها،خاموش» است و «سوپاپ ها،مخدوش»،
هر لحظه باید چشم به راهِ «انزجارِ توده ها» و «انفجارِ شالوده ها» باشیم.
ای کاش «خشم ها» را می شد با «چشم ها» «دید»
و برای «رفع» و «دفع» آن ها چاره ای «اندیشید»!
«رگ،نمودِ دُمَل» است و «برگ،نمادِ جنگل».
آن گاه که «رگه ای از دُمَلِ فساد» و «برگه ای از جنگلِ بیداد» دیده شود،
باید همه «سوپاپ ها به جوش» آیند و «سِنسورها به خروش»؛
امّا آن گاه که «خُناقِ شَدید» و «اختناقِ سَدید»،
«سوپاپِ دهان ها را بسته» و «سنسورِ قلم ها را شکسته»،
نظام، سرنوشتی جز «تلاشی آنی» و «فروپاشی ناگهانی» ندارد!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
تلاشی: از هم پاشیده شدن،نیست و نابودشدن،اضمحلال
آنی: فوری،بی درنگ،در یک لحظه
سنسور:حساس، حسی، ضبط کننده، عضو حسی، دریافتگر، حسگر، گیرنده یا دریافت کننده خاطرات حسی
سوپاپ: پولک روی دهانه دریچه های سرسیلندر یا در دیگ زودپز برای اطمینان و ایمنی از خطر انفجار
انزجار: بیزاری،به هم برآمدن،نفرت
شالوده: بنیاد،پی دیوار،طرح،نقشه
دُمَل: آبسه،زخم و ورم پر از چرک و خونابه
خُناق: دردِ گلو،دیفتری
اختناق: خفه شدن،گلوگیرشدن،خفگی
سدید: محکم و استوار،راست و درست
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 837)
«امیرِ اوج» یا «اسیرِ موج»؟!
«پرندگانی ضعیف» و «جاندارانی نحیف» ،
که به «تنهایی» و با «جدایی»
«نه کاری را می دانند» و «نه ابتکاری را می توانند»،
چون با «خُجستگی»،«دستِ همبستگی» به یکدیگر دهند،
می توانند «دامِ اسارت» و «قفسِ حقارت» را
از «جای برکَنَند» و به «دیگرجای دَرافکَنَند»!
باید درهم شکست «میله های هر قفس» و «حیله های هر محبس»را ،
که «پرنده را از پرواز» و «فرازَنده را از فراز» بازمی دارد!
انسان «بالی برای بالیدن» دارد و «سِگالی برای سِگالیدن».
او باید «امیرِ اوج» باشد،نه «اسیرِ موج».
باید «جیرها را شکست» و «زنجیرها را گسست»!
باید «روندِ رهایی» و «فرایندِ شکوفایی»،
مهم ترین دغدغه هر «شهروند» و هر «جامعه وَرجاوَند» باشد.
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
فراز: بالا،بلندی،سربالایی،مقابل نشیب
سِگال: اندیشه،فکر
سِگالیدن: اندیشیدن،فکرکردن،رای زدن
جیر: خشم و غضب
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 836)
«باتلاقِ نادانی» و «مُحاقِ ناتوانی»
افراد «ابله و نادان» و اشخاص «احمق و ناتوان»
گرچه «در استدلال سرسخت» اند،ولی «در خیال خوشبخت»اند؛
زيرا هيچ گاه نه به «تنهايي» خود پي مي برند و نه به «بینوایی»خود.
کسی از «نادانی» و «ناتوانی» رنج می برد،
که می داند «چه گفتاری را نمی داند»
و «چه رفتاری را نمی تواند» ؛
ولی آن که به «نادانی ها» و «ناتوانی ها»ی خود آگاه است،
ناگزیر مشتاقانه به سوی «آگاهی» و «حق خواهی» گام برمی دارد.
کسی که «اهلِ طلب» است،بیزار از «جهلِ مُرکّب» است!
بنابراین برای هر انسان ،«نخستین درس» ،
باید«مهم ترین ترس» او از نادانی باشد.
انسان از همان لحظه در «باتلاقِ نادانی»
و «مُحاقِ ناتوانی»اسیر جهل مرکّب می شود ،
که «سر به زیر» و «پای در قیر»،
خود را بی نیاز از «آموختن» و «تجربه اندوختن» احساس می کند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
اهلِ طلب: تشنه فهمیدن،طالب علم و آگاهی
مُحاق: آخر ماه قمری،سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی شود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 836)
«باتلاقِ نادانی» و «مُحاقِ ناتوانی»
افراد «ابله و نادان» و اشخاص «احمق و ناتوان»
گرچه «در استدلال سرسخت» اند،ولی «در خیال خوشبخت»اند؛
زيرا هيچ گاه نه به «تنهايي» خود پي مي برند و نه به «بینوایی»خود.
کسی از «نادانی» و «ناتوانی» رنج می برد،
که می داند «چه گفتاری را نمی داند»
و «چه رفتاری را نمی تواند» ؛
ولی آن که به «نادانی ها» و «ناتوانی ها»ی خود آگاه است،
ناگزیر مشتاقانه به سوی «آگاهی» و «حق خواهی» گام برمی دارد.
کسی که «اهلِ طلب» است،بیزار از «جهلِ مُرکّب» است!
بنابراین برای هر انسان ،«نخستین درس» ،
باید«مهم ترین ترس» او از نادانی باشد.
انسان از همان لحظه در «باتلاقِ نادانی»
و «مُحاقِ ناتوانی»اسیر جهل مرکّب می شود ،
که «سر به زیر» و «پای در قیر»،
خود را بی نیاز از «آموختن» و «تجربه اندوختن» احساس می کند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
اهلِ طلب: تشنه فهمیدن،طالب علم و آگاهی
مُحاق: آخر ماه قمری،سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی شود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.