دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد498
من هرگز ندیدم که بذر استعداد در شوره زار استبداد بروید.
خزان خودکامگی و استبداد ،بهار شکوفایی و استعداد را می خشکاند و ریشه های روشنایی را می میراند.
من بزرگ ترین انسان ها را کسانی ندیدم که به پرسش های بزرگ پاسخ می دهند؛بل که انسان هایی را بزرگ دیدم که برای بشریت پرسش های بزرگ می آفرینند و کمال را در تضاد می بینند.
من فریب دادن مردم توسعه نیافته را آسان تر دیدم از این که به آنان بفهمانی که فریب خورده اند!!
من فرق بین نبوغ و حماقت را در این دیدم که نبوغ حدی دارد!!
(با الهام از سخن انیشتین)
من در زندگی افرادی را دیدم که مثل قطار شهر بازی بودند.
از بودن با آنان لذت می بردم، ولی با آنان به جایی نمی رسیدم.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد497
من شهریاری را دیدم که شهری را آتش زد تا تخم مرغ خود را نیمرو کند!!
من هیچ انسانی را ندیدم که تکبر ورزد یا ستم کند، مگر این که در درون خود حقارتی را احساس کند یا از ذلتی هراس دارد.(با الهام از سخن پیامبر اکرم«ص»)
من گوی لاستیکی و توپ پلاستیکی را دیدم که هر چه سخت تر بر زمین می زنند،بیشتر بلند می شود؛
بنابراین دانستم که در تنگنای بندگی و دریای زندگی هر چه سختی ها بیشتر موج زند،پرواز بیشتر اوج می گیرد.
من رویش در خشکسالی و شکفتن در لایزالی را هنر روشنگران جهان سوم و جوامع توسعه نیافته دیدم.
من گرفتن آزادی را از مردمی که نمی خواهند برده بمانند، سخت دیدم ؛
اما سخت تر از آن دادن آزادی به مردمی است که می خواهند برده بمانند!!
(با الهام از سخن مارتین لوترکینگ)
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد494
من چون فرصت باهم بودن را محدود دیدم، دانستم که باید نامحدود به یکدیگر محبت کنیم.
من بهار را نه تنها فصلی از فصول که اصلی از اصول دیدم؛فصلی برای رویش و اصلی برای بینش.
آنان که در یورش سموم خزان برگ ریز به وزش نسیم بهار رستاخیز دل بستند و از ریزش رستند.
آنان در برابر یورش مرگ،رویش برگ را نوید دادند و به نومیدان امید بخشیدند.
من برخی آدم ها را دیدم که چون کاغذ سمباده روح و روانم را آزردند،اما نادانسته زنگارهایم را ستردند.
در نتیجه روحم صیقلی تر و صاف تر و روانم شفاف تر شد.
من روابط انسانی را در دو حالت زیبا دیدم:
یافتن شباهت ها و حرمت نهادن به تفاوت ها.
من شهریارانی را دیدم که بر این پندار واهی و افکار تباهی پای می فشردند که همه چیز را می دانند و درست کردن هر چیز را می توانند.
اینان سرانجام بدین نتیجه رسیدند که همه باید کشت!!
(با الهام از سخن البرکامو- طاعون)
ادامه دارد..
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد493
من مغز بسیاری را انباری انباشته از کتاب ،اما خالی از معارف ناب دیدم.
حجم عظیم دانش ها نه راهی برای تفکر گذاشته بود و نه جایی برای تذکر.

من متشرعانی را دیدم که صد بار از دغدغه موی برهنه دخترکان می گفتند؛ اما یک بار از پای برهنه آنان برنمی آشفتند.
كاش به جاي موي برهنه کمی به فكر پاي برهنه هم بوديم...
منﺁﻧﺎﻥ را ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ، ﺭﯾﺶ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ،مقدس تر دیدم از کسانی ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﯾﺶ، ﺗﯿﻎ می زﻧﻨد !
من هیچ گاه راه زمستان را نپیمودم مگر این که در پایان این راه سرد و سپید،بهاری سبز را دیدم.
من «نوروز » را دیدم،اما نه«روزی نو» ، که تکرار روزهای کهنه بود.
همه فکر می کنیم این روزها هستند که باید تغییر کنند و تحول پذیرند؛
در حالی که این ما انسان ها هستیم که باید در مسیر وزش نسیم حیات آفرین «محول الحال و الاحوال» قرار گیریم.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد492
من حسادت دوست را خطرناک تر و دردناک تر از رقابت دشمن دیدم.این تو را به پیش روی می راند و آن از پس سر تو را می زند.
من آینده دنیا را تیره و تاریک،اما وظیفه خود را روشن و نیک دیدم.
مدعیان روشنگری موظف اند شمع جان را بیفروزند و رهروان را ایثار آموزند.
من بالاترین جلوه هنری و برترین تجلی ذوق بشری شاعران و هنرمندان را قدرت فهم زیبایی و درک شمیم شیدایی دیدم.
من خدای خالق را دیدم که به مخلوق خود قدرت خلاقیت داد تا بر سریر اندیشه ورزی بنشیند و جهان نو بیافریند.
من لب دوختن و در تب سوختن را آسان تر از تملق گفتن و خواری پذیرفتن دیدم.
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد491
من تحقق عدالت را در تقسیم عادلانه سه عامل دیدم:
ثروت،قدرت و اطلاعات.
عدم امکان دسترسی شهروندان به اطلاعات ،بزرگ ترین نماد حاکمیت بیداد و استمرار انقیاد است.
من در مکتب نبوت ،خاتمیت را اعلام بلوغ عقلانیت بشر و فروغ ظهور انسان خودباور دیدم.

من اثر "خودهيپنوتيزم" (خود تلقيني ) را دیدم که مي تواند از گربه، شير درنده بسازد.

من مایه رشد و رویش گیاهان و شکوفایی گل ها را بارش باران نرم دیدم ،نه غرش تندر گرم؛

من یک دل پاک و ذهن تابناک را مقدس ترین معبد و منزه ترین مرقد دیدم.
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد490
من تبلور خدا را در آب و تجسم خود را در حباب دیدم.
آن که نامیراست،خداست. «تن» می میرد ،اما «من» نامیراست.
من ارزش مداد را به مغز و اهمیت زبان را به سخنان نغز دیدم.
من در جهان هستی ،عنصر حقیقت را نه نسبی،که مطلق دیدم؛اما فهم همه انسان ها را از گوهر حقیقت نسبی یافتم.
من آن گاه به رهایی خود یقین کردم که خود را رها از یقین دیدم.یقین به رهایی ،رهایی از یقین است.
من توبه را خروج از وضع موجود و حرکت به سوی وضع مطلوب دیدم.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد489
من ماهیان دریا را زیرک تر از بسیاری از توده های مردم توسعه نیافته شهر سرب و سراب دیدم ؛
زیرا کوسه ها نتوانستند آنان را بفریبند و به آن ها بباورانند که که شکم کوسه ها امن ترین مامن و بهترین مسکن برای آن هاست،اما ...
من شور جوانی را دیدم و شعور پیری را چشیدم. اکنون در ایام پیری نه پری برای پریدن دارم و نه بالی برای بالیدن. تا شور و حال داشتم،پر و بال نداشتم و چون پر و بال یافتم،دیگر شور و حالی نیافتم.
من «جزم گرایی» را بت واره ای سنگین و انگاره ای نمادین دیدم که ریشه اندیشه را می خشکاند و پویایی را می میراند.
من در این شهر، سقف های اندیشه را کوتاه و داشتن قامت های بلند را گناه دیدم.بلندقامتان نیز برای مشی روزانه در این ویرانه ، آنقدر سرشان به سقف می خورد که ناگزیر سر را خم می کردند تا کوتوله شوند و چون دیگران بزیند.
من زندگی را چون پیانو دیدم ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها است.
اما زمانی می توان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهیم.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد488
من شهریاری را دیدم که چون گذر زمان و دفتر دوران را به زیان خویش می دید ،فرمان داد تا ساعت ها را بخوابانند و تقویم ها را بمیرانند!
او می پنداشت که «تیک تاک»را نیز می توان با« تاک تیک» خاموش کرد!!
من کار خدا دیدم که برای راهنمایی بشر کتاب آسمانی خود را زمینی کرد(بر زمین نازل کرد)،اما شهریارانی را دیدم که فرمانروایی زمینی خود را آسمانی کردند.
من در نمایش روزگار و سناریوی ادوار هماره سخت ترین نقش ها را برای بهترین بازیگران دیدم؛بنابراین آموختم که از سختی ها نباید ترسید و از پیکار نباید هراسید.
من بهترین معیار برای سنجش اخلاق و شناخت مذاق هر کس را در این دیدم که به او قدرت دهند و شوکت بخشند. تا جوهر درونی و گوهر بیرونی خود را نشان دهد.
(با الهام از سخن لینکلن)
من آب را دیدم که چون در رگ های برگ جاری می شد،برگ را طراوت می بخشید و گلبرگ را لطافت؛اما اگر روی برگ ها و گلبرگ ها را می پوشاند،آن ها می پوساند.
بنابراین آموختم که پیام های ارشادی و تبلیغی آن گاه انسان ها را حیات می بخشد که درونی شود؛ در این صورت روح را روان می بخشد و روان را، ایمان.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
اين كشور پيشرفته است يا عقب مانده؟!
در جغرافیای جهان كشوري داريم با اين ويژگي ها . آيا شما هيچ يك از عوامل و علل پيشرفت را در اين ویژگي ها مي بينيد؟
۱ - جمعيت اين كشور 125ميليون نفر است.
۲ - وسعت اين سرزمين يك چهارم خاك ايران است.
۳ - از هر سوي محصور در آب است،
۴ - فاقد هرگونه منابع طبيعي و نفت و گاز و معدن است،
۵ - اين كشورخاكي كم حاصل وكم درخت دارد،
۶ - ويران شده و بازمانده از دو جنگ جهاني است،
۷ - بسيار زلزله خيز است،
۸ - داراي ناهنجاري هاي طبيعي و دور افتاده است.
۹ - اين كشور حتي نيروي نظامي زيادي ندارد.
۱۰- زميني و خاكي مناسب براي كشت و كار ندارد.
همه اين عوامل كه مي تواند باعث عقب افتادگي يك كشورشود، در اين كشور موجب پيشرفت شده است !
آري ! درست حدس زديد. اين كشور، ژاپن است ، كشوري كه چندی پیش به خاطر فاجعه ويرانگر بي نظير سونامي و نشست مواد رايو اكتيو نامش همه جا در صدر خبرهاي روز بود.
ژاپن كشوري است كه طلسم صنعت را شكسته ،ولي رشته هاي وابستگي به سنت را نيز نگسسته است و اكنون دومين قدرت اقتصادي دنياست. رژيم سياسي اين كشور ظاهرا امپراتوري است؛ اما در محتوا و در عمل يكي از دموكراتيك ترين كشورهاي جهان است و همين نظام دموكراتيك به اين ملت اجازه داده تا همه انرژي ها و پتانسيل هاي بالقوه خود را بالفعل درآورد . در صد سال اخير پيشرفتش موجب اعجاب و شگفتي همه جهانيان شده است. از سال ۱۸۶۸ ميلادي با نهضت ميجي پا به دنياي تجدد گذاشت. در واقع آن چه را که نتوانست از طريق جنگ به دست آورد، از طريق صنعت به دست آورد.
كشوري كه زمين و درخت كم دارد،جا براي كشت وكار ندارد، روي آب دريا كشت مي كنند. حتي زمين تنيس را بر پشت بام مي سازد. ۴۰ ساعت در هفته كار مي كنند. هيچ كس نبايد بي كار باشد. كار را دوست دارند و مقدس مي دانند.
ژاپني ها علاوه بر صفات فوق در اين ويژگي هاي اخلاقي نيز زبانزد هستند:
- سخت كوشند. پشتكار،قناعت،انضباط،وجدان كار ،صرفه جويي، كاركرد درست ،وقت شناسي ،ايجاد اعتماد از ويژگي هاي آن هاست .
- ازقضاوت احساسي و افراطي پرهيز دارند.
- به وعده خود وفا مي كنند..
- درسخن گفتن منطق دارند.
- به جاي فرد برجسته، به جمع برجسته بيشتر اعتقاد دارند.
- متقلب نيستند.
- دروغ نمي گويند.
- رفتارشان اعتماد را برمي انگيزند.
- رابطه مردم با هم خوب است.
- مردم ناشناس با همديگر حرف مي زنند.
- كسي عصباني نيست. مردم تلخي نشان نمي دهند.
- كسي بي هدف در خيابان ول نمي گردد.
- كار اصالت دارد.
- خيابان ها پاكيزه است.
- ترافيك انبوه، ولي آرام است.
- مردم به دقت به سخنان ديگران گوش مي دهند.
- سنجيده حرف مي زنند.
- آرام مي انديشند. بلوا و هياهو نمي كنند.
- قيافه ها خوددار و آرام است.
- ورزش مي كنند و شكم ها بيرون نزده است.
- در رفتار و گفتارشان نرمي و ادب به چشم مي خورد .
- رانندگي انان تحسين برانگيزاست. اتومبيل ها بي دود و بي صدا هستند.
- تاكسي ها تميز است.
- اگر شرط بندي و نذر كنيد يك ماشين لكه دار ببينيد، نمي بينيد.
- همان دقتي كه در ساخت سوني هست، در رقص و گل آرايي هم هست .
- ژاپن مركز موتور سيكلت دنياست، ولي صداي موتور به گوش نمي رسد. برنامه اين است كه دود نباشد.
- از لحاظ كيفيت جنس، رقابت ناپذيرند.
- شعار ژاپني اين است كه :يا جنس صادر كن، يا بمير.
...و خلاصه اين كه ژاپن كشوري است كه بر روش انضباط و كار و استحكام روحي جلو آمده است . در ديگر كشورها يا تجمل است، يا فقر. ژاپن راه سوم را نشان داده است. مسايل را با كيفيت وظرافت حل مي كند، بدون احتياج به زرق وبرق.
در ژاپن مجسمه مردي هست كه در يك دستش خبر بمب اتمي است و يك دست براي نگاه داري ازصلح. ۳۲۰۰ مجسمه بچه براي صلح دعا مي كنند. با آن كه در جنگ خلباناني داشتند كه داوطلبانه در آغوش مرگ مي رفتند، ولي انعطاف پذيري اين ملت به قدري است كه با آمريكا متحد است .قومي شجاع كه تا اين اندازه شهامت دارد كه به كام مرگ برود، مي تواند منشاء پيشرفت هاي بزرگ در عرصه زندگي شود.
ژاپن كشوري است كه نشان داده با گشايش از تنگي به در مي آيد .افزايش از كمبود و پيروزي از شكست. با اين توصيف مشكل سونامي و زلزله و نشت راديو اكتيو براي چنين ملتي حل مي شود. اطمينان دارم كه سرانجام به آرامش مي رسند.
اما چگونه است كه بهشت ژاپني ها دچار يك تراژدي و چنين حادثه بزرگي مي شود؟!
پيشامدهايي هست كه پيشگيري از آن درتوان آدمي نيست. گردش آسمان هميشه بر وفق مراد نيست. مرگ هاي زود رس،جنگ هاي بيهوده،مصيبت هاي توجيه نا پذير...از اين گونه پيشامدها هستند.
در اين گونه حوادث رازي است كه در آن نمي شود كسي را سرزنش كرد. آدمي بازيچه سرنوشت است .اختيار دار بي اختيار است. وقتي حكيم ايران ، فردوسي مي گويد:
چنين است و رازش نيامد پديد؛
يعني نبايد از حد معيني فراتر رفت.اين راز است و راز بر ما روشن نيست.
مي انديشم كه اگرحوادث نمي بود،زندگي آدمي فرشته آسا مي شد و آن وقت ابراز وجودي نمي توانست داشته باشد. اگر هميشه رفاه و آسايش و گشايش و خوبي مي بود،از بس خوب بود،پوچ مي شد ! قوانين پيچيده اي آدمي را شايسته آدمي كرده است.حادثه ژاپن نشان مي دهد كه كاميابي تام در سرنوشت بشر نيست. وقتي انسان،انسان شد، به او آن داده شد كه زندگي را با نشيب و فراز بپيمايد. زندگي دو حالت خوش و ناخوش دارد.
اندر بلاي سخت پديد آيد فضل و بزرگواري و سالاري
موضوعات مرتبط: مقالات
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.