سخن از اندیشه گفتن!
من«سخن» را «باد» و «اندیشه» را«آتش» دیدم.
باید نخست «آتش» را گیراند، «باد» سپس آن را می پراکند.
(با الهام از سخن محمود دولت آبادی)
سخن گفتن از اندیشه دلی سرشار می خواهد
دلی سرشار از عشق و سری «سربار» می خواهد!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
مترسک خودباخته!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
سراب!

من مردمی را دیدم اسیر عسرت و آمال و خفته در دخمه خیال؛
اینان بدین امید نشسته اند تا سبد را پر از اب کنند و سبو را پر از سراب!!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد519


ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد518
من برخی از آدم های پرادعای سینه ستبر را چون لکه های ابر دیدم؛
اینان چون ناپدید شوند، آسمان زندگی درخشان تر و خورشید حیات فروزان تر می شود.
من شریعت زدگی را فروزاننده تنور ریا و نفاق و سوزاننده ریشه همدلی و وفاق دیدم؛
زیرا بر اثر شریعت زدگی،«باطن» در« بطن» تبلور می یابد و «معنا» در «متن».
در این جاست که «فرهنگ سیرت » در « رنگ صورت» جلوه می فروشد و «ریا» بر مسند «روایت» می نشیند.

ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد517
من انسان سبزکیش و آدم های مثبت اندیش را چون بادبادک آزاد و رها دیدم؛ زیرا با آن که می داند زندگیش به نخی باریک و سرنوشتی تاریک بند است،باز هم در هوای آزاد می رقصد و با نسیم می خندد.
من زندگی را "باغی" دیدم که تنها با عشق"باقی" می ماند!
مشغولِ "دل" باش نه "دل مشغول"!
بيشتر "غصه های" ما از "قصه های خیالی" ماست!
پس بدان
اگر "فرهاد" باشی
همه چیز "شیرین " است!
من برای پرندگان اسیر قفس و مرغان گرفتار محبس،« بال » را هم« وبال » دیدم. « پر » برای « پریدن» است و «بال» برای « بالیدن». پرنده اسیر چون از این دو بازماند ،چون خود را رهاند؟!
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
مشق هاي زلال مدرسه(15)
دل نوشته هاي دانش آموزان و دانشجويان در نقد معلم
مشق بیست و چهارم
جناب آقای....................
سلام بر جانشین انبیا . سلام بر ستاره درخشان زندگیم ، او كه آموختن را به من ياد داد ، او كه در كوره راه هاي زندگي چراغ پر فروغم بود و راهنماي ديرآشنايم ، به او كه در هنگامي كه زورق بشكسته ام ساحل را نمي دانست ، چون فانوس پر نوري مرا به ساحل رهنمون شد.
گفته بوديد نامه اي به يكي از معلمان خود كه نصايح و پندهايش در زندگي شما تاثير داشته است ، بنويسيد و از او قدرداني كنيد . من كسي را نيافتم جز تو ؛ زيرا از آن هنگام كه قدم به كلاس مي گذاري ، سنگيني و متانت تو از همان آغاز برايم يك درس است. همه سخنانت برايم پند و نصيحت است. باور كن در زندگي پندهايت را رعايت كرده ، تا ابد رعايت خواهم كرد كه اين خود خاطره اي به جاي ماندني است.
در آن هنگام كه ادب را به من آموختي ، آن هنگام كه راه درست زندگي را به من ياددادي ، وقتي كلام معرفت را به من آموختي ، من نيز چون كويري تشنه كام آن ها را در خود بلعيدم. تو «گذشت» را كه بالاترين درجه از مراحل زندگي انساني است و همه كارها طبق آن صورت مي گيرد، به من آموختي ...
بدان اي معلم عزيزم ! هرچه گويم از ادب ، هرچه گويم از هنر، از دست هاي پر عطوفت تو كم گفته ام . اين ها گوشه اي است از نصايح گهربار تو به من و امثال من . اين ها مشتي از خروار است ...
اكنون به پاس خدمات شايسته ات چند سطري را تقديمت مي كنم :
مي گويند معلم چون سرو افراشته اي است كه با هيچ بادي از جاي كنده نمي شود و هميشه صبور و مقاوم است...
مي گويند معلم چون رودي است هميشه شفاف و جاري ، آبي است خروشان و پرتلاطم در تمام مراحل ...
مي گويند معلم چون نسيمي است كه وزيدنش روح ما را شادي مي بخشد و خورشيدي است كه با اشعه طلايي اش به ما نور و گرمي مي بخشد...
اما من هيچ يك را نمي گويم ؛ چرا كه روزي فرا خواهد رسيد كه سروها از جاي كنده شود و تو مقاوم تر از سروي ، چرا كه در غم و شادي و در تمام مواقع خود را با بچه ها يكي دانستي .
تو از رود هم خروشان تر و شفاف تري ، چرا كه روزي فرا مي رسد كه جويبارها خشك مي شوند ، اما زلال كلام تو خروشان تر از آب و رواني گفتارت شفاف تر از جويبارهاست. ...
در حسن ختام اين را يادآور شوم كه من به خاطر تو از هيچ به همه چيز رسيدم ...
و بدان كه تنها توشه راهم نصايح توست . اين چراغ تابان را از راه ظلماني و تاريكم بر مگير و مرا در ظلمت رها مكن.
بگذار مسافر شهر خورشيد تو باشم
بگذار اشعه خورشيد كلامت را بر قلبم نشانم
كلامم سرد و خاموش است
بتاب تا نهالش جان بگيرد
نگذار كه نهال نورسته ام در خاك بميرد
آري ، بتاب ، هميشه و تا ابد!
قسم به شفق سرخ ، به صبح صادق ، به نيلوفر آسمان ، به زلال بركه ها ،
هيچ گاه از خاطرم محو نخواهي شد .
شاگرد حقير شما : موسوي ۱۴/۲/۷۰
موضوعات مرتبط: خاطرات
امام سجاد(ع) و کار فرهنگی
امام سجاد (ع) هنگامي مديريت كرسي امامت را عهده دار شدند كه دنياي اسلام شاهد نوعي غفلت و خواب آلودگي و وجدان عمومي درگير با نوعي بيماري بي تفاوتي و بي تعهدي بود و مردم دچار شخصيت سوختگي و نظام اموي با رهبري عنصري نااهل و بي كفايت، مواريث نبوي را تا مرز انهدام قطعي پيش مي برد و كسي برنمي آشوبيد.
مرزهاي حق و باطل به هم ريخته، سازمان فكري مردم درهم پيچيده، تعهدات خدايي شكسته و امت اسلام از هم گسسته و حق مداران در حاشيه و انزوا فرورفته و ابتكار عمل را از دست داده اند، نه معنويت و مدنيتي و نه سياست و اقتصادي مانده است، نه حزبي وجود دارد كه نيروهاي انساني را متشكل و توجيه كند و نه تشكيلاتي كه مردم را هدايت و حمايت نمايد.
انسان مغلوب و اسلام مقلوب و نظام حاكم مولود روابط ناسالم و غيرمشروع انساني و اجتماعي است.
در چنين وضعيتي است كه شهروندي مومن، روشن ضمير و بيداردل افزون بر مسئوليت امامت، احساس مي كند كه بايد دين و دانش را از دام و كام زورگويي و خودكامگي نجات داده و انسان را آزاد و اسلام را احيا كند و حيات اقتصادي را اصلاح نمايد و اين مهم نيازمند كاري بس بزرگ و دامنه دار از نوع فرهنگ سازي به وسيله كارهاي فرهنگي است.
گشت و گذار در مواريث ارزشمند علمي و فرهنگي به يادگار مانده از امام سجاد(ع) بيانگر اين است كه ايشان با بهره جويي از موقعيت پيش آمده و بر اساس استراتژي انديشيده خويش در راستاي فضاسازي براي ايجاد وضع مطلوب ، مدارهايي را كشف و گشوده و در قالب نيايش هاي ماندگار، فرهنگي ساخت كه محورهاي عملياتي زير را پي مي گرفت:
1 – حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي؛
2 – آراسته سازي نرم افزاري و سازمان دهي فكري؛
3 – سازمان دهي نهادهاي مرجع جامعه؛
4 – حفظ روحيه جهادي در مردم و
5 – راه اندازي جنبش مدنيت.
امام زين العابدين(ع) با ديدن اين وضعيت و تشخيص مسائل حاكم بر جامعه زمان خود ، موضعي ديگر گرفتند و با كارهاي فرهنگي تلاش خود را بر آگاهي بخشي و ارتقاي سطح فهم و درك مردم منمركز كردند.
(در نگارش این چند مقال از آثار استاد احمد اسلامی خیلی بهره گرفتم.)
موضوعات مرتبط: مقالات
شايد برخي بر اين پندار باشند كه قيام آگاهانه و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) را هرگونه تحليل كنيم، قطعا نمي تواند يك توجيه فرهنگي داشته باشد! در حالي كه همين حركت به ظاهر خشونت آميز دقيقا رنگي ستم ستيز و مهرآميز داشته و مصداق اتم زمينه سازي براي كارهاي فرهنگي است.
حضرت امام حسين(ع) در بياني نيايش گونه به درگاه خداوند عرض مي كند:
« اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منافسه في سلطان و لاالتماس شي من فضول الحطام ، ولكن....لنظهر الاصلاح في بلادك ».
« خدايا! تو مي داني كه اين قيام و اقدام، اقتدارگرايانه و يغماگرانه نبوده و نيست ، بل كه بدان منظور است كه در جامعه اصلاحات صورت گرفته و ظهور يابد.»
(تحف العقول، بخش سخنان امام حسين عليه السلام)
و در بيان ديگري هم در گفت وگوي با محمد حنفيه ، با تاكيد بر نفي خشونت باري و شرارت آميزي حركت ، اقدام خويش را اصلاح طالبانه توصيف كرده ، مي فرمايد:
«...لطلب الاصلاح في امه جدي» (همان)
امام حسين (ع) هم وقتي فراخوان وسيع مردم كوفه را مبني بر حمايت از خود ديدند، با تمام قوا به پا خاستند ، ولي اين مردم عهدشكن بودند كه با بي وفايي باعث شهادت ايشان و ياران باوفايشان شدند.
موضوعات مرتبط: مقالات
امام حسن مجتبي(ع) و کار فرهنگی
درباره برنامه های فرهنگی حضرت امام حسن(ع) نيز چنين است. تا زماني كه ايشان مردم را مدافع خلافت خود ديدند ، در راه حفظ آن مجاهده كردند ؛ اما وقتي خلاف آن را تشخيص دادند ، با شرايطي تن به مصالحه با معاويه دادند و در بستري آرام ، ولي با جديت ادامه كار هاي فرهنگي و ارشادي را در بين توده هاي مردم پي گرفتند.
اين امام مظلوم هنگامي كه در برابر برخي مومنان تندرو و فرهنگ ستيز قرار مي گرفتند كه او را « مذل المومنين» !! مي خواندند، فرمودند:
« خير، چنين نيست، من نه تنها مذل المومنين نيستم كه معزالمومنين ام . من با اين حركت موجب عزت و قدرت مومنان گشتم .»
و بعد در آشكار سازي اين موضع مي فرمود:
« همان گونه كه خضر پيامبر در آن سفر دريايي، كشتي مسافربري را سوراخ كرد تا از دستبرد غارتگران مصون ماندو براي صاحب اصلي اش باقي بماند، من هم چنين كردم تا بمانيم.»
(تحف العقول، بخش سخنان امام صادق(ع) ، گفت وگوي مي با مومن طاق)
در چنين فضايي كه به دليل كج روي نسل اول و ناآشنايي و كج انديشي نسل دوم:
اولا ، مقياس اندازه گيري حق و عدل، نظام حاكم است؛
ثانيا، نظام حاكم، موجوديتي نسبتا قابل قبول نزد مردم دارد؛
و ثالثا، مردم در برابر وضع موجود، تمكين مي كنند و تسليم هستند و صداي مخالف را حتي براي اصلاح برنمي تابند، هرگونه حركتي پيش از توجيه و بسترسازي اجتماعي ، فضاي دودآلود و مه گرفته موجود را تيره و تار كرده و در نتيجه، واپس زدگي آورده و در حكم انتحار شخصيت و حركت خواهد بود. چرا كه مردم نقطه اختلاف را ندانسته و بر اين اساس نه تنها داوري راست و درستي نداشته و نخواهند داشت، بل كه اگر احيانا به داوري ، ارزيابي و ارزش گذاري برخيزند، جانب وضع موجود و نظام حاكم را گرفته و موضع مخالف را بر نتافته ، تنها گذارده و منزوي مي سازند.
بديهي است كه در چنين هنگامه اي ، توجيه جامعه ، اثبات حق و انكار وضع موجود، نيازمند زمان دهي و فرصت بخشي به مردم و توده هاست.
در چنين زمانه و زمينه اي شايسته و بايسته آن است كه با اتخاذ استراتژي تنش زدايي ، آرام بخشي و فرصت دهي ، ميدان و مدار تفكر مردم را باز و آزاد گذاشته تا انديشه كنند، پديده هاي سياسي – تاريخي را ارزيابي كنند و راز سر به مهر قصه هاي پر غصه را به دست آورند، نقطه اختلاف را پيدا كنند و در نهايت، راست و درست داوري نمايند.
بنا به نوشته استاد مطهري:
« امام حسن بر همين اساس تصميم به صلح گرفت و گويي به مردم مي گفت: بسيار خوب! اينك كه شما رفتار حكومتي معاويه را پسنديده و مناسب مي دانيد، ما اين آدم بد را آورديم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببينيد آن طور كه شما انتظار داريد، انجام خواهد داد؟» (سيره ائمه اطهار،صص107و 108)
موضوعات مرتبط: مقالات
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.