تنها تجلیگاه تکثر اندیشه ها!
من در این شهر تنها جایی که تجلی تکثر اندیشه ها و پلورالیسم پیشه ها را دیدم، در رفتار سرنشینان کشتی این میهن توفان زده بود!
هر یک با اره خودخواهی به جان و هستی این زورق سرگردان افتاده و می کوشیدند آن را به گرداب هلاکت و مرداب مرارت بیفکنند!!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
فرزانگان فکور محکوم خدایگان مغرور!
من سانسورچیان متحجر و خودپسندان ناظر را چون خدایگانی دیدم که با همه فقر فکری بر جایگاه خدا نشسته و برای افکار فرهیختگان فرزانه و فکوران زمانه حد واندازه اندیشیدن تعیین می کند!
چه رنجی جانکاه است که فرزانگان فکور را محکوم و مقهور خدایگان مغرور ببینی!!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
رهایی خود یا خلق؟!
من گذر از دوران حاکمیت فقر فرهنگ و پیکار با نیرنگ را سخت تر از گذر سیاوش از خرمن آتش دیدم.
او را پیکر می سوخت و ما را جگر!
او در لهیب نار می گداخت و ما در فریب افکار !!
او تنها نیاز به تحمل داشت و ما هم تحمل و هم تامل!
او تنها دغدغه رهاندن خود را داشت و ما درد رهایی خلق را !
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
گُل های تنویر بر بستر سَتَروَن کویر
من نگاشتن آیه های نور و برافراشتن پرچم شعور در دیار بی فرهنگان کور را چون راه رفتن با پای برهنه و عور بر خرمنی از آتش فروزان تنور دیدم؛
زیرا گُل های تنویر بر بستر سَتَروَن کویر تنها با خون جگر و اشک بصر آبیاری می شود!!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
فانوس فضیلت در اقیانوس ظلمت!
من فانوسی دریایی را دیدم که همه توش و توانش را در فروزش فَر فروغ و زدودن تاریکی دروغ ایثار می کرد.
سرمای روزگار و تاریکی افکار نتوانسته بودند فروغش را خاموش و پیامش را مخدوش کنند!
بیاییم فانوس فضیلت باشیم در دل این اقیانوس ظلمت!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
فرزانه باشیم نه دانه!
من حاکمان زورگو و خودکامگان تندخو را چنان اقتدارطلب دیدم که همه شهروندان جامعه را برده می انگاشتند و بنده خود می پنداشتند.
تلاش همه خودکامگان را این دیدم که به انسان ها بباورانند که آنان دانه هستند و حاکمان سنگ آسیا! سنگ آسیا تنها می تواند دانگان را بساید نه فرزانگان را!
با که گردون سازگاری کرد تا با ما کند
بر مراد دانه هرگز آسیا گردیده است؟ (کلیم کاشانی)
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
بهای جان انسان
من ارزش شخصیت انسان را بسی سنگین و وزنش را بسیار وزین دیدم؛
به گونه ای که جز خدا کسی یارای خریدنش را ندارد؛
بنابراین دانستم که باید از جان بکوشم و خود را ارزان نفروشم.
بهای جان انسان تنها جنان است؛پس نباید با هیچ چیز عوض کنیم.
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
«عقل» و «وحی»
من «عقل» و «وحی» را دو چراغ روشنگر ودو ماه منور دیدم که خداوند هر دو را برای ره نمودن بشر آفریده است؛
شگفت اینجاست که این دو نور روشنگر در دو مسیر متمایز ره می پویند ،اما در یک مقصد به هم می رسند.
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
فرمانروایان ذلیل!!
من فرمانروایان خودکامه و حاکمان سیه نامه را چنان اقتدارگرای و فرمانفرمای دیدم که می توانستند گوش ها و چشم ها و دهان ها را ببندند؛
اما آنان را چنان ذلیل و علیل یافتم که نمی توانستند جلوی درک و فهم مردم را بگیرند. زیرا جوامع انسانی هوشمندند و قیم را برنمی تابند.
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
«شک» پلی زیبا برای عبور...
من «شک» را « عجز عقل از تحقیق حق و ابطال باطل » دیدم.
«شک» پلی زیبا برای عبور است ،نه مقصدی فریبا برای حضور.
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.