هر که پاک تر تنهاتر!
من حالتی را تابناک تر از «تنهایی» و پاک تر از «رهایی» ندیدم.
آن گاه «تنهایی» را احساس کردم که در جمع«تن های آلوده» از «انجمن های پالوده» سخن گفتم.
اینجا بود که حس کردم «هر که پاک تر ،تنهاتر و هر که بی باک تر،رهاتر!! »
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
«زور» هماره «منفور » است!
من هیچ باور تحمیلی و اعتقاد تحویلی را در بستر ذهن انسان ها ریشه دار ندیدم.
مقدس ترین دین و منزه ترین آیین چون با «زور »همراه شود،«منفور»می گردد!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تغییر « من» ،نه تقدیر«انجمن»!
من نخستین رسالت خود را نه «تقدیر گردون»،که «تغییر درون» دیدم؛
زیرا ایجاد هر تغییری در «جهان» نیز از تغییر و تحول در«جان» سرچشمه می گیرد؛
بنابراین نخستین گام،تغییر « من» است،نه تقدیر«انجمن»!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
آزادی هویت در آزادگی شخصیت
من هرگاه به تماشای تصویر خود در قاب نگاه دیگران می نشستم،خود را زندانی پندارهای بی پایه و اسیر گفتارهای بی مایه دیگران می دیدم.
بنابراین آزادی هویت خود را در آزادگی شخصیت خود دیدم.
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
نه می توان گفت و نه می شود نهفت!
من در عمر خود چه لحظاتی لَخت و ساعاتی سخت را دیدم که تنها نشستم و درباره سخنانی اندیشیدم که آن ها را نه می توان گفت و نه می توان نهفت!
نه گوشی می دیدم برای شنفتنش و نه هوشی داشتم برای نهفتنش!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
عصیانگران حق باور
(تنها مردی که از سلام نظامی به نازی امتناع کرد، 1936)
من عصیانگران حق باور را در برابر خودکامگان ستمگر چونان مهری فروزان بر سپهر دوران دیدم.
این رادمردان جان را می بازند ،اما جهان را می سازند!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
سموم سیاست از قصرهای قساوت می وزد!
من سلاح مرگبار و پدیده جنگ افزار را در دست های شهروندان این شهر،نمودی از نماد خشونت حاکم بر قلب های حاکمان خودکامه دیدم.
زیرا رود خشونت از قله های سیاست سرچشمه می گیرد و سموم سیاست از قصرهای قساوت می وزد.
" الناس علی دین ملوکهم "
آدمیان بر اخلاق حاکمان خود آموخته می شوند .
(امام علی "ع")
(سموم =باد گرم مهلک ،باد زهرآلود)
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
گنجبران و رنجبران!
من همه چیز را فهمیدم
وقتی دیدم درشکه را اسب می كشد و انعام را درشكه چی می برد
و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند
تا كم ببیند و کم بخورد و دم نزند!
تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که
روی گنج نشسته اند،
ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج می برند!
(شفیعی مطهر،با الهام از سخن صادق هدایت)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
بالش جهل!
من جهل را نامرئی ترین چالش و نرمترین بالش دیدم که توده های عوام و بی خردان اسیر اوهام میتوانند سر خود را بر آن رام بگذارند و آرام بخوابند.
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
کاسبان فرهنگی با چکمه های سرهنگی!
من در دیار محنت زدگان بی فرهنگ و سخنگویان با زبان تفنگ ،
کاسبان فرهنگی را دیدم که با چکمه های سرهنگی
می خواستند پندارهای واهی خود را به نام باورهای آگاهی
با ترازوی تحجر و میزان تکبر بسنجند و به خلق بفروشند!!
(شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.