شیفتگان خدمت» یا «فریفتگان قدرت»؟! 

 

من مديراني را ديدم كه مدعي بودند«شيفته خدمت »اند،نه «فريفته قدرت»؛
اما ياخته ياخته وجودشان وابسته به « ميز قدرت » و « مهميز دولت »بود.
«تصور هویت» آنان «ناچیز» و «تبلور شخصیت» آنان در «میز» بود!
«خدا»یشان تنها در «قاب»جلوه گر بود و «سیما»یشان در «نقاب»!
از «گفتار»شان «نیرنگ و نفاق» می تراوید و از «رفتار»شان،« شرنگ و شقاق»!
« کار»شان «فریب ناس» و «ابتکار»شان ،«لهیب اختلاس»!

(‫#‏شفیعی_مطهر‬)
---------------------------------------------------— —-------------------
مهمیز : آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه و.صل کنند و به وسیله آن اسب را به جست و خیز درآورند،در اینجا کنایه از مهار و افسار
شرنگ : زهر ،سم ،هر چیز تلخ ،حنظل
شقاق : ناسازگاری ،دشمنی، نفاق ،مخالفت کردن، دشمنی ورزیدن
لهیب :گرمی و شعله و زبانه آتش

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 28 شهريور 1394 | 16:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«کاه حقیر» یا «کوه کبیر»؟!
-------------------------

من مشکل بزرگ خودکامگان را نه تنها «فرنشینی»،که «خودبزرگ بینی» دیدم.
انسان «خودبزرگ بین» در آیینه خودبینی،«کاه حقیر» را «کوه کبیر» می بیند.
او قبل از دیگران،خود را «فریب» می دهد و پیش از دیگران،خویش را به« صلیب» می کشد!
این گونه افراد نه تنها «قائل توهم» که «قابل ترحم» اند!
اینان«اسیر عقده حقارت» و در «زنجیر شراره شرارت» اند!
این فرومایگان بر« موج زور سوار» و بر« اوج غرور ماندگار»اند!


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 26 شهريور 1394 | 17:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 «آزادی اندیشه» حتی برای«باطل پیشه»!
من بسی باورهای «باطل» و پندارهای «لایعقل»را دیدم که اصول آن نه با «آیین عقل» می ساخت و نه با «موازین نقل»؛

اما هیچ گاه برای خود حقی ندیدم که آزاداندیشی باورمندان آن عقاید را« سلب» یا به سویی« جلب» کنم.

زیرا آن گاه که ما اصلی به نام «آزادی اندیشه» را می پذیریم،

باید اقتضائات آن را هم بپذیریم و به هر فکر و اندیشه ای - گرچه آن را «باطل» و باورمندان آن را« غافل» بدانیم- احترام بگذاریم. 

«آزادی اندیشه» را پاس بداریم حتی برای «باطل پیشه»!

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 23 شهريور 1394 | 6:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

«اسارت فکر»یا «حقارت بکر»


----------------------
من «اسارت فکر»را بدترین گونه «حقارت بکر» دیدم.
هر انسان از آن لحظه که« هویت» خود را «حقیر» می بیند،«شخصیت» خود را «تحقیر» می کند.
انسان تحقیر شده موجودی پست و فرومایه و وجودی دون مایه است
که آماده« ارتکاب هر جنایت» و «انتخاب هر رذالت» است.
بنابراین راه تربیت انسان،«تکریم شخصیت» و «تعظیم هویت» اوست.


(‫#‏شفیعی_مطهر‬)

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394 | 17:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نیش»یا«نوش»؟!


من خردمند را کسی دیدم که از هر «نقمت الیم»،«نعمت عظیم»می سازد
 و از هر «تهدیدی ویرانگر»،« فرصتی بارور» .
 در جهان آفرینش همه رویدادها« مطلوب» و همه رفتارها «محبوب» نیست؛
اما انسان خردمدار و خردورز از « نیش زهرآگین»،«نوش نوشین» می سازد 

و از «جهد دیرین»،«شهد شیرین»!
(#شفیعی_مطهر)
-------------------
نقمت:عتاب، انتقام ،کینه کشی، پاداش به عقوبت
الیم:(صفت مشبهه عربی)،دردناک
جهد:تلاش و کوشش


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394 | 7:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                      انتقادپذيري در نگاه قرآن 

 

  بشوييم پر و بال دل را در صفاي چشمه ساران «عرفان» و پرواز كنيم بال در بال ملايك تا عرش حضور «جانان».

 بشكنيم ميله هاي قفس خودخواهي و« تنهايي» را و تفسير كنيم روياي« رهايي» را . 

 بگشاييم پنجره دل را به سوي باغ هاي« فضايل »و برکنیم هرزه گیاهان« رذایل» را؛ باغ ها و بوستان هاي «عطرآگين قرآن» و گل ها و «رياحين فرقان».

ببوييم عطر گل هاي سرخ« محمدي» را از رايحه رياحين« احمدي» .

 فرو كوبيم تبر نقره گون نور« قرآن» را بر پيكره ستبر تاريكي خودكامگي و« طغيان».

 بپيچيم نيلوفر ترد« شعور» را بر گرداگرد مناره« نور».

بشكافيم صدف سخن وحي« منير» را و دريابيم گوهر معني و «تفسير» را .

بنوشيم زمزم نور را و بنيوشيم زمزمه نشور را .

انسان در بستر "انتقاد" رشد می کند، نه در خاکستر "انقیاد"! 

انسان سالم در بستر« انتقاد» ، زباني« نقاد» می شود و در خاکستر« انقیاد»، زبونی« منقاد» ! 

دل و نیت انسان فطري و سالم،« تابناک» است و دنیا را «پاک» می خواهد . 

دنیای آرمانی او گلستانی است سرشار از «نور و سرور» و لبریز از« شعر و شعور» . چون آن را به «رویت» نیابد، در« رویا »می یابد ...و چون نتواند با صراحت انتقاد و رایش را بگوید، راه« ریا را» می پوید .

 او می خواهد تصویر جامعه را در «قاب صداقت» به تماشا بنشیند، نه در« نقاب قداست !!» 

ابهام چون رنگ تقدس بگیرد، دیگر نه« گاه پرسش»، که «جایگاه پرستش» است !! و چون ریشه انتقاد و «سوال بیفسرد» ، گل «کمال می پژمرد» . چه ، برای گل کمال ، انتقاد و سوال« ریشه» است و ابهام،« تیشه!! »

 او می خواهد با یاری عقل و خرد خود در درک و فهم حقایق« سهیم» باشد،  نه «تسلیم !» 

طوفان «ابهام »،برانگیزنده غبار «ایهام» است . و چون این  دو بر وادی وجود بوزند، نهال« اندیشه» را از «ریشه »برکنند.

*********

 در قرآن كريم موضوع نقادي انسان و انتقاد پذيري همگان به زيبايي تبيين شده است ؛ از جمله در آیه ۳۰ سوره بقره به نکته جالبی اشاره مي شود:  

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، ۳۰)

و (به ياد آر) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد (نماينده خدا در آنجا يا جانشين ساكنان پيشين منقرض شده آنجا). گفتند: آيا در آن كسى را (جانشين) قرار مى ‏دهى كه فساد مى‏ انگيزد و خون‏ ها مى ‏ريزد؟! در حالى كه ما تو را با توصيف به كمالات تسبيح مى‏ گوييم و (از هر عيب و نقصى) تقديس مى ‏كنيم. خدا گفت: بى‏ ترديد من چيزى مى ‏دانم كه شما نمى ‏دانيد.(ترجمه مشكيني)

  آيت الله آقاي جوادي آملي در تفسير " تسنيم " خود درباره تفسير اين آيه  می نویسند:

 این قصه به جامعه بشری می آموزد که آدمی از هر درجه ای از علم و قدرت و پاک دلی و حسن نیت و خیرخواهی که در تصمیم ها و اقدام ها برخوردار باشد، نباید از مناقشات و انتقادات ابايي داشته باشد، بلكه ميدان گفت و گو و مجال اعتراض را باید باز بگذارد و با آغوش باز از آن استقبال كند ؛ چنان كه ذات اقدس خداوند مجال گفت و گو و سوال شبيه اعتراض را به فرشتگان داد ؛ به گونه اي كه آنان با آگاهي از عظمت و حكمت خدا ، مرعوب او نشدند و بدون آن كه تحت تاثير هيبتش قرار گيرند، پرسش خويش را مطرح كردند و خداوند نيز با عنايت و لطف خاص و با كمال حلم و مدارا و ارائه دليل مشهود و معقول آنان را قانع كرد و جالب است كه خداوند باب اشكال و گفت و گو را براي ابليس لعين نيز باز گذاشت ؛ آنجا كه وي به خداي سبحان گفت :

 خلقتني من نار و خلقته من طين...

  پس آنان كه خود را برتر از اشكال و اعتراض مي بينند، به خود آيند و از اين ماجرا عبرت گيرند و بدانند كه با اين خودپسندي و خودبرتربيني ، ناخودآگاه، خويش را فوق عزيز جبار قلمداد كرده اند .

 اينان از امير بيان حضرت علي(ع) بشنوند كه مي فرمود:  

 «  آن گونه كه با زمامداران سخن مي گوييد ، با من سخن مگوييد و چنان كه در پيشگاه حاكمان جبار خود را جمع مي كنيد، در حضور من نباشيد و به طورتصنعي ( و منافقانه ) با من رفتار نكنيد و هرگز گمان مبريد درباره حقي كه به من پيشنهادكرده ايد، كندي ورزم ( يا ناراحت شوم) و مپنداريد من در پي بزرگ ساختن خويشتنم ؛ زيرا كسي كه شنيدن حق يا عرضه داشتن عدالت بر او برايش دشوار باشد، عمل به آن براي وي دشوارتر است. براين اساس ، از گفتن سخن حق يا مشورت عدالت آميز، خودداري مكنيد؛ زيرا من (شخصا به عنوان يك انسان) خود را مافوق آن كه در برخي موضوع ها، اشتباه كنم، نمي دانم و از آن در كارهايم ايمن نيستم، مگر اين كه خداوند مرا حفظ كند.» (  تسنیم ، ج۳، صص۸۹-۸۸)

    رفتار پيشوايان معصوم(ع) نيز به گونه اي بوده كه هر شهروند به خود اجازه مي داده تا بي پرده و بي پروا و حتي رو در رو از ايشان انتقاد كند. امامان معصوم در برابر انتقاد، نه روي درهم مي كشيدند و نه بر او خشم مي گرفتند؛ بلكه كاملا منطقي و مستدل به او پاسخ مي دادند و درباره رفتار به ظاهر پرسش برانگيز خود نوضيحات كافي، مستدل و اقناعي عرضه مي كردند.  

  مبدا و منشا انتقادناپذيري ، خودخواهي و خودكامگي است.

    امام خميني (ره) مي فرمايد:

«خود خواهي منشأ همه مفاسد است.»

شكستن «بت» سخت است و شكستن« بت واره» هاي زنده بسيار سخت تر! امام راحل (ره) بر اهميت اين بت شكني تأكيد مي كند:

«تمام فسادهايي كه در عالم پيدا مي شود، از خود خواهي پيدا مي شود…. همه اش برمي گردد به حبّ نفس و اين بت، از همه بت ها بزرگ تر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است… اگر رهايش كنيد، شما را به هلاكت مي كشاند … درجه به درجه پيش مي برد تا آنجا كه دين انسان را از دست انسان مي گيرد.»

         بت شكستن سهل باشد نيك سهل

                          سهل ديدن نفس را جهل است جهل

اين شرك «خفي» و ميل« مخفي» در صورت عدم درمان همچنان رشد مي كند، تا انسان ناخودآگاه آن را در جايگاه معبود مي نشاند. خداوند متعال، رسول خود را هشدار مي دهد كه:

«اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويهُ؟»(فرقان، ۴۳)

اي رسول! آيا ديدي آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داد؟

پيامبر اكرم (ص) اين نفس سركش و توسن آتش را دشمن ترين دشمنان مي دانند:

«اغديعَدوِّكَ نَفْسُكَ اَلّتي بَينَ جَنْبَيْكَ »

دشمن ترين دشمن تو همان «خود»ي است كه در ميان دو پهلوي توست.

چه بسيار «سالكان رشاد» و« مدّعيان ارشاد» كه رهپويه هاي «جهاد و اجتهاد» را گذرانده اند و در اين وادي درمانده اند. «آنان كه غني ترند، محتاج تراند.» آري، آنان كه در عرصه آرزو و بر كام اين عدو لگام زده اند و در ميدان تزكيه هم گام نهاده اند، در درياي «عُجب»، زورقشان به گِل نشسته و قايقشان درهم شكسته است. 

آري پهلوانان عرصة علم و نام آوران حيطة حلم چون مقام علمي و مراتب فضل و كمال خود را بالاتر و بهتر از ديگران پنداشته اند، از فراز فضايل اعمال به فرود رذايل آمال فرو افتاده اند:

امام علي (ع) براي آگاهي و بيداري اين مرشدان مغرور و زاهدان كور چنين هشدار مي دهند:


«ما اري شَيْئاً اَضَرَّ بِقُلُبِ الرِّجالِ مِنْ خَفْقِِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِ هِمْ

براي دل هاي مردان چيزي زيانبارتر از صداي كفش هايي كه از پشت سرشان بيايد، نديدم.

          او چو بيند خلق را سرمست خويش

                          در تكبّر مي رود از دست خويش

         هركه را مردم سجودي مي كنند

                                  زهر اندر جان او مي آكنند

         چشم بردار از قبول و ردّ خلق

                          هر دو در راه خدا شد سدّ خلق

امام صادق (ع)، مشاهير خود خواه و جويندگان جاه را به سختي هشدار مي دهند:

«مَنْ تَعَصَّبَ اَوتَعُصُبَ لَهُ فَقَدْ خُلِعَ رِبقَة الايمانِ عَنْ عُنُقِهِ

هركس تعصّب بورزد، يا براي او تعصّب بورزند (مريد متعصّب داشته باشد) محقّقاً رشته ايمان از گردنش برداشته مي شود. (از قلمرو ايمان بيرون مي رود)

 برترين درمان و بهترين پشتيبان براي اين گونه خودكامگان انتقادگريز و نقادستيز ،بازگذاردن باب انتقاد و پذيرش منتقدان صريح و صادق است.

   اميد كه بتوانيم با روحيه اي انتقادپذير، غنچه هاي حكمت و معرفت را بر شاخساران وجود شكوفا و با عطر رفتار و گفتار و رايحه كردار خود، كوچه باغ هاي جامعه را عطرآگين سازيم.

                                          

                                   در كسب رضاي حق موفق باشيد

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394 | 11:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن!


من لب های خود را تاول زده دیدم از« آش نخورده» و «خراش سترده»  ؛
و چه دردآور است سوختن بدون «آتش» و پژمردن بدون «عطش!» 
...و چه شیرین است بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن و از «مَن»ها،«مِنها» شدن!!


(#شفیعی_مطهر) 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394 | 7:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شهر قلابی و شهروندان قلابی!

 

قصه پنجاه و نهم / قصه های شهر هرت

 

  در شهر هرت هیچ پدیده در جای خود قرار نگرفته است.هر کس هر شغلی دارد،از کار و شغل خود ناراضی است. هر شخص و شخصیتی خود را لایق تر و قابل تر از ان نقشی می داند که جامعه به او محول کرده است. همه بر این باورند که لیاقت و شایستگی آنان بیش از جایگاه و سمتی است که به او محول کرده اند و حقوق و دستمزدی که می گیرد،خیلی کمتر از حق اوست. 

البته ممکن است در بسیاری از موارد حق با آنان باشد؛زیرا نظامی عادلانه و علمی و بر اساس عقلانیت بر شیوه مدیریت این شهر حاکم نیست؛بنابراین بعید نیست که در بیشتر موارد کارهای مهم و بزرگ را به دست کوتوله ها بسپارند و کارهای کوچک و کم ارزش را به دست مدیران لایق و بزرگ.

همه مردم شهر هرت بر این باورند که سمت ها و مقام های عالی و مناصب بلندپایه را به افراد نالایق و فرومایه سپرده اند و بر عکس انسان های لایق و نخبه و متفکر را به کارهای کوچک و مسئولیت های بی ارزش گمارده اند.

بنابراین همه ناراضی اند و پارتی بازی و واسطه گری و رشوه خواری بیداد می کند.

هیچ شهروندی بدون پارتی بازی و رشوه دادن نمی تواند به حقوق مسلم خود برسد.

 

 

در این وضعیت روزی یکی از شهروندان معمولی بیمار می شود. او می داند که اگر با همین تیپ و شخصیت معمولیش پیش هر طبیبی برود،او را تحویل نمی گیرد و توجهی به او نمی کند.

بنابراین یک دست لباس ماموران درباری اعلی حضرت هردمبیل را گیر می آورد و خود را به صورت درباریان درمی آورد و نزد یکی از پزشکان شهر می رود.

منشی دکتر به محض مشاهده او با این پندار که او یکی از وابستگان درباری است، پیش پای او بلند می شود و با احترام اورا تحویل می گیرد و نزد پزشک می فرستد .

.در حین معاینه توسط دکتر،یک نفر بازرس از راه می رسد و از دکتر می خواهد که مدارک نظام پزشکی خود را ارائه بدهد. دکتر، بازرس را به کناری می کشد و پولی کف دست بازرس می گذارد و می گوید:

من دکتر واقعی نیستم.شما این پول را از من بگیر و بی خیال شو.

وقتی بازرس پول را می گیرد، از در خارج می شود. شهروند بیمار فورا یقهءبازرس را می گیرد  و اعتراض می کند و می گوید:

اگر این پزشک قلابی است،چرا اجازه می دهی به کارش ادامه دهد؟

بازرس که ناگهان با پرسش بی پاسخ او رو به رو می شود،با دستپاچگی و به طور درگوشی به او می گوید: 

آخر عزیز من! من هم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی آمده بودم، ولی شمای مریض با توجه به این که از بستگان اعلی حضرت هستید، می توانید از دکتر قلابی شکایت کنید.

مریض لبخند تلخی می زند و می گوید:

اتفاقا من هم این لباس و درجه ها مال خودم نیست و مال یکی دیگر است..

 

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 11:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گرمی در« دِل »،نه در« گِل»


عکسهایی دیدنی از شهر یخ زده
من شهری یخ زده را دیدم كه همه بر و بومش اسیر «انجماد» ،اما حلقومش پر از «فریاد» بود.
برای« شاد زیستن» و «آزاد نگریستن» باید گرمی در« دِل »باشد،نه در« گِل». 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 6:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تاريخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394 | 7:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 153 154 155 156 157 ... 241 صفحه بعد