#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(151) -------------------------------------------- حلقه« حق» و حقیقت «مطلق» ------------------------------------------- آبشار را دیدم او« زبان روزگار» بود و « شتابان بی قرار». او را روایتگر« جریان زندگی» و« دوران بندگی» یافتم . او با باور به مکتب« این نیز بگذرد»، هم «تلخی های خاشاک»را می برد و هم «شیرینی های طربناک» را. او در جريان پرشتاب حيات نه آنی «درنگ» داشت و نه آهي براي« آهنگ». از خروش و ریزش بی امان آبشار دریافتم که هر لحظه «زمین در گذر» است و «زمان در گذار»! نونهالان «می بالند» و کهنسالان رو به« زوالند»! سموم« مرگ» طراوت« گلبرگ» را پرپر می کند، ساقه های سبز« امید» را می شکند و جوانه های تُرد «نوید» را به خاک می ریزد. در عرصه هستی آن گلی «می پاید» و پایندگی را« می شاید»، که دل در حلقه« حق» بندد و به حقیقت «مطلق» پیوندد! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- زوال : نیست شدن،از بین رفتن،نابودی،ناپایداری،نیستی سَموم: باد گرم مهلک،باد زهرآلود طراوت: تر و تازه شدن،تازگی،شادابی تُرد: تر و تازه،آنچه زود شکسته شود،زودشکن،لطیف نوید: خبر خوش،مژده،بشارت،وعده نیک
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 12 دی 1394 | 12:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(149) ------------------------------------------ «تخلیه هیجان» یا «تحلیه ایمان»؟! ----------------------------------------- من مردمانی را « بخردان بهروز» و «پهلوانان پیروز» ديدم كه شجاعت را نه «آژمان تاختن»و « جان باختن» در رويارويي با شير ، كه در جان سالم به دربردن از« شر شير» و «شرارت شمشیر» بدانند. شجاعت نه «در جان باختن» ، كه شير را« بر خاك انداختن» است. بنابراین دانستم که شجاعت نه «تخلیه هیجان» ، که «تحلیه ایمان» است! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------— آژمان : بی زمان،بی امان، پی در پی تخلیه : تهی کردن،خالی کردن ،رهاکردن،واگذاشتن تحلیه : زیوربرنهادن،پیرایه بستن،آراستن(حلیه :زیور،زینت،پیرایه) ************************************* سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 10 دی 1394 | 7:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(148) ------------------------------------------------- هر«انسان» یک «وجدان» -------------------------------------------------------- من همه افراد «زمین» و همه انسان هاي« زمان» را ديدم كه همه در يك چيز مشترك بودند:« متفاوت بودن!!» بنابراین دانستم که انسان نه «کالایی تولیدی» ، که «کیمیایی توحیدی» است؛ پس هر انسان «موجودی منحصر به فرد» است و «وجودی بی هماورد». هر انسان مشتاقانه می خواهد «خودش» باشد. هر انسان یک« زبان آزاد» برای «گُفتن» دارد و هزاران «غنچه استعداد» برای «شکُفتن». هر انسان یک «وجدان ذاتی» دارد و یک« ایمان درجاتی»! آفرینشگر هستی به هر انسان عقل و خرد داد تا خود« راه» را از «چاه» « بازشناسد» و در پویش» راه» از هیچ «پادشاه» « نهراسد»! ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------------------- کیمیا : اکسیر،ماده ای که با آن بتوان مس را تبدیل به زر کرد هماورد : حریف، رقیب وجدان : گم شده را یافتن، نیرویی در باطن شخص که وی را از نیک و بد اعمال آگاهی دهد ********************************* سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 9 دی 1394 | 8:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(147) ----------------------------------------------------- « سوختن» برای« ساختن» -------------------------------------------------- من شمعي را ديدم كه شب را «مي نگريست» و بر سياه دلي شب زدگان« مي گريست». اما شب زدگان «غافل» و روزگریزان «کاهل» ، رفاه و « آسودگی» را در خور و خواب و « خمودگی»«یافته! » و به سوی ذلت و ضلالت« شتافته» اند! ...و شمع مظلوم را دیدم که تا «توان داشت،سوخت» و تا «جان داشت،ساخت!» ...و من رسالت انسان« روشنگر »را چون پاره «اخگر» دیدم ؛ «جان سوختن» برای« انسان ساختن» و «اخگر اندوختن» برای« سر باختن!» -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------------------------ کاهل : تنبل،سست،ناتوان خمودگی: خاموش شدن آتش،بیهوش شدن،خاموشی،سکوت اخگر: پاره آتش،زغال افروخته،شراره،خرده آتش
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 8 دی 1394 | 7:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(146) -------------------------------------------------------- روی به «قبله»و دل با «قبیله»؟! ---------------------------------------------------- من نمازگزاری را دیدم که روی به سوی« قبله» داشت، ولي دل در هوای « قبیله ». آن گونه نیایش می کرد که گویی همه خدای اویند، در حالي كه خداي چنان به او توجه مي كرد كه گويي او تنها بنده نيايشگر اوست! بنابراین دانستم که در دل جز «آیت ولای یار» و در اندیشه جز «قامت والای دلدار» نباید راه داد! ------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- آیت: نشان،نشانه،علامت،معجزه،دلیل،حجت،برهان ولا: محبت،صداقت،مصادقت،قرب،نزدیکی،خویشاوندی والا:بلند،مرتفع،ارجمند،باقدر و مرتبه،شریف،عزیز،گرامی،شایسته،مشهور... ------------------------------------------ سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 7 دی 1394 | 6:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(145) ----------------------------------------------- «تدبیر»،رمز پیروزی بر «زور» و «زر» و «تزویر» ------------------------------------------------- من مرغ ماهي خواري را ديدم كه هر از چند گاه « ماهيان بي آزار» و این «شناگران بی منقار» را شكار مي كرد. ماهيان نيز بي آن كه پايداري كنند، ذليلانه تسليم خودكامگي او مي شدند. روزي ماهي خوار كوشيد تا قورباغه اي را شكار كند؛ اما قورباغه« شجاع» آنقدر گلوي ماهي گير«طماع» را «فشُرد »تا او «جان سپُرد»!! بنابراین فهمیدم رمز رهایی و راز شکوفایی،در این سه سخن است: «مقاومت» در برابر« زور» ، «قناعت» در برابر« زر» و «کیاست» در برابر «تزویر» ! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------------------- منقار : نوک پرنده طماع: بسیار طمع کننده،پرحرص کیاست : زیرکی،تیزفهمی،هوشیاری،دانایی،فراست تزویر: دروغ آراستن،دروغ پردازی،مکرکردن،فریب دادن،گول زدن،دورویی
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 6 دی 1394 | 8:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(144) ----------------------------------------------- «آجر و سنگ» یا « فکر و فرهنگ»؟! ------------------------------------------ من اميركبير را ديدم كه در واپسين دم حيات و در آستانه وفات توسط قاتل خود به ناصرالدين شاه پيام داد كه : « من می روم ، اما دارالفنوني ساختم كه از هر آجرش، اميركبيري برمي خيزد!» .... اما زهی افسوس که «خودکامگان خونریز» و «فرمانروایان حق ستیز» با کشتن اندیشه ، آجرها و سنگ ها را به« قيادت» مي گيرند و آجرسازان را به« خدمت! » نه نهال بدون «ريشه» به كار مي آيد و نه آجر و سنگ بدون« انديشه !!» بنابراین دریافتم که با مرگ اندیشمندان ما ضمن پاسداری از ریشه ها باید اندیشه ها را« پاس داریم» و اندیشمندان را «سپاس گزاریم!» زیرا آنچه اندیشه ها را می سازد نه «آجر و سنگ» ، که« فکر و فرهنگ» است! ------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------ قیادت : اسارت،رهبری کردن ،پیشروشدن سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 5 دی 1394 | 9:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(143) ---------------------------------------- قطره دریاست ، اگر با دریاست... ------------------------------------- من «اقیانوسی از اندیشه های نور» و «قاموسی از ریشه های شعور» را دیدم که فانوس دلان «کویر اندیش» و فرومایگان« روان پریش»، سبو سبو از آن می ربودند تا آن را بخشکانند ؛ اما هر قطره« زلال» و هر موج«لايزال» آن اين سرود را زمزمه مي كرد: هر روز سبو سبو ز ما برگیرند تا زود بخشکیم، ولی دریايیم.. (محمدرضا سهرابی نژاد) بنابراین دانستم باید از «جوی دل »راهی به «دریای بی ساحل» گشود؛ دریای بی ساحل« معبود» و اقیانوس بی کران «خلود». ...و بر مولانا درود که چه زیبا سرود : قطره دریاست ، اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا ، دریاست -------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- قاموس : میانه دریا،گودترین جای دریا،دریای بسیار آب،کتاب لغت(عربی) خلود : جاودانگی ،همیشه بودن،جاویدزیستن،همیشگی سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 4 دی 1394 | 7:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(141) ------------------------------------------------------ شراره های شور و شاخه های شعور! -------------------------------------------------- من پرنده ای را دیدم از جنس« نور» و افشاگر شب های« دَیجور». او از خلوتگاه« خورشید» می آمد و به دیار پرابهام« امید» می رفت . کوله بارش پر از واژه های «آگاهی» بود و انبانش انباشته از پیام های« پگاهی». به هر شب زده ای «شراره ای از شور» می بخشید و به هر گمشده ای «شاخه ای از شعور » . اما در دیار شب زدگان،آسمان «جولانگاه خُفاشان مزدور» بود و زمین در اشغال« سپاه کَلاشان مغرور». بنابراین پر و بالش را شکستند و دهانش را بستند! اما....!! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------- دَیجور : تاریک، سیاه خُفاش : شب پره کَلاش : عنکبوت
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 2 دی 1394 | 7:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(140) --------------------------------------- «بنده» یا «نماینده»؟! --------------------------------------- من « مرشد»ی را دیدم «بس خودخواه» و «بسی فرگاه» . او در زمين، خدا را به جاي« بندگي» ،« نمايندگي» مي كرد. او تنها «سپيدجامه» بود و همه« سياه نامه» . ايمان ديگران آن گاه« زلال» بود كه از« غربال» او بگذرد. او تنها خود را «نزيه »مي ديد و همه را در« بَزه». آفرينشگر هستي اگر او را بر آستان بهشت« مي نشاند»، بي شك بهشت رضوان خالي« مي ماند»!! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------------- فرگاه: عالی مقام،بلندمرتبه نزیه : پاک و پاکیزه، خوش و خرم، باصفا،پاکدامن بَزه : گناه و خطا ،جور و حیف
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 1 دی 1394 | 6:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 143 144 145 146 147 ... 241 صفحه بعد