#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(264) -------------------------------------------------- پرواز با یک « بال »! -------------------------------------- من ملتی را می بینم « ریشه دار » ، ولی نه « اندیشه مدار »! بیشتر كساني که با « انگاره » این کشور را « اداره » می کنند ، مديران « در سايه » اند و افراد « كم مايه »! مدیرانی که چهره واقعي شان « ناشناخته » ، ولي شمشيرهاي قدرتشان،« آخته » است ! در عرصه تصمیم گیری ها بر « صدر می نشینند » و « قدر می بینند »؛ اما در قلمرو پاسخگویی نه به کسی جواب می دهند و نه مسئولیت می پذیرند! در صدور فرمان بر اریکه « اقتدار»اند و در پذیرش مسئولیت آن « انگار نه انگار »! مدیر باید « اهل تدبیر » باشد و « مسئولیت پذیر »! مدیر باید در برابر تصمیمات خود « پاسخگو » و با مخالف ،« اهل گفت و گو » باشد! « قدرت » و « مسئولیت » دو بال « پرنده نظام » اند و « برازنده انتظام»! پرواز با یک « بال »، یعنی سقوط در دره « زوال »! -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ انگاره : پندار،تصور،فکر و خیال،افسانه آخته : برافراشته،برکشیده،بیرون کشیده شده برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1395 | 6:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب ------------------------------------------ ويژه عيد فرخنده مبعث پيامبر اكرم(ص) ---------------------------------- من انسانی را ندیدم که در « حرای تکوین » از سوی« خدای جهان آفرین » به « رسالتی بزرگ » و « ماموریتی سترگ » برانگیخته نشده باشد. من با « نگرشی ژرف تر» و « نگاهی شگرف تر» هیچ آفریده ای را نیافتم مگر این که از سوی « آفرینشگر حکیم» به « رسالتی عظیم » برانگیخته نشده باشد. بنابراین ،« مبعث » برای جهان بشریت نه تنها ،« فرهیختن کرام »، که « برانگیختن عام » است. همه « موجودات » در پهندشت « کائنات» هر یک برای انجام ماموریتی ویژه و رسالتی خاص برای پیمودن« راه کمال » و انجام وظیفه از سوی « ذات ذوالجلال» آفریده شده اند. انسان به عنوان « اشرف مخلوقات» و « ارشد موجودات» « رسالتی بس خطیرتر» و « ماموریتی بسیار چشمگیرتر: بر عهده دارد. مسئولیت دشوار هر انسان یافتن « رسالت اصیل» و « نقش بی بدیل »خود در عالم هستی است. هر انسان بخشی از این« پازل حکیمانه» و « نقشه جاودانه» را به کمال می رساند. اینجاست که مفهوم این « سخن سترگ » و « پیام بزرگ» مولا(ع) تبلور می یابد که: « من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ راه خداشناسي از مسير خودشناسي مي گذرد. نيز معني اين پيام عظيم پيامبر(ص) تجلي مي يابدكه: « رحم الله امرء من عرف قدره » ؛ خدا رحمت كند انساني را كه قدر خود ( و رسالت خود) را بشناسد. همچنین علي عليه السلام فرمود: « رحم الله امرء علم من اين و في اين والي اين». خداوند رحمت کند کسي را که بداند کجا بوده و کجا هست و کجا خواهد رفت. بنابراين سالروز بعثت پيامبر اكرم(ص) نه تنها روز برانگيخته شدن اين بشير بشر نيست ، و مبعث نه تنها گلي است كه در حرا شكفت و عطر « دلاويز » و گلبرگ « رنگ آميز» آن تا ظهور « قائم امامت» و « قيام قيامت » ، « تاريخ زمان » را « عطرآگين» و« جغرافياي زمين» را،« رنگين كرد»؛ بلكه اين رويداد عظيم يادآور برانگيخته شدن همه ما انسان هاست براي انجام ماموريت خود. آري مبعث چشمه اي بود كه از فراز حرا « جوشيد» و زلال آن بر بستر تاريخ « خروشيد» و بوستان هاي مكرمت را « كرامت »بخشيد و گلستان هاي سعادت را «طراوت ». اكنون ما در اين روز بشكوه ضمن عرض تبريك به همه « باورمندان رسالت» و « رهپويان نبوت »، از خداوند حكيم مسئلت داريم كه ما را دست گيرد و در شناخت و انجام رسالتمان ياريمان فرمايد . در كسب رضاي حق موفق باشيد ------------------------------------------------- #شفيعي_مطهر ------------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395 | 8:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(263) -------------------------------------------------- قناعت و مناعت --------------------------------------------- من انسان هایي را بر « بلندای چکاد مناعت » دیدم که در « صفای قلل قناعت » ایستاده اند. زیرا توانگری نه در « داشتن مال و منال » و « انباشتن آمال »، که در « احساس بی نیازی » و « حواس کارسازی » است . توانگرترين انسان ها كساني اند که از « طمع بکاهند» و از دیگران « پشیزی نخواهند »! سعدی،« سراینده ارزش ها » و « ستاینده دانش ها »،قناعت را چنین می ستاید: آن که را خیمه به صحرای قناعت زده اند گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست قناعت « غنایی بی پایان » است و « دریایی بی کران »! قناعت،« دژی محکم » است و « قلعه ای مستحکم » در برابر « سموم آز » و « هجوم نیاز »! قناعت ،« زنگارهای تعلق » را از « سیمای جان » « می زداید » و « زنجیرهای تملق » را از « دست و پای زبان » « می گشاید »! زینهار! مباد که « قناعت را فروگذاریم»! و دل به « دنائت سپاریم »! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------------------------------- چکاد: سر کوه،بالای کوه،قله مناعت : محکم و استواربودن،پایداری و استقامت،بلندنظری و عُلُو طبع حواس : جمع«حاسه»،نیروی نفسانی که اشیاء را درک می کند کارسازی : کارگشایی،مشکل گشایی پشیز : پولک،پول خُرد فلزی کم ارزش،پول سیاه،سکه مسین کم ارزش زمان ساسانیان غنا : توانگری،بی نیازی دژ : قلعه،حصار سَموم : باد گرم،باد زهرآگین دنائت : فرومایه شدن،پست و ذلیل شدن،پستی،فرومایگی،پست فطرتی -------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395 | 7:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا -قسمت چهارم و آخر ------------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- اهمیت تربیت در دوران جوانی ------------------------------------- در اینجا سخنم را با بحثی کوتاه درباره ارزش و اهمیت تربیت در دوران جوانی به پایان می برم. امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: “ من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر ، و من تعلم و هو كبير كان بمنزله الكتاب علي وجه الماء.” (بحارالانوار، ج 1، ص 222) امام كاظم (ع) فرمود : كسي كه در جواني دانش بياموزد، مانند نوشته اي بر سنگ در ذهن او ثابت مي ماند و كسي كه در سن پيري چيزي را ياد بگيرد، دانش او مانند نوشته روي آب بي ثبات است. نكته های این بیان 1- بهار زندگي انسان، فصل جواني است كه ارزش آن را بسياري از انسان ها نمي دانند. علي (ع) فرمود: دو چيز است كه قدر و قيمت آ ن را نمي دانند مگر وقتي كه آن دو را از دست بدهند؛ يكي جواني و ديگري سلامتي . ” شيئان لايعرف فضلهما الامن فقدهما : الشباب والعافيه” ( غررالحكم، شماره 5764) 2- يكي از ويژگي هاي دوران جواني تربيت پذيري بيشتر است . علي(ع) فرمود: دل و روح جوان مانند زمين آماده است كه هر بذري در آن بيفشاني رشد مي كند، “ انما القلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شي قبلته.” (نهج البلاغه، نامه ۳۱) هر كه در خردي اش ادب نكنند در بزرگي فلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهي پيچ نشود خشك جز به آتش راست 3- فصل جواني ، مانند همه فصول زندگي انسان محدود و موقت است، پيش از اين كه برف پيري بر سر و روي انسان ببارد، بايد اين فصل زودگذر را غنيمت شمرد. پيامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود : فرصت جواني را پيش از آ ن كه پيري فرا برسد، غنيمت شمار . “ شبابك قبل هرمك” ( مستدرك الوسائل، ج 12، ص 140) 4- در فرهنگ اسلامي، جواني نعمت است و از چنان اهميتي برخوردار است كه خداوند متعال در روز قيامت از اين نعمت ارزشمند مي پرسد كه جواني خويش را در چه كاري صرف كردي؟ پيامبر(ص) : “و عن شبابه فيما ابلاه” (بحارالانوار، ج 7، ص 258) 5- از بهره مندي هايي كه جوان بايد در فصل جواني داشته باشد، يادگيري و انباشت معلومات است. -6 اگر چه يادگيري و به دنبال دانش رفتن مربوط به دوره و زمان خاصي نيست و انسان بايد زگهواره تا گور دانش بجويد، ولي مناسب ترين دوران فراگيري دوره جواني است . 7- از ويژگي های يادگيري در دوره جواني ماندگاري است. همان طور كه نقش بر سنگ ماندگار است، دانش نيز در ذهن جوان ثابت مي ماند. علي(ع: )” العلم في الصغر كالنقش في الحجر” (بحارالانوار، ج۱ ، ص۲۲۴) 8- اندام با نشاط و توانايي هاي مختلف جسمي موجب مي شود تا قابليت هاي جوان را در فعاليت هاي جسمي و فكري ، مادي و معنوي افزايش بدهد.(تقوی،سیدرضا) در پایان ضمن عرض تبریک مجدد این ایام از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزان ارجمند عمری با عزت همراه با سلامت و موفقیت مسئلت دارم . سخنم را با دو بیت مناسب حال از مولوی حسن ختام می بخشم: گفت:صحبت های خود کوته کنید پند را در جان و در دل ره کنید گر کمالم با کمال انکار نیست ور نیم این زحمت و آزار چیست؟ --------------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 15 ارديبهشت 1395 | 9:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(262) ------------------------------------------------ شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست! ------------------------------------------ من دل را چنان لطیف و ظریف ديدم كه می توان با « نسیم نگاهی » و در « لحظه كوتاهی » آن را شكست؛ در حالي كه « دلِ شکسته » و « پازلِ گسسته » با گذشت سال ها نه « آرام می گیرد » و نه « التيام می پذیرد » ! « صائب تبریزی » در « بیت دل انگیزی » چنین می سراید: شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست که این صدا به قیامت بلند خواهد شد دل « بیان لال گفتن » است و « زبان زلال شکفتن »! دل،پلی از رنگین کمان « تابناک » است،افراشته « از خاک تا افلاک »! دل شاخه ای از « شور » است بر بلندای درخت « شعور »! دل تجلی گاه سایه روشن « وصال » است در آسمان « خیال »! دل روزنه ای به « خَلوَتِ خورشید » است و پنجره ای به « جَلوَتِ نور امید »! دل دریچه ای از « بَرَهوت تنهایی » است به « مَلَکوت خدایی »! دل « برای اهل دلالت،دلیل » است و « برای اهل جلالت،جلیل ». دل « خانه خدا »است و « آشیانه آشنا ». دل برای اهل دل « ولایی والا »است و « بلایی بالا »! دل،گلی لطیف است که با « آذر آهی » و « نسیم نگاهی » پرپر می شود. بپرهیزیم از « شکستن دل ها» و « گسستن محفل ها »! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------- التیام : بهبودیافتن زخم جَلوَت : جلوه ،آشکارساختن،نمایاندن بَرَهوت : بیابان گرم وبی آب و علف دلالت : راهنمایی،برهان و دلیل آوردن جلالت : بزرگ شدن،بزرگواری،عظمت و شکوه ولا : محبت و دوستی،خویشی والا: بلند،بالا،بلندمرتبه بلا : غم و اندوه،رنج،آزمایش در نعمت یا محنت آذر: آتش ------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 15 ارديبهشت 1395 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /3 ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ دستمایه ما از این بحث این است که از نظر اسلام و عموم اندیشمندان انسان شناس ، انسان موجودی است به لحاظ سرشتی فعال و به لحاظ اخلاقی خوب و پاک . آدمی آزاد و مختار آفریده شده است و در جهان هستی ، خود را به فعل در می آورد . حتی خدا هم او را در انتخاب عقیده آزاد گذاشته و اندیشه ای را به او تحمیل نکرده است : لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی...(بقره) فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها . اصیل ترین و مطمئن ترین معلم و مربی بشر ، درون مایه های خود اوست .زیرا قوانین جاودانگی ، حیات طیبه و جوهره الهی در طبیعت بشر به ودیعه نهاده شده است و بر اثر رجعت به این منبع است که می توان به تربیت صحیح دست یافت . روزی عارف بزرگ " خواجه عبدالله انصاری" به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر می کرد . مریدی به رسم ادب پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت : ای پسر ! پشت سر من راه مرو ! مرید پیش خود گفت : خطا کردم ! شاید خواجه را میل سخن گفتن با من باشد . پس به سمت راست خواجه شتافت و از این سوی به راه افتاد . لحظه ای بعد خواجه گفت : ای پسر ! از سمت راست من راه مرو . مرید با خود گفت : خطا کردم . چه سمت راست بزرگان جایگاه مریدان ارشد است . پس از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد . لختی گذشت و خواجه گفت : ای پسر ! از سمت چپ من راه مرو . مرید بر خود نهیب زد : باز هم خطا کردم . چه من باید پیشاپیش خواجه بروم تا هم راه را بر او باز کنم و هم مانع تابش اشعه خورشید بر رخسارش گردم . و سپس چنین کرد . اما اندکی بعد خواجه برای مرتبه چهارم او را به خود خواند و گفت : ای پسر ! پیشاپیش من راه مرو . مرید حیران از این که چه کند ، به خواجه گفت : نه پشت سر شما ، نه سمت راست و چپ و نه پیشاپیش ، پس از کدام سمت حرکت کنم ؟ خواجه گفت : ای پسر ! راه خویش دریاب و از آن سوی برو ! ( رسائل خواجه عبدالله انصاری) خواجه عبدالله با این رهنمود ، مرید مقلد خود را به کار خلاق و ابتکار و اشتیاق فرا می خواند . تربیت به یک معنی نوعی تغییر طبیعت آدمی است و به معنای دیگر تبعیت از طبیعت در معنای وسیع آن است . میان آدم طبیعی که در حالت طبیعی به سر می برد و انسان طبیعی که به صورت اجتماعی زندگی می کند ، تفاوت بسیار است .یکی ساخته و پرداخته " طبیعت " است و دیگری ساخته و پرداخته " اجتماع " است . هدف آموزش و پرورش تجدید ساختمان طبیعت آدمی است . اما این تجدید بنا باید بر طبق قوانین طبیعت و با تکیه بر قابلیت های فطری فرد انجام پذیرد . تربیت هر کس باید مبتنی بر درون مایه های نامتعین و نا همتای خویش صورت گیرد . هر کسی را سیرتی بنهاده ایم هر کسی را اصطلاحی داده ایم (مولوی) هرگاه آدمی را به جای این که برای خودش تربیت کنند ، او را برای " دیگران " پرورش دهند و هر گاه آدمی را به جای این که براساس طرحی که در درون دارد ، از برون طرح ریزی کنند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت عاریه ای" متمایز می گردد. هر گاه آدمی را بدون انتخاب ، میل ، اراده و هوشیاری ، او را با عادات شرطی شده ، تقویت های دگرانگیخته ، اهداف دگرساخته و کشش های دگرکشاننده ، راهی برنامه ها و اهداف تربیتی بنمایند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت تصنعی" آغاز می گردد . هر گاه به جای کاربرد " روش های طبیعی " ، " حالات طبیعی" ، " نقش های طبیعی" ، رفتارها ، تجربه ها ، برخوردها ، الگوها و " آموزش های طبیعی" ، از روش ها و رفتارهای قالبی و کلیشه ای استفاده کنیم ، آن گاه مرز میان تربیت طبیعی و تربیت کلیشه ای مشخص تر می گردد . هر گاه "تبلیغات بیرونی " بر " ترغیب های درونی " غلبه یافت ، هرگاه " طرح های بیرونی " بر " طرح های درونی " تسلط یافت ، هرگاه " مشوق های بیرونی " بر " خودانگیختگی های درونی" چیره شد ، هر گاه " توبیخ های بیرونی " بر " احساس گناه درونی " برتری یافت ، هرگاه تراکم اطلاعات و آگاهی های بیرونی ، معرفت و بصیرت درونی را پوشش داد ، هرگاه آموزش های بیرونی بر فهم درونی سایه افکند ، هرگاه " دینی کردن " بر " دینی شدن " سبقت گرفت ، واگذاری نقش به جای نقش پذیری نشست ، " یاد دادن " جایگزین " یادگیری " شد و " تربیت کردن " مانع " تربیت شدن " گشت ، آن گاه است که فاصله مرز میان تربیت درونی(طبیعی) و تربیت برونی(تصنعی) پر رنگ تر و عمیق تر می گردد . (تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای ، دکتر عبدالعظیم کریمی) اجازه دهید برای تغییر ذائقه هم که شده بحثم را با تمثیلی شیرین از گنجینه نوشین ادب پارسی پی بگیرم . روزی شیری ، گرگی و روباهی به شکار رفتند . آن ها گاوی و گوسفندی و خرگوشی شکار کردند . شیر از گرگ خواست که کار تقسیم را بر عهده گیرد . گرگ بر حسب بزرگی صید و صیاد ، گاو را سهمیه شیر ، گوسفند را برای خود و خرگوش را سهم روباه تعیین کرد . شیر مغرور و دیکتاتور خشمگین شده ، به گرگ حمله کرد و او را درید و جسدش را در گوشه ای انداخت . آن گاه از روباه خواست تا لاشه ها را تقسیم کند . روباه ( که فهمیده بود توانایی حق گویی و اجرای عدالت را ندارد ، ریاکارانه و منافقانه) گفت : گاو مخصوص ناهار سلطان ، گوسفند ویژه شام سلطان و خرگوش برای صبحانه سلطان باشد . شیر مغرورانه پوزخندی زد و ضمن تحسین روباه از او پرسید : این گونه تقسیم کردن را از که آموختی؟ روباه ضمن اشاره به جسد پاره پاره گرگ گفت : از او !! نمی دانم عزیزان به یاد دارند چند سال پیش آقای کیارستمی فیلمی ساخته بودند به نام " مشق شب" . در این فیلم کودکان نسبت به رفتار پدر و مادر و سایر مسائل از جمله مشق و تکلیف شب اظهار نظر می کردند . زیرکی کودکان در پاسخ دادن مقبول نما و دیگرپسندانه بسیار مشهود بود . در صحنه ای از این فیلم از کودکی سوال شد : آیا مشق شب را بیشتر دوست داری یا کارتون را ؟ کودک که احساس می کرد باید مصاحبه گر ( معلم یا بزرگسال) را خشنود سازد ، می کوشید پاسخی دهد که مورد پسند او باشد . (یعنی با ریا و تظاهر) گفت: مشق شب را بیشتر دوست دارم ! و مصاحبه گر هم او را تشویق می کرد.( یعنی او را تحسین می کرد که آفرین ! خوب بلدی تظاهر کنی!) در واقع ریا و دروغ را به او یاد می دهیم و او را تشویق می کنیم که خودش نباشد ، بلکه مثل ما بیندیشد و خودش را مخفی کند . از این رو محصول چنین تربیتی منجر بدان می شود که هنگامی که می خواهید لزوم اطاعت را به کودکان بقبولانید ، بی آن که متوجه باشید، به دلایلی که برای متقاعد ساختن آن ها می آورید ، زور ، چاپلوسی ، وعده و وعید را اضافه می کنید . در نتیجه کودکان وانمود می کنند که با دلایل شما متقاعد شده اند و به محض آن که شما متوجه اطاعت یا نافرمانی کودکان می شوید ، به خوبی می فهمند که فرمانبرداری برای آن ها مفید و سرکشی مضر است . ....ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 14 ارديبهشت 1395 | 12:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(261) -------------------------------------------------- « خردمندانه نگریستن » و « جاودانه زیستن »! --------------------------------------------------- من انسان هايي را ديدم كه چنان « مي زيستند» و به دنیا « می نگریستند » كه انگار هميشه « با رفاه زنده اند» و « در راه رونده»! سپس به گاه « یورش مرگ » و فصل « ریزش برگ» چنان « نام و يادشان » و « گورهاي آبادشان » را « غبار فراموشي » و «خُمار خاموشی » فرا مي گرفت كه انگار « هيچ گاه زنده » و به « هیچ راه رونده » نبوده اند. زندگی « فرصتی اندک » و « مهلتی کوچک » است برای جاودانگی ! می توان هستی را « خردمندانه نگریست » و « جاودانه زیست »! در این دَشت دیرین » و «گلگشت پُرآذین »مهم نیست چقدر « ماندیم »؛ بل مهم این است که چه بذری « افشاندیم »! تنها راز و رمز « ماندگاری »،« حقمداری » است! ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- خُمار : دردسر و کسالت پس از لذت شراب آذین : زیب و زیور،زینت،آیین برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 14 ارديبهشت 1395 | 10:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /2 -------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- عزیزان من ! راز نهفته و درد نگفته این مطالب عنایت بیشتر شما را می طلبد . در اینجا من از همه شما خواهش می کنم از وجدان خود سوال کنیم : ما به عنوان پدر ، مادر و معلم و استاد آیا تا کنون نکوشیده ایم تا تندیس ایده آل و الگوی مثالی و اسوه خیالی تربیتی خود را بر فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود تحمیل و تطبیق کنیم ؟ آیا اجازه داده ایم تا کودکان ، نوجوانان ، جوانان و یا حتی دوستان و آشنایان ما ، هویت و شخصیت حقیقی و واقعی خود را بدون ریا و تظاهر بنمایانند ؟ آیا انصافا ما از ارائه تصویر شفاف و روشن هویت و شخصیت افراد و احتمالا نازیبا ، ولی واقعی خوشمان می آید ؟ یا از تصویر ریاکارانه و تعارف آمیز و زیبا ، اما غیر واقعی و دروغ ؟! ژان پیاژه می گوید : " هر گونه اقدامی که تفکر کودک را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد ، پاسخ کودک را به تصنع و تظاهر تبدیل می کند . شاعری می سراید که : ای خسته درون تو نهالی است کز هستی آن تو را کمالی است ای سایه نشین هر درختی بنشین به کنار خویش لختی استاد مطهری بر این باور است که : معلم باید اندیشیدن را بیاموزد ، نه اندیشه را . بنابراین القای اندیشه بدون تحریک انگیزه ، کودک را به اتخاذ یکی از دو مواضع زیر ناگزیر می کند : ۱ - جبهه گیری می کند و با همه القاکنندگان می ستیزد و گستاخ و لجباز می شود . ۲ - در صورت عدم توانایی ، به ریا کاری و تظاهر توسل جسته ، ظاهرا تسلیم و مطیع می شود ، اما می آموزد که باید منافقانه دارای دو چهره متضاد آشکار و نهان باشد . این روش در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند . سعدی می گوید : دلایل قوی باید و معنوی نه رگ های گردن به حجت قوی تا انگیزه و عطش درونی برای فهم حقیقت نباشد ، القای تحمیلی آن نتیجه معکوس می دهد . آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست استاد محمد تقی جعفری معتقد است : وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت ، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود ، باید به گونه ای باشد که متعلم یا متربی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند . اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجا آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد .(حیات معقول) امانوئل کانت می گوید: هرگونه برنامه تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد ، منجر به شکست است . (تعلیم و تربیت) دکارت نیز بر این باور است که : شکی نیست که آنچه طبیعت به من می آموزد ، حقیقتی را در بر دارد . ژان ژاک روسو بر این باور تاکید می کند که : اگر آدمی طبیعتا خوب است ، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است ، همچنان خوب باقی می ماند . مهم تر از نظر روسو نظر صائب و استوار اسلام در این باره است . پیامبر اکرم (ص) فرمایش معروف و جالبی در باره فطرت نیکوی انسان دارند : کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه . هر نوزادی بر فطرت توحید خود متولد می شود . این پدران و مادران ( بزرگسالان ، عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش های دیگر می کشانند . امام علی (ع) می فرمایند : خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فزستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمت های فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازند . (نهج البلاغه) عارف رومی مولوی را نیز در این باب سخنی است نغز و شیرین : هزار سخن بگوی تا از درون مصدقی نباشد ، سود ندارد . همچنان که درختی را تا ریشه اش در خاک نباشد ، اگر هزار سیلاب بر او ریزی ، سود ندارد . آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود . و اگر همه عالم را نور گیرد ، تا در چشم نوری نباشد ، هرگز نور را نبیند . اکنون اصل ، آن قابلیت است که در نفس است . (فیه ما فیه ، ص ۲۶) علی (ع) تعبیری عمیق تر و رساتر و گویاتر برای تبیین این موضوع دارند : العقل عقلان ، مطبوع و مسموع ، و لا تنفع المسموع ما لم یکن المطبوع ، کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع . (عین الیقین ، فیض کاشانی ، ص۲۴۳) ایشان در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه پا را از این فراتر نهاده می فرمایند: عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد ، بلکه باید به اصطلاح مراقب بود با نرمی و با نرمش عبادت را بر روح وارد کرد . در جستن جام جم جهان پیمودم روزی ننشستم و شبی نغنودم ز استاد چو وصف جام جم بشنودم خود جام جهان نمای جم من بودم حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید : سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد بیدلی در همه اوقات خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد ...ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 13 ارديبهشت 1395 | 12:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(260) ------------------------------------------------------ « لحظه های حال » یا « قطره های زلال »! --------------------------------------------- من چه بسیار« افراد آرزومند » و « آدم هاي آزمند » را ديدم كه « سلامت و بهروزی » را فداي « ثروت اندوزي » می کردند، سپس همه « دارايي و ثروت » را برای « بازيافتن سلامت » به پای دارو و درمان می ریختند. نیز كساني را ديدم كه به قدري نگران آينده بودند كه « حال را فراموش » می کردند و « محال را در آغوش » می فشردند! در نتيجه نه حال را درك مي كردند و نه آينده را. « آزمندی » و « آرزومندی » چونان « غُل و بند » ، « گل لبخند » را از ساقه لب ها « ربوده » و در غمخانه دل ها « غنوده » است! « آرزوی محال » به « اضمحلال » می انجامد! « آرزوی واهی »، « تابوی تباهی» به دنبال دارد! « گاهواره زمین در گذر » است و « جویباره زمان، در گذار ». اَرابه زمان نه « سَرِ ایستایی » دارد و نه « سِیرِ قَهقَرایی »! جوانان را « پیر » می کند و پیران را « زمینگیر »! هر بهاری به « پاییز » می رسد و هر رُستنی به « رستاخیز »! هنوز از« نشاط درود نپرداخته »، « بساط بدرود انداخته » است! همه پدیده ها از جمله انسان ها « پگاهی » می آیند و « شامگاهی » می روند! زندگی ،« چشمه ساری جوشان » و « رودی خروشان » است. هر « لحظه حال » را چون « قطره زلال » باید نوشید. از هر « گامی » باید « کامی » گرفت و با هر « لگامی » ، « گامی »! از « باغ حیات باید گُل چید » و از « اَیاغ لحظات باید مُل نوشید »! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------- اَرابه : گردونه،گاری غنوده : خوابیده،خفته،آرمیده اضمحلال : نیست شدن،تباه شدن،از میان رفتن،نابودشدن تابو : باورهای واهی،پندارهای مقدس ولی بدون مبنا قَهقَرا : بازگشت به عقب،پس پس رفتن لگام : دهانه اسب اَیاغ : ساغر ،جام، پیاله شراب مُل : شراب،مِی ------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 13 ارديبهشت 1395 | 8:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(259) -------------------------------------------------- « در حال زیستن » و « با سِگال نگریستن » ! ----------------------------------------------- من چه بسیار انسان هايي را ديدم كه دوران كودكي خود را در آرزوي بزرگ تر شدن و دوران بزرگسالي را در حسرت از دست رفتن ايام كودكي مي گذرانيدند. گویی کتاب زندگی اینان دو « فصل » دارد و دو « اصل »! فصلی در « آرزوی آینده » و فصلی در « حسرت گذشته »! هر انسان کتاب زندگی را آن گونه « می نگارد » که جهان را « می نگرد »! پس « نگارش » هر کس بر پایه « نگرش » اوست! باید « عاقلانه نگریست » و « خردمندانه زیست »! جاده زندگی راهی است یک سویه ؛ تنها برای « گذشتن » است ، نه برای « برگشتن »! بنابراین باید « با سگال نگریست » و « در حال زیست »! در « چشمه سار جوشان زندگی » و « رود خروشان برازندگی » باید همه « لحظه ها را نوشید» و « لمحه ها را نیوشید»! جویباران عمر « روان » اند و لحظه ها،« گذران »! دریغ از « دَمی فرصت » و « بازدَمی غفلت »!! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- سِگال : اندیشه،فکر لمحه : یک بار نگریستن،با شتاب به چیزی نگاه کردن
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | 10:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 128 129 130 131 132 ... 241 صفحه بعد