« درستی راه » یا « بسیاری همراه »؟! ---------------------------------------------------- الکساندر سولژنیتسین، نویسنده روس و برنده جایزه نوبل ادبیات، شبانگاه یک‌شنبه سوم آگوست 2008 بر اثر نارسایی قلبی در ۸۹ سالگی در مسکو درگذشت . این نویسنده نقشی بسزا در ادبیات و تاريخ روسيه بازی کرد و جهان از طریق نوشته‌های او از جنایات استالین و وجود اردوگاه‌های کار اجباری در زمان شوروی سابق آگاه شد . سولژنيتسن در سال ۱۹۷۰ جايزه نوبل ادبيات را به دست آورد، اما از شوروی سابق تبعيد شد. او پس از بیست سال زندگی در خارج از زادگاهش، سرانجام در سال ۱۹۹۴ به روسيه بازگشت. " الکساندرسولژنیتسین " روزگاری یک تنه در برابر بزرگ ترین ابرقدرت دنیا - پس از آمریکا - ایستاد و جنایات استالین و خفقان حاکم بر جامعه شوروی سابق را افشا کرد . گر چه در آن زمان او را از رادگاه خود تبعید کردند . اما از آن جایی که مایه ای از آزادگی و حقانیت در انگیزه او بود، امروزه همه جهانیان او را پیروز این میدان نابرابر می دانند . بنابراین هرکس راه و منطق خود را حق و درست می داند، نباید از کمی باورمندان به مکتب خود بیمناک باشد ! در مکاتب فکری و فرهنگی آن چه مهم است « درستی راه » است ،نه « بسیاری همراه »!
موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : یک شنبه 3 مرداد 1395 | 12:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
اشک ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- از آن زیبا ترین شعرم وز آن سوزان ترین عشقم و سوزنده ترین حرفم گدازنده ترین دردم و از بالاترین پرواز شوقم و از نازک ترین احساس و ذوقم و از خالص ترین "گفتن" و از صادق ترین "لبخند" همه در کوره سرخ دلم آمیخته با جان و از تقطیر دل در قطره ای گرم و لطیف و پاک نامش "اشک " از پشت نگاهی گنگ بر سیمای زرد من فرو غلتید ! ----------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: شعر نو

تاريخ : شنبه 2 مرداد 1395 | 11:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(334) « سمند قدرت » با « کمند نظارت » من « سَمَند قدرت » بدون « کمند نظارت » را دیدم ، که « افسار گسیخته » و « مهارآویخته »، « خودباخته » و « خویش ناشناخته »، به سوی « حصار انحصار » و « دار اقتدار » « می تازد » و خود و همه قلمروی مدیریت خویش را نابود « می سازد »! هیچ « انسان پرهیزگار » و « شهروند حق مدار » آن قدر« خودساخته» و « دل پرداخته » نیست، که در عرصه اجتماع به « حصار اقتدار دست یابد » و به سوی « انحصار ماندگار نشتابد »! بنابراین در اداره هر جامعه ، « آسایش انسانی » در گروی « پایش همگانی » است! در مدیریت « شهر آزاد » و « شهروند شاد »، تنها « راه تداوُم » ، « نظارت مردُم » است! « میز قدرت » باید زیر « مِهمیز نظارت » باشد! #شفیعی_مطهر -------------------------------------- سَمَند : اسب،اسب زردرنگ کمند : ریسمانی محکم که بر گردن و کمر دشمن یا جانور اندازند و وی را به بند درآورند مهار :عنان ،افسار،چوبی که در پره بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند آویخته: فروهشتن،رهاکردن،پایین انداختن،(مهارآویخته:افسار رهاشده) پرداختن: اداکردن،جلادادن،صیقل دادن ،زنگ بردن،مرتب کردن،آراستن،کامل کردن پایش : نظارت مِهمیز :مهار، آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه وصل کنند و به وسیله آن اسب را به حرکت و جست و خیزدرآورند --------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 2 مرداد 1395 | 8:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(333) ---------------------------------------------------------- از « اریکه غرور » تا « باریکه گور » ------------------------------------------------------ من یک ماهی « خودشیفته » و « دل فریفته » را دیدم که برای فرار از « موج » و قرار بر « اوج »، همه اعتماد خود را بر « هلال قُلّاب ریخت » و بر « چنگال عقاب آویخت ». او هوس داشت تا بر ماهیان « بخروشد» و بر دیگران « فخر فروشد». بدین سان به امید « سودِ سودا» ،« خطِّ خطا »را « پیمود» و به جای « دُرِّ دریا »،« بال بلا» را « آزمود»! « آرزوی برتری جویی » و « خوی پرهیاهویی »، نه تنها این « ماهی خوش خیال »،که هر « انسان بدسگال » را نیز از « اریکه غرور » به « باریکه گور »می کشاند! زنهار انسان ها را « حقیر نشماریم » و به ورطه « تحقیر نسپاریم »! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ سودا : دادوستد ،خرید و فروش، معامله بدسگال: بداندیش، بدفکر اریکه: تخت،سریر ورطه :زمین پست، هلاکت، چاه، مهلکه ------------------------------------------ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 1 مرداد 1395 | 6:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
ذهن شمادنیای شماراتغییر می دهد --------------------------------------------- انيشتين مي‌گفت: " آنچه در مغزتان مي‌گذرد، جهانتان را مي‌آفريند." استفان کاوي (از سرشناس‌ترين چهره‌هاي علم موفقيت) احتمالا با الهام از همين حرف انيشتين است که مي‌گويد: "اگر مي‌خواهيد در زندگي و روابط شخصي‌تان تغييرات جزيي به وجود آوريد، به گرايش‌ها و رفتارتان توجه کنيد؛ اما اگر دلتان مي‌خواهد قدم‌هاي کوانتومي برداريد و تغييرات اساسي در زندگي‌تان ايجاد کنيد، بايد نگرش‌ها و برداشت‌هايتان را عوض کنيد." او حرف‌هايش را با يک مثال خوب و واقعي، ملموس‌تر مي‌کند. صبح يک روز تعطيل در نيويورک سوار اتوبوس شدم. تقريبا يک سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند يا سرشان به چيزي گرم بود و در مجموع فضايي سرشار از آرامش و سکوتي دلپذير برقرار بود. تا اين که مرد ميان سالي با بچه‌هايش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضاي اتوبوس تغيير کرد. بچه‌هايش داد و بيداد راه انداختند و مدام به طرف همديگر چيز پرتاب مي‌کردند. يکي از بچه‌ها با صداي بلند گريه مي‌کرد و يکي ديگر روزنامه را از دست اين و آن مي‌کشيد و خلاصه اعصاب همه مان توي اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقيقا در صندلي جلويي من نشسته بود، اصلا به روي خودش نمي‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبريز شد و زبان به اعتراض باز کردم که: آقاي محترم! بچه‌هايتان واقعا دارند همه را آزار مي‌دهند. شما نمي‌خواهيد جلويشان را بگيريد؟ مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقي دارد مي‌افتد، کمي خودش را روي صندلي جابه‌جا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعا متاسفم. راستش ما داريم از بيمارستاني برمي‌گرديم که همسرم، مادر همين بچه‌ها نيم ساعت پيش در آن جا مرده است. من واقعا گيجم و نمي‌دانم بايد به اين بچه‌ها چه بگويم. نمي‌دانم که خودم بايد چه کار کنم و ... و بغضش ترکيد و اشکش سرازير شد." استفان کاوي بلافاصله پس از نقل اين خاطره مي پرسد: صادقانه بگوييد! آيا اکنون اين وضعيت را به طور متفاوتي نمي‌بينيد؟ چرا اين طور است؟ آيا دليلي به جز اين دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ و خودش ادامه مي‌دهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعا مرا ببخشيد. نمي‌دانستم. آيا کمکي از دست من ساخته است؟ و.... اگرچه تا همين چند لحظه پيش ناراحت بودم که اين مرد چطور مي‌تواند تا اين اندازه بي‌ملاحظه باشد، اما ناگهان با تغيير نگرشم همه چيز عوض شد و من از صميم قلب مي‌خواستم که هر کمکي از دستم ساخته است، انجام بدهم. "حقيقت اين است که به محض تغيير برداشت، همه چيز ناگهان عوض مي‌شود. کليد يا راه حل هر مساله‌اي اين است که به شيشه‌هاي عينکي که به چشم داريم بنگريم؛ شايد هر از گاه لازم باشد که رنگ آن‌ها را عوض کنيم و در واقع برداشت يا نقش خودمان را تغيير بدهيم تا بتوانيم هر وضعيتي را از ديدگاه تازه‌اي ببينيم و تفسير کنيم." آنچه اهميت دارد خود واقعه نيست، بلکه تعبير و تفسير ما از آن است که به آن معنا و مفهوم مي‌دهد. دکتر کاوي با اين صحبتش آدم را به ياد بيت زيباي مولانا مي اندازد که : پيش چشم‌ات داشتي شيشه‌ي کبود لاجرم عالم کبودت مي‌نمود
موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : پنج شنبه 31 تير 1395 | 11:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(332) ------------------------------------------------------ دل آرام گیرد ز یاد خدای! -------------------------------------------------------- من قصرهايي را ديدم در « میانه جنگل » با « آستانه مجلَّل »، برآمده از« سنگ های مرمرین » و نشسته بر « ستون های سنگین » ! این « قصرهای قیصر » و « کاخ های خوش منظر » جاي خوش كرده بين « دريايي رام » و « جنگلي آرام » ؛ اما این « قصور آرام » در درون خود « انسان هايي ناآرام »را جاي داده ؛ انسان هایی « دل بسته به حور » و « وابسته به قصور »، كه نه از اين « رامش مي گيرند» و نه از آن « آرامش مي پذيرند». زیرا: آن چه ناچار بود از گردش کی تواند که دهد آرامش؟! این جاست که زلال این« کلام آسمانی » و « پیام وحیانی » در ذهن « جَرَیان » می یابد و در جان « سَیَلان » که : « اَلا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِن القُلوب » دل آرام گیرد ز یاد خدای! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 31 تير 1395 | 6:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تندیس من --------------------------------------------- تندیس من از قامت مهتاب بگیرید ایثار من از مهر جهانتاب بگیرید نقش رخم از صفحه گیتی بزدایید تصویر مرا در دل خود قاب بگیرید (#شفیعی_مطهر) ---------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: رباعي

تاريخ : چهار شنبه 30 تير 1395 | 10:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(331) ---------------------------------------------- «فانوس کور » و « اقیانوس نور »! ------------------------------------------------------- من در كرانه « اقيانوسي آرام »، « فانوسي رام » را ديدم كه عمري را « شبانه روز » و با درونی « دل افروز» بر بلندای « سكوي بلند» و « ستون فرازمند» خود « بی دریغ و آتشگون » و از فراز « ستیغ ستون » همواره نور « مي افروخت » و شب زدگان را راه « مي آموخت ». من چه همانند دیدم این « دلالت آذر مُنَوََّر » را با « رسالت روشنگر بشر »! هر دو تا « پگاه می سوزند» و شب زدگان را « راه می آموزند»! بنابراین روشنگران « ناگزیرند از سوختن » و بر « سریرند برای آموختن »! اما فرقی هم هست بین این « آذر مُنَوَّر » با آن « روشنگر بشر »! این « فانوس کور » و آن « اقیانوس نور »! این « غافل » می سوزد و آن از « دل »! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- رام : مطیع، فرمانبردار ،آموخته،دست آموز ستیغ : بلندی سر کوه،قله دلالت : راهنمایی،راه نمودن آذر : آتش،نار مُنَوَّر : روشن،درخشان سریر : تخت،اورنگ،مسند ------------------------------------ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 30 تير 1395 | 8:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(330) ---------------------------------------------------- « عصرِ تحجُّر » و « حصرِ تفکُّر »! ------------------------------------------------------- من « سنگی بد گوهر » را دیدم که با « ضرباهنگی مُکرّر»، « كاسه ای زرّین » با « شناسه ای نمادین » را درهم شكست ، اما بر خلاف سروده آن « سراينده آرمانگراي » و « شاعر آزادي سراي »، كاسه زرّين « از قيمت افتاد»! و سنگ بدگوهر بر فراز سكوي افتخار« ايستاد »! زیرا در « عصرِ تحجُّر » و « حصرِ تفکُّر » ارزش ها « واژگونه » می شوند و مَنش ها ،« وارونه »! سنگ بدگوهر اگر كاسه زرّين شکند قيمت سنگ نيفزايد و زر كم نشود (سعدی) در عصر « واژگونگی ارزش ها » و « گونه گونی لغزش ها»، شهروندان« رام » می شوند و شهر ،« آرام »؛ اما داشتن جامعه ای « خفته و خاموش » با مردمی « سراپاگوش » نه « نشانه بُلوغِ بِکر » است و نه « جوانه فُروغِ فِکر »! از آن پس این جامعه نه « شهر نور »،که « قهر گور » است و مردم آن نه « شهروندان آگاه » ،که « شَوَندان دژآگاه » اند!! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ تحجُّر : سنگ شدن،دُگم اندیشی،فکر بسته داشتن حصر: محاصره کردن، گرداگرد چیزی را فراگرفتن،احاطه کردن نمادین: سمبلیک، نشانه، رمزی مَنِش: اندیشه کردن، تفکر، خوی، عادت، طبیعت، طبع بلند، شخصیت عالی بِکر: دست ناخورده،نوآیین،اندیشه ای که پیشتر در ذهن کسی خطور نکرده باشد قهر: عذاب کردن، تنبیه کردن، تنبیه، چیرگی، کینه ورزی، انتقام، ستم ،خشم شَوَند : دلیل،علت دژآگاه: بداندیش، بدخوی، خشمگین، ظالم،بی رحم ------------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 | 7:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
مدرسه بال و پر پرواز داد ------------------------------ هرچه دارم وقف عشق یار باد جان فدای جلوه دلدار باد درس عشق از مدرسه آموختم شمع جان را زین چراغ افروختم گر پدر نان داد و تن را پرورید مدرسه جان داد و جانان آفرید مدرسه بال و پر پرواز داد غافلان خفته را آ واز داد مدرسه سازان به گِل جان می دهند آنچه گِل را گُل کند آن می دهند کیمیای کامیابی مدرسه است سرزمین آفتابی مدرسه است مدرسه ساز!آسمان در جان توست چشمه خورشید در چشمان توست در نگاهت مهر معنا می شود در بیانت عشق گویا می شود تا جهان باقی است این اقدام تو زنده و جاوید دارد نام تو (شفیعی مطهر)
موضوعات مرتبط: مثنوي

تاريخ : دو شنبه 28 تير 1395 | 10:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 116 117 118 119 120 ... 241 صفحه بعد