دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(222)

من بدترین آدم ها را هم به گونه ای دیدم که می توانستد خوب باشند...


من در جهان هستی هیچ گاه تاریکی مطلق ندیدم. اگر در هنگام احساس تاریکی به درون خود بنگریم، ممکن نیست که روزنه ای در برابر ما قرار نگیرد و خورشید پشت پرده ای را به ما نشان ندهد.
هـــــزار نقــــش بر آرد زمـــــــانه و نبود
یکی چنان که در آیینه ی تصور ماست     (با الهام از سخن مهرنوش.باقری)


من « چوپان دروغگو » را دیدم که بر صدر نشسته بود و قدر می دید و صدها « دهقان فداکار » دست بر سینه  و دل پر کینه ، گوش سپرده به فرمان و جان افسرده از اين دوران.


نایت اسکین

من اصلاحات را حرکت های تدریجی و آرام در جهت رفع ناهنجاری ها و فسادهای موجود در ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یک جامعه انسانی دیدم.

(با الهام از سخن ماهنامه نسیم بیداری)


نایت اسکین

 من نسیم فرهنگ ساز را نوازشگر دیدم و توفان آذرنگ افروز را ويرانگر.

ادامه دارد...

                            شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1391 | 5:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(221)



من ذهن متحجران را زنداني بي پنجره و دروني بي حنجره ديدم. نه هستي را آن گونه كه هست، مي توانند بنگرند و نه تفسير آفرينش را مي يارند كه بنگارند.


من زندگی زناشویی را چون صحنه تاتری دیدم ،که مردم صحنه زیبا و آراسته آن را می بینند، درحالی که زن و شوهر با پشت صحنه درهم ریخته و پرماجرای آن سر و کار دارند. (با الهام از سخن فرانسیس بیکن)


من برخي از ازدواج ها را چون شهر محاصره شده ديدم؛ کسانی که داخل شهرند، سعی دارند از آن خارج و آن ها که خارج هستند، کوشش دارند که داخل شوند! 

(با الهام از سخن فرانکلین)

 

من زهد را رغبت‌ به‌ تقوا‌ و بى‌ رغبتى‌ به‌ دنيا دیدم.

(با الهام از سخن امام حسن مجتبی علیه السلام)       

          

من نیروی یک باورمند به اندیشه ای را برابر دیدم با  نیروی نود و نه نفر علاقه مند به آن .

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 12 آبان 1391 | 9:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(220)

من جاري زلال واژگان معصوم را ديدم كه از حلقوم قلم چاپلوسان مي تراويد و به جاي سكه و سنگ براي وزن كردنِ نان و فروش ايمان استخدام شده بوند. تا هركه بيشتر و غليظ‌تر اين الفاظ را تكرار مي كرد، بيشتر بهره مند مي شد.


من «قیمتی در دری » را دیدم که فرومایگان قلم به مزد سخاوتمندانه آن را به پای خوکان خودپرست فرومی ریختند و شهد سخن را با زهر اهریمن به هم می آمیختند....و چه حراج شده بود میراث آن حکیم قبادیانی:

من آنم که در پای خوکان نریزم             مر این قیمتی لفظ در دری را

  

من افراد متحجر و کله چوبی را چونان کرگدنی یک بعدی و تک ساحتی دیدم که همه پدیده های هستی را دو نيمه و از دو سوی تك شاخ خود می نگرد ؛ سياه و سپيد؛ تاريك و روشن ؛ خوب و بد...ذهنشان پر است از پیشفرض ها و پیش داوری ها...


من ملتی را دیدم در سایه سار موزه ای پر افتخار، اما غرق در كوزه اي پر از شعار.


من ناله ني و ناي ني نواز را بسي جانگداز ديدم و بسيار دل نواز؛ من علت آن سوز و گداز را در نيش تيغ تيزي ديدم كه دلش را شكافته و اندرونش را تافته بود.

ادامه دارد...

                                         شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1391 | 6:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(219)


من در عرصه فرهنگ، سنت و مدرنیته را دیدم که هر یک به سمت و سویی می رفتند؛ در حالي كه هر دو گروه با درك يكديگر مي توانستند همراه و همپاي هم ،راه بپيمايند.

من متحجري را ديدم ؛ در حالي كه در برابر بيگانه مرعوب بود ، تاريخ هويت خود را لگدكوب مي كرد.


من در بشر هيچ نيرويي را قوي تر از ميل به آزادي ندیدم.


 من عقل و خرد را مترسکی بر فراز کشنزار عشق دیدم.


من جامعه آرمانی خود را نه در رویا ،که در رویت دیدم و كوشيدم در ديار درايت آن را روايت كنم؛ اما براي بناي آن جز واژه هاي مظلوم و سخنان معصوم ابزاري در اختيار نداشتم.

ادامه دارد...

                        شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 7 آبان 1391 | 7:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(218)


من سختي ها و چالش هاي دنيا را نه تنها مشكل جامعه خود ، كه مسئله مبتلابه همه كشورهاي توسعه نيافته ديدم،  مشكل ما نا آگاهي است.  بايد نور آگاهي بر تيرگي ها بتابانيم تا خود را رها كنيم.(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

 

 نایت اسکین

 من داشته های دیدنی را دیدم و با انباشته های نادیدنی سنجیدم. آن، چشم غافل را می انبارد و این، چشم دل را.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من از بین همه پدیده هاي دست ساز بشر را که دیدم، هیچ ساخته ای برتر و بهتر از جاده ندیدم. جاده ها رود زلال اند و سرود وصال می خوانند. مهاجران را به کمال می رسانند و مهجوران را به وصال.


نایت اسکین

من عادت را دیدم که دستان ما را هوشمندتر مي سازد و هوش ما را بي دست و پاتر .(با الهام از سخن نيچه)

من آزادی قلم و مطبوعات را برترین و بهترین شیوه پیکار با هرگونه فسادی دیدم. در يك جامعه آزاد همه مسئولان و قدرتمداران خود را در اتاقی شیشه ای می بینند که هر گونه اقدام آنان زیر نظارت هزاران جفت چشم های کنجکاو قرار دارد.

ادامه دارد....

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 3 آبان 1391 | 6:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(217)

 

 

من قشری گران و سطحی نگران را دیدم که مسجد را مسجود قرار دادند و معبد را معبود. بت ها را شکستند و به پای بت واره ها افتادند.


من خودکامگان را بر این پندار شوم و افکار موهوم دیدم که حتی خیسی آب و گرمی آفتاب را نیز در زیر سلطه خویش درآورند؛ آنان بر اين آرزوي خام و خيال ناكام بودند كه بايد خورشيد با فرمان اينان بتابد و توفان با امر ايشان فروخوابد.


من اين حقيقت گسترده را در گستره اي به درازاي زمان و پهناي زمين ديدم كه بيشتر ملت ها را با بهره گيري از تحريك احساسات مي توان به زير سلطه درآورد؛ اما از راه خردورزي و انديشوري نمي توان در عرصه ستم پذيري رادمردي را رام و آزادمردي را آرام كرد.


من انديشه را توسني پويا و سمندي گريزپا ديدم؛رام نمودنش بسي دشوار است و آرام كردنش بسيار دور از اختيار.


نایت اسکین

من هر لحظه از عمر گذشته را كه ديدم ، با حسرت با آن وداع كردم ،در دنياي شناخته مُردم ، تا به دنياي ناشناخته راه يابم . با مردن و لحظه لحظه تولد يافتن ، خواهم توانست زندگي را زندگي كنم و مرگ را نيز هم .(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 1 آبان 1391 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(216)

 

من محدوديت هاي ذهن را ساخته و پرداخته خود ديدم. قلمرو انديشه نه تنگناي عرصه جهان را برمي تابد و نه كوتاهي سقف آسمان را.(با الهام از سخن ناپلئون هيل)


من تحقيق و پژوهش را ديدن چيزي نديدم كه ديگران هم آن را مي بينند؛ بل كه من آن را انديشيدن به آن چيزي مي دانم كه ديگران ديده اند، ولي بدان نينديشيده اند.(با الهام از سخن آلبرت جيورجي)


من كسي را كه تعقل نمي كند، متعصب ديدم و كسي را كه آن را نمي داند، احمق. كسي كه جرات انديشيدن ندارد، برده و غلامي بيش نيست.(با الهام از سخن سرويليام دراموند)


من آن گاه آزادي از آينده را ديدم كه رهايي از گذشته را احساس كردم. من آگاهي ژرف را در رهايي شگرف ديدم.(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

نایت اسکین


من در حیات جاویدان ،نه عدم امنیت ديدم و نه فقدان ثروت . من جاودانگی را نه در وابستگي به ثروت ، كه در وارستگي از قيادت ديدم.درویش همان قدر جاویدان است که پادشاه.(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

ادامه دارد...

                            شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 | 6:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(215)



من پرچم هستي خود را ديدم كه با افكارم همواره آن را برمي افرازم و با انديشه هايم دنيايم را مي سازم.(با الهام از سخن بودا)


نایت اسکین

من تصوير شخصيت خود را در قاب كرامت خود ديدم. من هيچ گاه خود را بزرگ تر از آن نيافتم كه مي انديشيدم.(با الهام از سخن ناپلئون هيل)


من نوشتار خود را ديدم و كوشيدم به گونه اي بنگارم كه خواننده را فكور بينگارم و او را به انديشيدن وادارم ، نه اين كه به جاي او بينديشم.(با الهام از سخن جيمز مكاش)


 من اذهان را چون چتر نجات ديدم، چتر نجات تا باز نشود، عمل نمي كند.(با الهام از سخن آنو نيموس)


من خواندن بدون تفكر و كاوش را چون خوردن بدون گوارش ديدم. آن معده را مي انبارد و اين مغز را مي آزارد.(با الهام از سخن ادموند برك)

ادامه دارد...

                          شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 26 مهر 1391 | 6:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(214)


من ناخدای بی خدایی را دیدم که با نادانی خود کشتی را به جای ساحل نجات به سوی گرداب ممات می راند. به رغم راهنمایی روشنگران همچنان راه هلاکت را می پیمود و راهنمایی آگاهان بر لجاجتش می افزود .


زندانیان قرقیز دهان خود را دوختند+‌تصاویر زندانیان قرقیز دهان خود را دوختند+‌تصاویر  

من شهریار خودکامه ای را دیدم که از بسیاری احساس حقارت و تنگی ظرفیت ، در درون مي سوخت و دهان منتقدان را مي دوخت .(تصاوير واقعي است از زندان قرقيزستان)


نایت اسکین

من هیچ انسانی را آن قدر منزه و مزکی ندیدم که قدرت در او متمرکز گردد و به فساد نگراید و بر بیداد نیفزاید. قدرت مطلقه به فساد مطلقه می انجامد. (با الهام از سخن منتسکیو)


نایت اسکین

من شیوه همه خودکامگان جهان خوار و مستبدان ستمکار را در این دیدم که نخست مردم را تحقیر می کنند و سپس به زنجیر می کشند. انسان تا تن به حقارت ندهد، سر به اسارت نسپارد.(فاستخف قومه فاطاعوه - با الهام از سخن قرآن درباره شيوه فرعون)


من ذهن مردم متعصب را چون مردمك چشم ديدم كه هرچه نور بيشتر بر آن بتابد، تنگ تر مي شود.(با الهام از سخن اوليور روتدل)

ادامه دارد...

                                     شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1391 | 6:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(213)

 

من سیاوش هایی قلابی را دیدم که نه در آتش افروخته افراسیاب، که در ناراستی های اندوخته اصحاب سوختند.

 

 ...و كيكاووس هايي را ديدم كه دست در دست افراسياب ها عمري است كه بساط«سووشون» مي افكنند و بر مزار سياوش ها دست مي افشانند و پاي مي كوبند!!
 

من تکدرختی را دیدم که در دل سرد و سپید زمستان ، رویای سبز بهاران را مي ديد.در دل دريايي او  هر لحظه امواج اميد،معراج نويد مي آفريد.نه از سموم خزان مي افسرد و نه از سرماي زمستان مي پژمرد.


من سایه ای سرگردان و همسایه ای همسان را دیدم که عمری است نه رهایم می کند و نه تنهایم می گذارد. من با همه تلاش در راه شناخت، هنوز نه او را می شناسم و نه از او می هراسم.


من زنانی را که آرزوی مرد بودن دارند،ساده انديشاني ديدم كه نمي دانستند زن هستند!

من خودفريفته اي را ديدم كه از عطرهاي دل انگيز و گل هاي مشكبيز متنفر بود؛ بنابراين گلبرگ هاي گل هاي معطر را از هم مي گسست و شيشه هاي عطر را مي شكست. در نتيجه فضاي جامعه عطرآگين و صحن و سراي هستي مشكين مي شد.

ادامه دارد...

                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 23 مهر 1391 | 6:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(212)


مه غليظ بخش اعظم جزيره بوريراي در مجمع‌الجزاير سن كيلدا در اسكاتلند را پوشانده است.

من ساده انديشي را ديدم كه مي كوشيد «مه های غلیظ شبگیر» را  با « بادبزن حصیر» بزداید.


نایت اسکین

من در هر دوره تاریخی سرگذشت هر ملتی را بررسی کردم ، این حقیقت نهفته را شکفته دیدم که همواره «قداست زدگی » به « قداست زدودگی » می انجامد.


من ملت هایی را شایسته رفاه و رستگاری و بایسته جهانداری دیدم که مغزهای فکور را پاس می دارند و مولدان شعور را سپاس می گزارند.


نایت اسکین

من هیچ فرد یا ملتی را ندیدم که روی پای دیگری بایستد؛ بنابراين بايد بر پاهاي پايدار تكيه كرد، نه بر دست هاي دستيار.

 

من دزد واقعي را نه آن كسي ديدم كه طلا و مرواريد را مي ربايد، بل كسي است كه نور خورشيد را مي آلايد. 

ادامه دارد...

                          شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 20 مهر 1391 | 6:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(211)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من مردمی را دیدم از جنس سنگ و به رنگ نیرنگ؛ مغزها همه سنگواره و عواطف بر اساس انگاره؛ نه احساسي تا به يكديگر مهر ورزند و نه ايثاري تا بر سر همديگر سايه اي از سپهر افرازند.


من ویرانی و شکستن سدی کهن را دیدم که نه سال ها ،بل قرن ها هزاران دردآشنای دل آگاه، نه قطره های آب که شطره های آبرو را در آن انباشتند و به ميراث گذاشتند؛ اما در اين عصر بي رحمانه سد را شكستند و خون رشته هاي قرن ها را از هم گسستند !!(شطر : جزء،پاره، بخش،نيمه چيزي«فرهنگ معين»)


من تهی مغزهایی را دیدم که «قاب شخصیت» خود را در ورای« نقاب موقعیت» خود پنهان می داشتند. 


نایت اسکین

من كساني را بدبخت ابدي ديدم كه چشم به راه بودند تا ديگري آنان را خوشبخت كند. 


نایت اسکین

من حقيقت هستي را در «شواهد عینی » دیدم ، نه در « گمانه زنی های غیبی». 

ادامه دارد...

                     شفيعي مطهر 


نایت اسکین


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 17 مهر 1391 | 6:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(210)

 
من چون سيماي فرهنگ را در آيينه درنگ دیدم ، دریافتم که اگر نخبگان،فرهنگ توده ها را هدايت نكنند، فرهنگ توده ها آنان را هدايت خواهد كرد.

نایت اسکین

من چون دل را به سوی رب ودود نمودم و  زبان به ستایش معبود گشودم ، همه آسمان ها و زمین ها را دیدم که بر گرد من طواف می کردند و خلق از آن غافل.(با الهام از سخن شيخ ابوالحسن خرقاني)

من درختی را دیدم که بریدند و با چوب آن کاعذ ساختند و روی کاعذها نوشتند:درختان را قطع نکنید!


 من آن گاه خود را در تیه تنهایی و چاه چرایی دیدم که هر کس را ناکس و هر دیوار را قفس دیدم.


نایت اسکین

من نخستين طليعه عشق را واپسین  تابش عقل دیدم.(با الهام از سخن آنتوان برت)

ادامه دارد...

                                      شفيعي مطهر

نایت اسکین


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 16 مهر 1391 | 6:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(209)

من فرمانروایی را دیدم که با منطق پلنگ، منطوق فرهنگ مي نگاشت ؛ در نتيجه «باد» می کاشت و «توفان» برمی داشت.

من همه پیشرفت های بشریت را مرهون نهال پرسش هایی دیدم که در بستر ذهن انسان ها می روید.

من تکدرختی را دیدم عاشق، ایستاده در دشتی پوشیده از شقایق. نه آفتاب تموز تابستان از پایش می انداخت و نه سرمای جانسوز زمستان.

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups 

من جهان را سیب سرخی دیدم که می تواند به روان ها رامش بخشد و به انسان ها،  آرامش.

 
من دل های خردورزان واقعی را چون آیینه شفاف و مثل آب صاف دیدم . 
 

ادامه دارد..

                      شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 14 مهر 1391 | 6:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(208)

من نه تنها افراد موفق را ، بلكه افراد ناكامي را نيز كه همه توان خود را به كار گرفته و ناكام شده اند، لايق ستايش ديدم.


من نویسنده ای را دیدم که غم های بشری را عدم می انگاشت و دردها را با قلم طنز می نگاشت تا بتواند به آن بخندد.


من رمز پیروزی و راز بهروزی را در این دیدم که بکوشم تا در یک زمینه دوبار بازنده نشوم.


من «اجرا » را بزرگ‌ترین مساله  طرح نشده در مدیریت امروز دیدم که نبود آن بزرگ‌ترین مانع موفقیت و عامل بیش‌ترین ناکامی‌هایی است که به اشتباه به گردن علل دیگر گذاشته می‌شود. 


من در مدیریت هیچ اصلی را پایدارتر از اصل تغییر ندیدم.بنابراین دریافتم که اگر "تغيير " از " من " آغاز نشود ، قطعا بر " من " تحميل خواهد شد.

ادامه دارد...

                                   شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 10 مهر 1391 | 6:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(207)

من معرفت را دردانه هایی گران و مرواریدهایی درخشان دیدم که با فراگرفتن همه چیز و فراموش کردن همه چیز در ژرفای دریای ذهن ته نشین مي شود.
 
 
من قرار گرفتن هر قطعه از پازل جامعه را در جای مناسب  به قدری مهم دیدم که اگر کسیحتی گاو هم باشد ، در صورتی که در جای مناسب قرار بگیرد ،کسانی پیدا می شوند که او را بپرستند!! 

من استبداد را لب دوز و خردسوز دیدم که تعقل را تعطیل و تحکم را تحمیل می کند. در زیر سلطه خودکامگی ، انديشه ورزي به محاق مي رود و چشمه ساران جوشان خلاقيت به باتلاق فرومي ريزد.
يا ايهاالمزمل...
يا ايها المدثر.....
فاخلع نعليك....
من كلام كربلا و پيام عاشورا را بسيار آگاهي بخش و عزت آفرين ديدمِ؛ گر چه صدور اين پيام بسيار پر هزينه بود؛ اما گويي حسيني شدن بسياري در گروي بي حسين شدن بشريت بود!!
 نایت اسکین

من هر چه را دیدم و خواستم آن را درك كنيم، كوشيدم آن را تغيير دهم.(با الهام از سخن كرت لوين)

 ادامه دارد...
                                      شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 | 5:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(206)

من هدف زندگی را در این دیدم که ما انسان ها باید زندگی کنیم تا قیمتی شویم، نه اين كه به هر قيمتي زندگي كنيم. 
 


من لاک پشت را دیدم که آرزو داشت هر چه زودتر از لاک خود بیرون آید ، ولي صد ها بار توبه می کرد اگر می دانست ، بیرون آمدن از لاک ،آرزوی مشترکی است بین او و عقاب بالای سرش.  
 نایت اسکین


من وقتی دیدم کاری را حتی یک نفر می تواند انجام دهد، گفتم پس من هم مي توانم...
وقتي ديدم كاري را هيچ كس نمي تواند انجام دهد، گفتم شايد من بتوانم...
نخل گردانی آیینی اصیل نمادی پرمحتوا مراسمی باشکوه و اثر بخش 
من هزار نفر را ديدم كه مشتركا بار مقدسي را بر دوش مي كشيدند و به سنگيني بار مي باليدند، اما كسي را هم ديدم كه سنگيني خويش را هم بر دوش هزار نفر تحميل و از كار خود تجليل مي كند. 
 

نایت اسکین
من اکثر افراد را دیدم که بیشتر به جای این که ریسک لازم را برای تحقق رویاهای شان انجام دهند، سخت کار می کنند که آنچه را که دارند، از دست ندهند.

ادامه دارد...

                       شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 6 مهر 1391 | 6:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(205)


بهارتان پیروز

من باران را ديدم كه بي دريغ می باريد و بر فراز ستيغ مي ناليد؛ زيرا مردم ستاره را بیشتر دوست داشتند. با خود انديشيدم كه اين كار نه نامرادي كه نامردی است آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . 

myTV2 تماشای آنلاین رادیو و تلویزیون های فارسی و خارجی با myTV 2.7

من انسان هزاره سوم را دیدم با ذهنی خراشیده و مغزی فروپاشیده  که هر تکه از مغزش در اسارت جعبه ای جادویی است با هیبتی هیاهویی. در گزینش نوع اسارت آزاد است و آزادیش در انقیاد.

من چشم هایی را دیدم در اسارت پنهان و حقارت عیان. بینایی داشتند، نه بينش ؛ و نور داشتند بدون درخشش.

من جوينده نور را ديدم كه در تاريكي مي زيست و در فراق روشنايي مي گريست. غافل از آن كه همه آبشاران نور از قله هاي قلبش سرچشمه مي گرفتند...

سال ها دل طلب جام جم از ما مي كرد      وانچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد...

بي دلي  در همه اوقات  خدا  با  او  بود       او نمي ديدش و از دور خدايا مي كرد(حافظ)

 

 

 

 

 

 

 

من عشق را رنگین کمانی دیدم که روزهای خاکستری را رنگین و دل های زار را زرین می کند. پس باید باران را چشم به راه بود.

ادامه دارد..

                         شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1391 | 6:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
               

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(204)

 

  

من شادي را گلي ديدم كه بايد بر شاخسار دل بشكفد،نه بر عذار لب .

 

من برگی را دیدم که یک جنگل سبز در رویا و رویشی سپيد در روایت داشت.

05fe2c55 682 1433957a مرد انگلیسی که حشره ها را زنده زنده می خورد+عکس 

من کسی را دیدم که حشرات را زنده زنده می خورد. دانستم که خوب یا بد بودن هر پدیده به نوع رابطه و نسبتی وابسته است که بین انسان و آن پدیده ایجاد می شود.


من شیطان را به هنگام رمی جمرات دیدم. او می گفت: بسیاری از این جماعت که امروز به من سنگ می زنند، فردا به من زنگ می زنند!

به من میگن سلطان

من چه بسیار سگ هایی را دیدم كه زنجيرها را بوسيدند، اما بر روی اجساد شیرها رقصیدند، شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند؛ ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ، سگ.

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 2 مهر 1391 | 6:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(203)


 من هیچ ورزشی را برای ” قلب” سودمندتر از خم شدن و گرفتن دست ” افتادگان” ندیدم.

 
من سیاه ترین روزها را امیدبخش ترین زمان ها دیدم؛ زيرا زيباترين باران ها از سياه ترين ابرها مي بارد. 
من دو گروه را دیدم که چیزی را پنهان می کردند: زنان خیابانی، فقر را در پشت آرایش خویش و مردان چشم چران ،هوس را در پشت ریش .  

نایت اسکین
من زیبارویان را دوست داشتنی نديدم ،بلكه دوست داشتني ها را زيبا ديدم. 

 
  من غرور و فروتنی را ديدم كه  اولی از فرشته ، شيطان ساخت، و دومی از خاك، انسان !
ادامه دارد...
                          شفيعي مطهر  


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 29 شهريور 1391 | 6:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

              

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(202)

من هر برده اي را دیدم تنها یک ارباب داشت؛ اما اربابان افراد جاه‌طلب به تعداد افرادی بود که به او کمک می‌کردند.
نایت اسکین
من زیبایی ها را نه در فرو رفتن در زندگی، که در فرا رفتن از روزمر‌گی‌ دیدم.
نایت اسکین
من انسان را مسافری از آسمان و مهاحری از جنان دیدم که تنها برای لحظه ای کوتاه در تبعیدگاه زمین و پگاه زمان می زید، و سپس روانه دنیایی جاودانه و بهشتی بی کرانه می شود. چه فریبی است دل بستن به این زندگی کوتاه و این سراب سیاه. 
نایت اسکین

من آرامش را، زن دل‌انگیزی دیدم که در نزدیکی دانایی منزل دارد.

 (با الهام از سخن اپیکارموس)

من هیچ چیز را در زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید ندیدم.

 (با الهام از سخن باخ‌من)

ادامه دارد...

                            شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 27 شهريور 1391 | 7:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
           

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(201)

 

من تاريخ را حافظه بشر و حافظ خير و شر ديدم ؛ اما ملتي كه حافظه تاريخي ندارد، قطعا در تاريخ جايي ندارد.اين ملت همواره محكوم به تكرار تاريخ است.
من دل آگاه دردآشنايي را ديدم كه سال ها در روشنگري كوشيد ، استدلال كرد، دلايل عقلي و نقلي آورد،بحث كلامي كرد تا به من بفهماند كه« برف سپید است!» ...و من نپذیرفتم ....و او درماند!.
....تا  هنگامي كه من عينك تيره را از چشمانم برداشتم! آن گاه بود كه فهميدم او در اين مدت چه زجري كشيده و چه زهري چشيده است!
نایت اسکین
 من دست سرمازده خود را ديدم كه در شدت سرما مي سوخت و گويي بر فراز آتش مي افروخت. بنابراين دانستم هر چيزي كه از حد خود بگذرد ، به ضد خود تبديل مي شود.
نایت اسکین
من مردمان كشورهاي توسعه نيافته را چون يتيماني رشدنايافته ديدم كه سياستمدارانشان، سرمايه هايشان را چپاول و با اذنابشان تناول مي كنند. اين آيت حق و سنت مطلق در ذهنم نقش بست : 
« إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا » (نساء،۱۰)
 در حقیقت،كساني كه اموال يتيمان به ستم مي خورند،جز اين نيست كه آتشي در شكم فرو مي برند و به زودي در آتشي فروزان درآيند.
 
من انسان ها را چون بذرهایی دیدم که مي توانند همان بذر بمانند تا بميرند ،نیز  مي‌توانند بشکفند، درخت باشند و ببالند...

ادامه دارد...

                      شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 23 شهريور 1391 | 6:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


           

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(200)



 

من ریشه  مهرپیشه را دیدم که چنگال های خود در خاک فروبرده و آب و غذا را حریصانه می مکید و ایثارگرانه به ساقه و برگ ها می بخشید و برگ ها نیز در ازای آن نور و گرمی را به ریشه منتقل می کردند.

من پرستشگرانی را دیدم که مسجد را مسجود قرار دادند و معبد را معبود.آنان بت ها را شکستند ؛ اما افسار خود را به پاي بت واره ها بستند. 
 
من انسان را دیدم در حال عبور از پلی میان دنياي شناخته ها و ديار نا شناخته ها.
درجا زدن  در قلمرو شناخته ها را ابلهی ،و بار سفر بستن در جستجوی ناشناخته ها را  آغاز خردمندی  و یکی شدن با ناشناخته ها را بیداری يافتم.(مهرنوش باقري) 
 
من زندگی را چیزی جز درختی ندیدم که می روید تا گل مرگ را شکوفا کند. 
درخت رويیده تا گل بدهد. گل برای درخت نیست. درخت باید شاد باشد و برقصد آن گاه که گل شکوفا می شود.(مهرنوش باقری)
 
من تعامل با افراد متعصب و متحجر را رنجی دردآور و اخگری بر جگر دیدم.اثبات خورشید در نیمروز سپید برای کسی که آن را درک نمی کند، امري محال و دور از آمال است.

ادامه دارد...

                                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 20 شهريور 1391 | 7:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

           

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(199)

 من مردمي را ديدم كه به كتاب هاي نفيس آن گونه مي نگريستند كه به افراد قديس؛ هر دو را از روي ريا مي بوسيدند، اما هر دو در انزواي قداست پوچ مي پوسيدند!

 
من روح درونی خود را نه چندان زیبا ديدم و نه چنان گیرا . کوشیدم آن را از رذایل بپیرایم و به فضایل بیارایم تا شخصیت درونی و بیرونی ام یکی شود.(با الهام از سخن سقزاط)

من چه بسیار نازیبایی ها را که در دیگران دیدم و از آن رنجیدم، چون در آيينه نيك نگريستم از آن نازيباتر در سيماي شخصيت خود يافتم.

من عزت نفس را میزان ارزش گذاري،تصویب و تاييدي ديدم كه انسان نسبت به خود احساس مي كند و ارزش وجود خود را با آن نگرش به داوري مي نشيند.

من آيه « الا بذکرالله تطمئن القلوب» را آیتي از مهر و امیدبخش ترین ستاره سپهر دیدم.

ادامه دارد...

                              شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 17 شهريور 1391 | 7:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

           

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(198)



من كاكتوس ها را ديدم كه ظاهرا نمي ميرند، بلكه از درون مي گندند. تيغ هايشان نه نشانه حيات كه تنها علامت و عامل مباهات آنان است.......همان گونه كه سرنيزه نه نماد جاودانگي كه نشانه ديوانگي خودكامگان است.


 من عشق هاي هوس زده را ديدم كه با لبخند آغاز و با بوسه شكوفا شد ؛ با گريه رشد كرد ...و سرانجام با ۱۱۰ پايان يافت!


من تيم هايی را همیشه برنده دیدم که بازيكنانش همواره منافع تيم را بر منافع خودشان مقدم مي شمارند.(با الهام از سخن جان ماكسول)


من زنانی را دیدم که  خود را می آراستند، چون بر اين باور بودند که چشم مردان، تکامل یافته تر از مغز آنان است.


من قلب برخي از پسرها را مثل پارکینگی ديدم که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمی شود و اما قلب بعضي از دخترها را مانند فرودگاهی ديدم که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود هواپیمای بعدی دارد.

.ادامه دارد..

                               شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1391 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

           

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(195)


 

من رويش سبز بهار را حتي از پشت ميله هاي سرد و سياه يلداي ديرپاي ديدم. اگر يلدا هزار شب هم به طول انجامد، رويش زرين آفتاب حتمي است.

من خدا را دیدم. گفتم :خدایا ! چه آسان به دست می آیی. گفت:پس آسان از دستم نده.

من میلاد انسان را مثل روشن شدن کبریتی دیدم و مرگش را خاموشی آن. بنگر در این فاصله چه کردی؟

گرما بخشیدی ؟ یا سوزاندی؟! 

 من بسیاری از جفاها و لغزش های دیگران  را نسبت به خود بخشیدم؛ نه از آن جهت كه آنان شايسته بخشش بودند، بل كه از آن جهت كه خود نيازمند آرامش بودم.

من كسي را چون خود بافنده  دیدم که هر دو براي گرم كردن می بافتيم؛ من كلاهي تا سرش را گرم كنم و او دروغي را تا دلم را .

ادامه دارد...

                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391 | 6:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

             

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(194)

من شگفت زده شدم از کسى که کار مى کند براى دنیاى فانى و ترک مى کند سراى جاودانى را!

(با الهام از سخن فوق از امام سجاد-ع-)

من خود را با مسايل مهمي روبه رو دیدم. احساس كردم كه آن ها را با همان ذهنيتي كه ايجاد كرده ام، حل شدني نيست.(با الهام از سخن انيشتين)

من رابطه قلم با انديشه را، رابطه عصا با راه رفتن دیدم، احساس كردم بدون عصا آسان تر مي توان گام برداشت . آنگاه كه قلمي در دست نيست، بهتر مي توان انديشيد. انسان تنها وقتي كه فرسودن را مي آغازد، تمايلي به دست بردن به عصا و قلم مي يابد.(با الهام از سخن آرتور شوپنهاور)

من در دست هاي وابسته را قفل هاي بسته ديدم كه مي كوشيدند تا راه را به رويم ببندند؛ اما من هيچ نترسيدم ؛ زيرا كليد همه قفل ها را در دست خداوند گشايشگر ديدم.        

من زمستان شهر و یلدای دهر را بسیار سرد دیدم؛ اما آن گاه بيشتر بر خود لرزيدم كه فقدان گرمايي را احساس كردم كه مردمان را به يكديگر پيوند مي داد!

ادامه دارد..

                           شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 6 شهريور 1391 | 7:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

     

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(193)


 

من پرارزش‌ترین مردم را کسى ديدم که دنیا را نه مایه ارزش كه وسيله لغزش خود بداند.

 

من هیچ انسان کرامت مدار و بزرگوارى را ندیدم مگر این که دنیا را پَست انگاشت و عامل شکست پنداشت؛ اما از آن به مثابه وسيله اي براي كسب كمال و نيل به وصال سود جست. 

من خوشنودى از پیشامدهاى ناخوشایند را، بلند‌ترین درجه یقین دیدم. 

(سه جمله فوق با الهام از سخن امام سجاد عليه السلام)

 

من چه بسيار انسان هايي را ديدم كه مي گفتند ما به جهنم نمي رويم و هرگز آتش با ما تماس نمي گيرد (۲۴،آل عمران)، چون ولايت داريم. ولايتي كه سيماي آن تنها در آيينه تخيلات شعري و شاعران حرفه اي و مداحان باج گير و خانقاهيان ديده مي شود . نه در نگاه امامان وشهيدان و... صاحبان نعمت كه سرچشمهً نبوت و كوثرند .


من چه بسيار مردمي را ديدم كه بت واره اي از گمان هاي خود را به جاي دين به تصوير مي كشيدند. اينان  قرآن را كنار گذاشته و با كار هاي ظاهري و تشريفات دلخوش بودند.

(سه جمله اخير با الهام از سخن خواهر مهرنوش باقري )

ادامه دارد..

                               شفيعي مطهر 



موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391 | 9:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

          

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(192)


 

 

من آسمان شهر را بسی آشفته ؛اما مردمان را بسيار خفته دیدم.

من فقر،گرسنگي و بي عدالتي را شگرف ترين شكاف و ژرف ترين انحراف در مسير حركت جامعه بشري ديدم. تا زماني كه در همه جوامع بشري قشري فقير و بيمار و طبقه اي غني و برخوردار باشند، هيچ كس روي آسايش و آرامش را نمي بيند.

 

من ربات مدرنیزم را دیدم که می کوشید تا دست انسان ساینتیزم را بگیرد.

 

من صفحه شطرنج زندگي را دیدم که همه مهره هاي من، مات مهرباني شما شدند و من قلبم را به شما باختم ؛ شما كه با طبع نقاد و ذهن وقاد خود قلم مرا نقد مي كنيد و مرا راه مي نماييد.

 من چه بسيار آدم هايي را ديدم كه بهرهً مختصري از كتاب خدا برده بودند، ولي خود را فراتر از مردم  و ديگران را اسير و منقاد خود مي دانستند . اينان خود و مردم را به گمراهي مي بردند ( ۵۱، نسا)

 ادامه دارد....

                          شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 2 شهريور 1391 | 6:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

          

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(191)


 

 من چه زيبا ديدم وفاداري گل آفتاب گردان را كه شب ها در غياب محبوش، خورشيد سرش را فرومي اندازد تا  چشمان بيگانه ستارگان صورتش را نبينند. 

من دوستاني را ديدم كه هماره در خيال من بودند؛ اما بي خيال من.

 من وفاداري خط سپيد ميان جاده را ديدم كه گاه تكه تكه مي شود، اما همه جا پا به پاي من مي آيد.

عضویت رایگان 

  من ناز و نياز نيايش و روح و روان رهايش را در سيماي كودكي زلال و احساسي لايزال چنان در جوشش ديدم كه گويي اين شميم شكوه شيدايي خاك است كه  ابهت اهورايي افلاك را عطرآگين مي سازد.

 

من همت و حميت کشاورزی را چنان بلند و شكوهمند دیدم که برای حراست از خانه و مزرعه خود از طغیان رود می سی سی پی به دور خانه و كشتزارش خاکریزی کشید.

ادامه دارد...

                                   شفيعي مطهر

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391 | 8:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

           

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(190)


 انسان

من بسی دوستان مخلص را دیدم که در اوج سختی ها به جای این که ترکم کنند، درکم کردند؛ ولي....

من سیم خاردار را دیدم که نه پشت و رو دارد و نه رنگ و بو. همه را یکسان می گزد و یک رنگی را می سزد.

من بسی جوانمردانی را دیدم که حتی هنگامی که  بی کس هم بودند، ناکس نبودند.

 من فانوس دريايي را ديدم كه شبانگاهان هماره چشمانش را مي گرداند و راه گم كردگان را ره مي نماياند.

من حلقه هاي زنجير را ديدم كه زير برف و باران زنگ زدند ؛ اما به همديگر نيرنگ نزدند. به يكديگر چسبيدند و همبستگي را تحقق بخشيدند.

ادامه دارد...

                                     شفيعي مطهر 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 25 مرداد 1391 | 5:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                 نایت اسکین

         دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(189)


tree spring summer fall autumn winter snow animated gif

من سرخ گلی را دیدم که می کوشید به تنهایی بار بهار را بر دوش كشد و بهار را براي خزان زدگان به ارمغان آورد و افسانه « با یک گل بهار نمی شود» را ابطال کند.او يك تنه با همه لختي ها،كار و با سختي ها،پيكار مي كرد.

 من دو قطره آب و نیز دو تکه سنگ را دیدم كه به هم نزدیک شدند، قطره ها تشكیل یك قطره بزرگ تر را دادند ؛ اما دو تکه سنگ هیچ گاه نتوانستند با هم یکی شوند. بنابراين دريافتم  هرچه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگ تر شدنمان نیز کاهش می یابد.

 

23667235354307097321 سواحل هاوایی را با این عکس ها حس کنید 

من آن گاه كه توفان خشم و خروش و دهان کف کرده و پرجوش دریا را دیدم ،دانستم که دريا غمی جانگداز در سر و دردی دراز در دل دارد.

من مداد پاک کن را دیدم که به خاطر اشتباه دیگران خودش را کوچک می کرد. این گونه جوانمردیش را آزمودم و پایداریش را ستودم.

من دلی را دیدم که هزار بار شکست؛ اما شکستن را نیاموخت.

ادامه دارد... 

                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 23 مرداد 1391 | 6:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 نایت اسکین

                دل ديدني هاي شهر

                  سرب و سراب(188)

           نایت اسکین

من کوچه ای را دیدم که کهنسالی از آن خارج می شد. او به من گفت : نرو که بن بست است !

 ولی من گوش نکردم ، رفتم .هنگامی که برگشتم و به سر کوچه رسیدم ،پیر شده بودم . .

 نایت اسکین 
من بسياري را ديدم كه بخشايش را نشانه كوچكي و انتقام را علامت بزرگي مي پنداشتند. با خود انديشيدم كه اگر چنين بود چرا خدا اين قدر بزرگ است؟
             نایت اسکین

من انسان های بزرگ را ديدم كه، عظمت دیگران را می بینند و 

انسان های متوسط را كه، به دنبال عظمت خود هستند

و انسان های کوچک را كه، عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.

 

گور دسته جمعی در عراق

من مرگ واقعي را نه در دفن در خاطر خاك كه در محو از خاطره هاي پاك ديدم.

 

 

 من کسی را دیدم که با سر، ده ها سنگ را می شکست ، اما در برابر سركشان سر بر خاك مي نهاد. من سري را شايسته سروري ديدم كه جز در برابر حق فرود نيايد.

ادامه دارد...

                                   شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391 | 5:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

    دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(187)

    (به بهانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان و شب هاي قدر)

 امام صادق(ع) : هنگامي كه روزه هستي بايد گوش و چشم تو از حرام ، و باطن و تمام اعضاي بدنت از زشتي ها روزه باشد. 

 

من ماه مبارك رمضان را ماهي ديدم كه سرآغازش رحمت، ميانه اش مغفرت و پايانش رهايي از آتش دوزخ بود.

     من رمضان را ماه انفجار نور دیدم و فصل سبز سرور. 

من شکم و شهوت را زمینی ترین اندام ها دیدم و چون آن دو اندام را روزه دار دیدم از هرزه گردی هاي دیگر اندام ها چون چشم،گوش، زبان و...بر خود لرزيدم. 

 من رمضان را بهار دل ديدم و شب هاي قدر را فصل فضائل. اين فصل با رويت هلال آغاز مي شود؛ اما فصل بهار دل ها نه با رويت هلال كه با تحول در حال آغاز مي گردد.  

 من بهار ذمضان و شب هاي قدر را چون نسيمي ديدم كه نه تنها خاك را ، كه افلاك را حيات مي بخشد. نسيم سحرگاهانش مشكبار است و شميم شامگاهانش خوشگوار.  

  من در رگ های هر شب رمضان بويژه در شب هاي قدر ، نور نيايش را جاري ديدم. در انبان هر لحظه عطري از عشق نهفته و غنچه اي از شوق شكفته است. نسيم رمضان بهارآفرين است و عطرآگين. نسيمش نرم خيز است و شميمش ، مشكبيز. 

 من در شب هاي قدر از حنجره هر پنجره آواي تلاوت قرآن را مي شنوم كه در كوچه ها عطر معنويت مي پراكند. بر شاخساران گلدسته ها گل تكبير مي شكفد و سينه سياه ظلمت را مي شكافد. از ساقه ترد لحظه ها جوانه هاي سبز عرفان و شكوفه هاي سرخ ايمان مي رويد. 

ادامه دارد...

                                        شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391 | 5:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                                      گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

                             دل دیدنی های شهر  

                       سرب و سراب(186)

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 


 

من جهان بزرگ را براي پرواز روان هاي آزاده قفسي تنگ و محبسي پرنيرنگ ديدم. 

 
 من انسان هایی را رستگار دیدم که می کوشند تا خویشتن خویش را بیابند و برای تکامل آن بشتابند. 
من لیموی ترش را چشیدم.دیدم با آن هم می توان شربت شیرینی درست کرد.
 
 
من در ورای دریاهای دور و دراز نه شهری غماز که شهرهایی پر رمز و راز را دیدم.«...سیروا فی الارض فانظروا...» اين انديشه مرا بر آن داشت تا آن رمز و رازها را دریابم و با آن شهر خود را دریابم.
من مرغ معصوم قانون را دیدم که در مسلخ توسعه نیافتگی جهان سوم سر می بریدند و بر پدال قاطعیت پای می فشردند. 
نایت اسکین

  ادامه دارد...

                                شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 18 مرداد 1391 | 5:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                              گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

                             دل دیدنی های شهر  

                       سرب و سراب(185)

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 


rhp17.jpgحافظ
 
من شمعي فروزان را در سينه اي سوزان ديدم ؛ بنابراين دانستم كه كسي اسرار گردون را مي فهمد كه سوزي در درون دارد.

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من در شهر سرب و سراب انسان هایی بسیاری را دیدم که نیمه ای پنهان داشتند. هر شهروند اين شهر در دانشگاه روزمرگي هاي جامعه اين درس را عملا مي آموخت و  عمري در تنور رياكاري و تظاهر مي سوخت.

نایت اسکین

من افراد بدبين و خوش بين را دیدم . افراد بدبين در هر فرصتي مشكل را مي بينند؛ ولی اشخاص خوش بين در هر مشكلي فرصت را می جویند.(با الهام از سخن چرچیل)

  دست دعا

 

من دست های دعا را چون شكوفه هاي راز شكفته بر شاخساران نياز دیدم .هر دست شاخساري برآمده از زمین و کشیده به سوی آسمان. 

 

من در هر شبانگاه امید،میوه خورشید را بر شاخساران آگاهي تابنده ديدم. 

نایت اسکین

  ادامه دارد....

                                 شفيعي مطهر 

..


 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1391 | 5:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                                          گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

                         دل دیدنی های شهر 

                       سرب و سراب (۱۸۴)

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من گزمه هایی را دیدم نوزستیز و شعورگریز. آنان روزنه های ماهتاب را می بستند و پنجره های آفتاب را می شکستند؛ چشم هاي آفتاب و چشمه هاي آب را كور مي كردند تا مبادا رگ هايي از آلودگي و رگه هايي از بيهودگي اذهان را بيالايد و ايمان را بفرسايد.

 

من رویاها را دیدم که چون مهر بر سینه سپهر دل می درخشند و به زندگی حیات و حرکت می بخشند. زندگی بدون رویاها چون پرنده ای بی پر و بال است و رونده ای بی آمال.

 

من امروز واژه هاي ناب و كلمات كتاب را نشسته بر امواج نور و پرنده برفراز معراج شعور ديدم.رايانه ها چونان اقيانوس نور ، فانوس هاي كور را از ميدان به در كرده اند. آنان را كه از شتاب گذر زمان بازمي مانند، بي خبر از راز مي دانند.

 

 

 من كسي را ديدم كه بر بلنداي بلندترين چكاد زمين برآمد، ولي از پس زمان برنيامد.زمين او را برافراشت،اما زمان وي را فروگذاشت.او نمي دانست بايد هماهنگ با زمان پرواز كرد، نه همگام زمين.

من روزه را فرصتی ديدم  تا چند قطره تشنگی به حلقوم روح بچكانيم و مرهمي بر دل مجروح  برسانیم .

 
 
 
 من قدرت شگفت انگیز باورهای مذهبی را در بنای صومعه ای بر فراز صخره های سخت بوتان در جنوب شرقي آسيا دیدم. 
 
ادامه دارد... 

                                     شفيعي مطهر 
 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 14 مرداد 0 | 6:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 من تاریخ را کابوسی دیدم که مورخ می‌کوشد تا انسان ها را از آن کابوس برهاند.

من در نظام مدیریتی شهر سرب و سراب ارادت را دیدم که جای مهارت نشسته و در نتیجه ریاکاری جایی برای صداقت نگذاشته بود.ماهران را دیدم که مهارشان می کردند و مریدان را بر مدارشان می نشاندند. 

 من تقوا را مهم تر از تخصص دیدم؛ اما كسي را كه بدون تخصص مسئوليتي را بپذيرد، او را بي تقوا مي دانم.

 

من سخت كاركردن را مهم نديدم، بل كه مهم تر كار سختی را دیدم که هوشمندانه انجام دهند. 

من بسیاری از تحولات و انقلاب های بشری را در برخی از کشورهای جهان دیدم که انقلابیون برای مردم دسته کلیدهایی را به ارمغان آوردند که چندین دهه از عمر ملت ها در آن صرف شد تا فهمیدند که هیچ یک از آن کلیدها هیچ دری را باز نمی کند. 

ادامه دارد... 

                               شفیعی مطهر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                         دل دیدنی های شهر 

                       سرب و سراب (۱۸۳)

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391 | 5:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                                گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                         دل دیدنی های شهر 

                       سرب و سراب(۱۸۲)

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

Bookgun 

من مردمی را دیدم که به کتاب نور آن گونه می نگریستند که به سلاح کور. 
                        دعا 
 
من کسانی را دیدم که خنده را از مردم دریغ و اندوه را تبلیغ می کنند. اینان دانسته یا ناخواسته دشت معنویت را سترون و بوستان فضیلت را چراگاه اهریمن می سازند. 
                        
 
من هیچ لذتی را بالاتر و والاتر از بخشیدن و بخشودن ندیدم؛ زيرا انسان از بخشودن احساس شخصيت مي كند و از بخشيدن احساس عظمت. 
                      
 
من دنياي انسان هاي مثبت نگر را انباشته از عناصر مثبت ديدم؛ زيرا اگر تو مثبت باشي، هيچ چيز براي تو منفي نيست. اگر منفي باشي، همه چيز برايت منفي است. سرچشمه هر آنچه در اطراف توست، خودت هستي. تو آفريننده دنياي خود هستي.  
                      
 من دنيا را ساخته ذهن ها ديدم . هر يك از آدم ها خانه اي در ذهن خود مي سازند و در خانه دنيا مي زيند. همه ما در يك دنيا زندگي نمي‌كنيم، بلكه به تعداد ذهن‌ها، دنيا وجود دارد. هر ذهني در دنياي خودش زندگي مي‌كند؛ آن ذهن دنيا را مي‌سازد. اگر همه چيز بر ضد توست يا ويرانگر و خصمانه به‌نظر مي‌رسد، به اين سبب است كه تو در درونت آن مركز مثبت را نداري. پس به اين فكر نكن كه چگونه صداهاي منفي را تغيير بدهي.  
 
ادامه دارد... 
                                      شفیعی مطهر

موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 11 مرداد 1391 | 5:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                             گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                     دل دیدنی های شهر 

                   سرب و سراب(۱۸۱)

                               گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من همه انسان ها را با پرهايي چون پروانه و بال هايي بر شانه ديدم كه مي توانستند پر و بال بگشايند و پرواز را بيازمايند ، سينه سپهر را درنوردند و مهد مهر را در برگيرند....اما کم دیدم شکوفایی گل این راز را بر شاخسار پویایی پرواز!! 

 

 

من زندگی را رویایی دیدم که باید آن را با رویت ، روايت كرد. تعبير هر رويا با راوي آن است. هر كسي مي تواند روياهاي خود را به هر شكلي تعبير كند و به آن واقعيت بخشد. 

 

 

من در هر رفتن، رسيدن را نديدم؛ اما براي هر رسيدن گزيري جز رفتن نيست! حتي در بن بست ها هم راه پرواز باز است!

 

 
من مورچگانی را دیدم که دست به دست یکدیگر داده و با مشارکت همگانی خود پلی برای گذار و سمبلی برای ایثار ساختند.اين پل‌ها نماد كمال هم افزايي و نمود شور و حال شکوفایی است. هيچ كدام از مورچه‌ها به تنهايي نمي‌توانند از اين دهانه‌ها عبور كنند، ولي هم ‌افزايي گروهي اين امر را ممكن مي‌كند.
 
 Living Root Bridge at Nongriat - Cherrapunjee, Meghalaya
 
من  پل هايي را ديدم نه از سنگ و سيمان كه از شاخساران درختان.پل هايي كه با گذشت زمان بر باور خود مي رويند و بر بستر خود راه كمال را مي پويند.
 

من سرزمینی را دیدم با واژه هایی وارونه و مفاهیمی واژگونه :جایی که «گنج »، "جنگ" می شود، «درمان »، "نامرد" و « قهقه »، "هق هق" ؛

 اما « دُزد »، همان "دُزد" است، « درد»، همان "درد"و« گرگ »، همان "گرگ" !!

 
ادامه دارد...
                                شفیعی مطهر

موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 6 مرداد 1391 | 6:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 37 38 39 40 41 ... 71 صفحه بعد