#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(374)
« پارسی » یا « فارسی »؟!
من « پارسي » زبان هايي را ديدم
كه زبان گويشي خود را نه « پارسی » ،که« فارسي » مي ناميدند،
زیراعرب ها حرف« پ » ندارند!!
پس از یورش « اعراب » و خاموشی « فروغ فرهنگ و آداب »
آن چه فرهنگ و ادب « پارسی » را در سال های « بی حارسی » حراست کرد
نه « شاهان خودکامه » که « زبان شاهنامه » بود!
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(373)
درد بی دردی!
من دوستی را دیدم
که هم « درد » داشت و هم « دل »،
فهميدم مي توان با او « درددل » كرد!
درد بی دردی چه دردی بی دواست!
درد ،لطف و نعمت پاک خداست
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(372)
شما چی؟!
من دوستم را دیدم.
گفت: دوستت دارم.
گفتم: تو باران را هم دوست داری،
ولي به هنگام بارش باران در زير چتر پنهان مي شوي ،
آفتاب را نيز دوست داري ، اما به سايه پناه مي بري
و باد را هم دوست داري ،
اما به گاه وزش باد، پنجره را مي بندي.
اكنون بگو مرا چگونه دوست داري؟
....و دوستم به فکر فرورفت!
شما چی؟!!
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(371)
« بستر آرام » یا « خاکستر آلام »؟!
من « آدمی بی خیال » و « انسانی بدسگال » را دیدم
که بر روی « ریل های قطار » چون « بستر زرنگار»
به « خوابی شیرین » و « رویایی نوشین » فرو رفته بود؛
خوابی به « ژرفایی غفلت » و « شکرخایی عادت ».
چه « شباهتی دلاویز » و « مشابهتی شگفت انگیز» دیدم
بین این « انسان غافل » با « دنیازدگان جاهل »!
مسیر دنیا چون محل « عبور سِیل » است و « مرور رِیل »؛
بنابراین نه « بستر آرام »، که « خاکستر آلام » است!
باید هر لحظه آماده شنیدن « بانگ رحیل » باشیم و « گلبانگ گسیل »!
دنیا « پُلِ عبور » است و « مُلِ غرور ».
#شفیعی_مطهر
------------------------------
سگالیدن : اندیشیدن،فکرکردن،پنداشتن
شکرخایی : شکرخواری
مُرور : رفتن و گذشتن، گذرکردن
آلام : دردها ،رنج ها،(جمع اَلَم)
رحیل : کوچ کردن،کوچیدن
گسیل : کردن روانه کردن ،فرستادت کسی به جایی
مُل : شراب
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(370)
« اوج مداران» و « موج سواران»!
من سیاستمدارانی را دیدم که نه « بصارتی در اوج مداری » ،
که « مهارتی در موج سواری » داشتند.
اینان « نماد فرصت طلبی » و نمود دولت مَشربی » بودند
و همیشه مترصّد بودند تا « موجی برخیزد » و « فوجی را برانگیزاند»
تا اینان بر امواجی سوار شوند که نه خود « آغازگرش »
که بیشتر « بهره ورش » هستند.
در این « دهر غریب » و « شهر پرفریب »
تا مردم، « ناآگاه » و عوام فریبان،« پادشاه » باشند،
« مستضعفان موج آفرین » همیشه « بی قدر » اند
و « مستکبران اوج نشین » بر « صدر »!
#شفیعی_مطهر
-------------------------
بصارت : بینایی،زیرکی،دانایی،بینش،بینادلی،باریک بینی
مَشرب: طریقه دینی و فلسفی،مسلک،نحله
نمود : نشان،علامت،جلوه،جلا،رونق
فوج : گروه، دسته
دهر : روزگار،زمانه،عهد،عصر،زمان،دوره
قدر : ارزش،اعتبار
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(369)
هر که « پاک تر »،« غمناک تر »!
من مترسکی را دیدم « تنهای آزاده » و « بر پای ایستاده »؛
هر چه دست هایش را « دراز » و آغوشش را « باز » می کرد،
هيچ كس او را در آغوش نمی گرفت.
بيچاره نمي دانست كه « تنهايي همزاد آزادگي » است
و « پارسایی همراه ایستادگی»!!
در این « دیر دیرین » و « دیار بیدادآفرین »
هر که « پاک تر »،« غمناک تر »
و هر که « سفّاک تر»،« طربناک تر »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
دِیر : صومعه،جهان مادی
سفّاک : خونریز
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(366)
« كاري بایسته » و « ابتکاری شایسته »!
من « غولی بیابانی » را با « طولی غیرعقلانی »دیدم
که در روز روشن به شهر « سرب و سراب » بدون « نقب و نقاب » وارد شد؛
در حالي كه همه مردم با ديدن او « وحشت زده و بیمناک » و « چُست و چالاک »
نه با « پای ستیز » که « روي به گريز» نهادند.
با خود گفتم: اي كاش « هیولاهايی هول انگيز »و « غول هایی بی مهميز »
چون « فساد پنهان »، « اعتياد جوانان » ،
« بیداد خودکامگان » و « فریاد ستمدیدگان » نيز
چون اين « غول بي نقاب » و « هیولای اضطراب »
در اين شهر ستم زده وارد مي شد!
تا همه او را « مي ديدند » ، عربده اش را « می شنیدند»
و « كاري بایسته » و « ابتکاری شایسته »مي كردند!!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
غول : موجودی افسانه ای بسیار بزرگ جثّه و بدهیکل
نقب : راه باریک زیرزمینی،سوراخ زیرزمینی
مهمیز: افسار،مهار
هیولا : صورت،هیکل وهمناک
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(364)
« سنگ ها » و « سنگرها »!
من رهروی پویشگر » و « پیشروی پژوهشگر » را دیدم
که از هر « سنگی »، « سنگری » می ساخت
و از هر « بندی »، « بندري ».
از هر « خامی » درسی « می آموخت »
و از « ناکامی » تجربه ای « می اندوخت »!
اشتباهات را تجربه « مي ناميد»
و پس از هر « شکست » بدون « گُسست »
و با « پويايي بيشتر » و « توانایی برتر »
به سوي هدف « مي خراميد».
قله هدف برای هر « پوینده پولادین » و هر « جوینده جهان بین »
« مشهود » است ،ولی « صعب الصعود» است!
در کنار هر « گلی لطیف »،« خاری حریف » « روییده »
و در ورای هر « شکست سخت »،« پیروزی بخت » « بیوسیده » است!
نگاه اگر مثبت باشد، در بطن هر شکست،« وقوع پیروزی » « نهفته »
و در متن هر شب تار،« طلوع بهروزی » « خفته » است!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
حریف : هماورد، هم نبرد،طرف شخص در بازی و نبرد
بیوسیدن : انتظارداشتن، توقّع داشتن، طمع داشتن
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(363)
« میرایی » پیامد « ایستایی »!
من در « بُرهه ای از زمان » و در « بَرخه ای از زمین »
در « پگاهی شبنم وار» و با « نگاهی امیدوار »
بر «گونه گُل هستی» و بر « گردونه سمبُل سرمستی » نشستم ؛
امّا چون « چرخش زمین را نگریستم» بر « گردش زمان گریستم»!
آن گاه دانستم که من نیز برای « پویایی و پایایی » آمده ام،
نه برای « ایستایی و میرایی »!
من در « بنای بینش » و « سیمای آفرینش »
« نه لَحظِه ای را رام » دیدم
و « نه لَمحِه ای را آرام »؛
بنابراین نه « دَمی با آرامش خُفتم »
و نه « بازدمی رامش پذیرُفتم »!
« هماره باید آگاه بود»
و « همواره باید راه پیمود ».
« پایایی » در گروی « پویایی » است
و « میرایی » پیامد « ایستایی »!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
بُرهه: روزگار،قسمتی از وقت و زمان
بَرخه: پاره ای از چیزی، جزوی از کُل، حِصّه،بَهره
گردونه: ارّابه،گاری
سمبُل: نشانه ،علامت،مَظهر، نماد، رمز،شعار
لمحه : یک بار اندک چیزی را دیدن، نگرش دزدکی، چشم زد، مدتی اندک
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(362)
راه رهایی از یوغ جهالت ها
من « خودكامگاني خیره » و « سیه چهرگانی چیره » را ديدم
كه « ايستاده بر كرانه شب » ،ولی با « استفاده از پشتوانه مکتب »،
« بي تاب از روشنگري مهتاب » و « بيزار از تابش آفتاب ».
چون دستشان به مهر و ماه نمي رسيد،
تا « چراغ مهر» را « خاموش »، و باغ سپهر » را « مخدوش » کنند؛
مي كوشيدند تا تصويرشان را در آيينه آب « درهم بريزند»
و اين گونه با روشنگري « بستيزند ».
« نورگریزان » و « شعورستیزان »، مرگ خود را
در « فروغ آگاهی شهروندان » می بینند و در « بلوغ همراهی دردمندان »!
بنابراین تنها راه ،« شکوفایی بلوغ ملت ها »است
و « رهایی از یوغ جهالت ها»
#شفیعی_مطهر
---------------------------------
خیره : گستاخ،خودسر،لجوج،سرکش،هرزه
چیره : مسلّط، غالب
مخدوش : تصرف شده، وسوسه شده،خراشیده شده
بلوغ : رسیدن به سن رشد
یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می گذارند
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(361)
« مدیر نالایق » ، « اسیر متملِّق »!
من هر احمقي را ديدم ،
به دنبال « احمقی بزُرگ تر» و « ابلهی ستُرگ تر » مي گشت،
که او را « بستايد » ،تا در سايه سارش « بياسايد ».
بنابراین چه احمق اند « ستایشگران متملِّق »!
و چه احمق ترند « ستایش پذیران نالایِق »!
هیچ عاملی « ذلّت بارتر از چاپلوسی »
و « خفّت بار از دست بوسی » نیست.
تملُّق،« بنای بنیادین بشریّت » را « پریشان »
و « بنیاد پولادین انسانیّت » را « ویران » می کند!
« متملِّق » را به « خاک ذلّت » می نشاند
و « نالایق » را به « مغاک مذلّت »!
این « مدیر نالایق » است که « اسیر متملِّق » است.
او « اسیر حقارت » است و این در « زنجیر اسارت »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
مغاک : گودال،جای فرورفته و گود
مذلّت : خوارشدن ،ذلیل شدن، به پستی گراییدن،خواری
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(360)
ما زنده از آنیم که آرام نداریم...
من زندگي بدون « كار و تلاش » حتّی برای « کسب معاش » را
مرگ پيش از « مُردن » و پَرپَر شدن پيش از « پژمُردن » ديدم.
« تلاطُم رودِ زندگی » در « ترنُّم سرودِ ارزندگی » تجلّی می یابد.
آن گاه که این « رود » از « جوش » وامانَد
و این « سرود » از « خروش » درمانَد،
« جمع جان به فراموشی درآید»
و « شمع شان به خاموشی گراید»!
ما زنده از آنیم که آرام نداریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست (اقبال لاهوری)
« موج تا می تازد » ، « بر اوج می نازد »؛
اما آن گاه « رام می میرد » که « آرام می گیرد »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
تلاطم : به هم خوردن، به هم برآمدن،به یکدیگر خوردن
ترنُّم : سراییدن، سرود،آواز،نغمه
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(359)
« صفای کودکانه » و « جفای بزرگسالانه » !
من « سیمای زیبای خُدا » و « صفای والای هُدا » را
هم در« آیینه دل کودکان » دیدم
و هم در « گنجینه ذهن بزرگسالان »؛
اما سیمای خداي دل كودكان را « بسی نیک تر »
و به حقيقت « نزديك تر » ديدم.
آیینه دل کودکان « صاف تر » است و « شفّاف تر »؛
بنابراین در آن « بُلوغ حَق » ، « رَخشان تر » است و
و « فُروغ فَلَق » ، « درخشان تر »!
« بشوییم جفای بزرگسالانه » را
و « بجوییم صفای کودکانه » را !
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
والا : بلند، ارجمند، بزرگ قدر، شریف، نجیب، عزیز، گرامی، شایسته
هُدا : راستی، رستگاری، راه راست
بلوغ : به کمال رسیدن ،بالغ شدن
رخشان : درخشان،رخشنده، درخشنده، تابان
فَلَق : سپیده دم،بامداد
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(358)
« قدرت » درچنبره « نظارت »!
من پنج نسل از روسای « جمهور » از کشوری « مغرور » را دیدم.
ما آنان را « نماد همه لغزش ها » و « نمود همه ضد ارزش ها » می دانیم!
اما آنان هنوز « دست در دست یکدیگر » و « پای در راه اعتلای کشور »نهاده
برای حفظ « آزادی وطن » و « آبادی میهن » خود می کوشند.
آنان از « هر حزب و نهاد » و با « هر اندیشه و اعتقاد »
برای خدمت به میهن خود در « کنار » هم اند،نه در « انکار » هم!
آنان ،مخالف را نه « عامل دشمن »،که « مکمّل خویشتن » می دانند
و مخالف نیز قدرت را « نقد » می کند، نه « نفی »!
اما چرا در ميهن ما هر كس « مهار دولت را در کف می گیرد »،
« انحصار قدرت را هدف مي گيرد »؟
او خود را « خادم » و همه گذشتگان را « خائن »مي نامد؟!
من هیچ « انسان » و « پارسای زمان » را آن قدر منزّه ندیدم
که به « قدرت و دولت » فراتر از « نظارت ملّت » برسد و فاسد نشود!
هیچ انسان « خودساخته » و « خداشناخته » وجود ندارد
که قدرت مطلق او را به « فساد نیالاید » و به « استبداد نگراید»!
قدرت باید در « چنبره نظارت » باشد،نه در « گستره غارت »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------
منزّه : پاک کرده شده،پاک،پاکیزه
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(357)
« حیات » و « حرکت »!
من هر دوچرخه و موتورسیکلتی را دیدم
تا در حال حرکت بود،
نه به سوی چپ سقوط مي كرد و نه به سوي راست ؛
اما چون از حركت « بازمي ايستاد » و از « تاخت و تاز مي افتاد »،
فورا سقوط می کرد!
بنابراين دانستم كه سقوط در « ايستايي » است، نه در « پويايي ».
« استمرار حیات » در « گردون » بودن است
و « استقرار ممات » در « سکون »ماندن!
« پایایی » در « پویایی » تبلور می یابد
و « میرایی » در « ایستایی »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
گردون: گردنده، گردان
استقرار : قراریافتن، پابرجاشدن، آرام یافتن،آرام شدن
ممات: مرگ،موت
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(356)
« خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »!
من چه بسیار « ملانصرالدّين های زمانه » و « مدّعیان بی پشتوانه » را ديدم
كه خود را « حقیقت مطلق » « می انگاشتند »
و دیگران را « ابله و احمق » « مي پنداشتند» .
این « درک وارونه » و « فهم واژگونه »،
همگان را به « رویشی راستین می گماشت »
و به « پژوهشی نوین وامي داشت »!!
« خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »
« توسنی تیزپا » و « دشمنی بی پروا » است،
که راکب خود را در « ژرفنای درّه هلاک »
و « تنگنای تیره مغاک » فرومی افکند.
...و این « بهترین بهانه » و « برترین نشانه » برای شناخت
« مستان قدرت » و « سرمستان دولت » است !
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
توسن: وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش
مغاک : گود ،گودال
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(355)
راه پر سوز و گداز روشنگري !
من « کوشش مداد » را در « پویش راه ارشاد » ديدم !
مداد در همه عمر خود را « مي فرساید »،
ولی بر آفرينش اثر « مي افزاید ».
من آموزش درس روشنگری را از « مداد » ،« استمداد» کردم!
من از مداد آموختم كه در راه پر سوز و گداز « روشنگري » و « نورباوری »،
بايد چون شمع « سوخت »
تا شمع خاموشان را « افروخت ».
روشنگری بدون « سوختن جان » و « افروختن زبان»،
نه به « ثمر » می رسد و نه به « باور »!
این « روشنگران دلسوز » اند و « نورباوران دل افروز »
که می توانند « باورها » را « بارور » کنند
و « داورها » را « دادور » !
راه روشنگری راهی « پر سوز و گداز» است و « پر نشیب و فراز».
در این راه « خطیر » بدون « وزیر و مشیر»
هر « رونده » را « توان رویش » نیست
و هر « پوینده » « را امکان پویش » !
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(354)
« پویایی »، راز و رمزِ « پایایی »!
من « مداد مات » را در مسیر « امتداد حیات » دیدم
که در « تداوم نقش نگاري » و « تقدُّم ماندگاری »
هر از چند گاه ناگزير از « خودگدازی » و « پوست اندازي » بود.
بنابراین فهمیدم که انسان ها نیز برای « تازه ماندن » و « پُرآوازه نمایاندن »
هر از گاهی باید در درون « کارسازی »
و در بیرون « پوست اندازی » کنند.
« پویایی » راز و رمزِ « پایایی » است
و « استقرار پایایی » در گروی « استمرار شکوفایی » است!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
پایایی :پایندگی، جاودانگی،ماندگاری
مات :سرگردان، سرگشته، حیران/ تیره، تار
خودگدازی: خود را به رنج انداختن برای پیشرفت سریع تر،لاغرکردن
کارسازی: مهم سازی ،آمادگی،دستکاری،نیک انجام دادن
آوازه: شهرت / پُرآوازه : مشهور،معروف،نامدار،نام آور
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(353)
« نازش » و « نوازش »!
من هر خانواده ای را دیدم که در آن « بزرگ» تر ها « کوچک » می شوند ،
هرگز نديدم « كوچك »ها در آن « بزرگ» شوند.
« انسان بماهو انسان » « با هر دین و ایمان »
و فارغ از هر « رنگ و نژاد » و گذشته از هر « جنس و اعتقاد»
ذاتاً « کریم » است و شایسته « تکریم»!
اما انسانی که در « مکتب کمال » و « مدرسه روز و ماه و سال»،
« درس زندگی می آموزد » و « تجربه ارزندگی می اندوزد»،
برای « تکریم» بسی « شایسته تر »
و برای « تعظیم » بسیار « بایسته تر » است.
کودکان را باید « نواخت » و پیران را باید « قدر شناخت»!
با آن « نازش » خوش است و با این « نوازش »!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
کریم: محترم،با شخصیت
تکریم: گرامی داشتن، بزرگوارشمردن
نازش: نازکشیدن،مهربانی
نوازش: دلجویی،نواختن،محبت کردن
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(352)
« نخستین کلاس ابتدایی » یا « آغازین شگرد شکوفایی»
من جوانانی را دیدم که دستبند طلا بر دستشان
و گردنبند طلا بر گردنشان زینت می بخشید....
اینان از « باریکه ذلّت رهیده » و بر « اریکه عزّت آرمیده » بودند!
و نیز جوانانی را دیدم که دستبند پلیس بر دستشان و طناب دار بر گردنشان...
ایشان « سرافرازی ارزندگی را نشناخته » و « بازی زندگی را باخته » بودند!
من « بسترساز این دو سرشت » و « قصه پرداز این دو سرنوشت » را
« نخستین کلاس ابتدایی » و « آغازین شگرد شکوفایی» می دانم.
#شفیعی_مطهر
------------------------------
اریکه : تخت،تخت پادشاهی
سرشت : طینت، فطرت، نهاد، خوی ،خلق
شگرد: راه،روش،طرز،طریقه
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(351)
رویا ؛ در میانه « روایت » و « درایت »!
من آن گاه از « واقعيت »،سیلی « خوردم » و
« چهره ای از واقعیت » را « بهره ای از حقیقت » شمُردم
كه درست در « ميانه روياها » و « ترانه تمنّاها» سير مي كردم.
برای « نیل به هدف » و « میل به شرف » ،
« آرزو »،یک « بازو »است و « رویا » یک « تقاضا »؛
اما رویایی قابل تحقق است که نه تنها « روایت »
که با « درایت » همراه شود.
رویا نه « فانوس کور » که « اقیانوس نور » است.
باید ژرفای این « اقیانوس طریقت » را کاوید
تا به « مروارید حقیقت » رسید!
با این « دُرِّ دریا » می توان از « ثَری » به « ثُریّآ » رفت!
هیچ « رویا » به « روایت »،
و هیچ « روایت » به « درایت » نمی رسد،
مگر این که از « مستی خواب » و « سرمستی شراب » بیدار شویم !
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
روایت : نقل کردن مطلب یا خبر،بازگفتن
درایت : دانستن، دریافتن،آگاهی،دانایی
دُرّ : مروارید
ثَری : خاک، زمین
ثُرَیّا : منزلی از منازل قمر،آسمان
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(350)
« دوست دیرین » و « رفیق راستین »
من وقتی دوستم را ديدم كه نه « اشتباهی »
بلکه با « آگاهی » مرا نمي فهمد،
« کنجکاوانه » به او « نگریستم »
و « سوزمندانه » « گريستم » .
همسفری که سال ها ما را در هر « راهی »، « همراهی » کند
و در هر « سوزی » ،« دلسوزی » نماید،
ولی نه « حرف های دل » را بفهمد و نه « ژرفای مشکل » را،
چنین کسی نه « دوست » ،که موجودی « بی رنگ و روست»!
« برادر » ،« دوستی » است که با او « همنشینیم »،
اما « دوست » ، « برادری » است که او را « برمی گزینیم»!
« دوست دیرین » و « رفیق راستین »
کسی است که « نهفته ها را بیابد » و « نگفته ها را دریابد»!
« دوست مطلوب » چون « چتر خوب » است.
چتر خوب نه باران را « تدلیس »، که تو را « خیس » نمی کند .
دوست خوب هم نمی تواند « اندوه » را به « ستوه » آورد،
اما می تواند تو را در برابر « غم و اندوه » ، « نستوه » سازد!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
تدلیس : پنهان کردن عیب چیزی، فریب دادن
ستوه : خسته کردن، به تنگ آوردن،ملول کردن
نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده در سخن و کار و جنگ
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(349)
« مناره نور » و « شراره شعور»!

من باز هم زنده ماندم و به « روزی نوتر » و « نوروزی دیگر » رسیدم
و باز« زادروزی تازه » را با « سوزی بی اندازه » دیدم.
اما هنوز نمی دانم « فرارسیدن هر زادروز » و « آمدن هر نوروز»،
مرا یک سال « می فرساید » و یا بر عمرم « می افزاید» !!
سرانجام اگر هر « حبیب » به « محبوب » نرسد،
هر « روز » به « غروب » می رسد!
نفس های ما گام هایی است که « پهندشت حیات » را با شتاب درمی نَوَردَد
و ما را به « گلگشت ممات » رهنمون می گردد.
« زمین در گذر » است و « زمان در گذار ».
باید نهالی « نشاند » و بذری« افشاند» !
باید« مناره ای از نور افراخت » و « شراره ای از شعور افروخت ».
در عرصه انسانیت باید « قصری از صداقت بسازیم »
و « کاخی از کرامت برافرازیم ».
باید« فانوس » فراست را فراراه افسردگان « بیاویزیم »
و « ناقوس » بیداری را بر بام خفتگان « بنوازیم »!
در رویارویی با جُنود « جور» و « جهل » و « جُمود»
باید از هر « سنگی »،«سنگری»ساخت و از هر «پَری»،«سَپَری»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------------
ناقوس :زنگ بزرگ که در کلیسا می آویزند
جُنود: لشکرها، سپاه ها ،جمع جُند
جمود: بسته شدن،یخ بستن آب،خشکی،افسردگی
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(347)
بنای « بام شب » به « نام مکتب »
من با وجود « اهتمام کوکب » فروریختن وحشتناک « بام شب » را دیدم ...
و این را هم نه « با خشم کاویدم » که « با چشم دیدم »
که شب زدگانی مسخ شده از میان « آوارهای انبوه » و « غبارهای اندوه »
می کوشیدند تا با « آجرپاره های ابهام » و « سنگواره های اوهام »
این بار « بام شب » را به « نام مکتب » بنا کنند!!
استقرار « کانون شب » بر « ستون مکتب »،
خطرناک ترین نوع « اسارت انسان » و « غارت ایمان » است!
رسالت مکتب « نورزایی » است،نه « شعورزدایی »!
« مکتب » چون به « خدمت بولهب در آید»،جز « لئامت شب نزاید »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
بام شب : کنایه از حاکمیت و فرمانروایی خودکامگی و استبداد
اهتمام : کوشش ،همت گماشتن، سعی کردن
مسخ : برگرداندن صورتی به صورت زشت تر، دگرگون ساختن
ابهام : پوشیده گذاشتن، پیچیدگی، تاریکی، مجهول گذاشتن، پوشیده گفتن
اوهام : تصورات غلط ،پندارهای غلط(جمع وهم)
کانون : مرکز
بولهب : بولهبان وقت ؛ کنایه از مخالفان و مستبدان و منکران دلایل معقول و منقول و محسوس . (ناظم الاطباء)
لئامت : پستی، فرومایگی، دنائت، بخیلی
-----------------------------------
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(346)
امید چون « مهر» بر سینه« سپهر»!
من اميد را « درمانگري دردآشنا » و « یاوری توانا » ديدم
كه نه « شفا » مي دهد و نه « جفا » می کند،
اما مرا ياري مي دهد تا « دردها را تحمُّل » و درباره « شِگَردها تامُّل » كنم.
امید چون « نسیمی روح افزا » و « شمیمی مسیحا » ،
رام و آرام ،پرده سیاه شب نومیدی را « می شکافد»
و بر لب های سرخ غنچه زندگی « می شکوفد».
نفس امید نه تنها « بهارین»،که خود « بهارآفرین » است.
امید « هزارآوایی زیبا » و « نغمه سرایی آشنا» است
که در بوستان زندگی در هر « پنجره باز »،هزار « حنجره آواز» دارد
و در هر « آواز»،هزار پرده « راز»!
امید، ترنُّم سبز درخت را در گوش لحظه ها « می نوازد»
و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه « برمی انگیزد»!
هر نَفَسِ « شمیم امید»،کوله باری از « نسیم نوید» بر « دوش» دارد
و دنیایی از شادی در « آغوش»!
امید با عطر انباشته در دل تنگ غنچه ،پرنیان باد را « عطرآگین» « می سازد»
و مشام جان ها را با رایحه « مشکین» « می نوازد»!
امید به گل های شقایق « رنگ» می بخشد و به دل های عاشق،« فرهنگ»!
بنابراین بیاییم با « امید به بهروزی بشریّت » و « نوید پیروزی حقّانیّت »
چون « مهر» بر سینه « سپهر» « بدرخشیم»
و همه « زوایای تاریک» و « کوره راه های باریک » را « نور و نوا بخشیم».
#شفیعی_مطهر
------------------------------------------
شگرد: روش، راه، طریقه،طرز
تامُّل : نیک نگریستن، اندیشه کردن،اندیشیدن
شمیم : بوی خوش
هزارآوا: بلبل
پرده: هریک از آوازها و آهنگ های موسیقی
ترنُّم : سراییدن، آوازخوانی،سرود،نغمه،آواز نیکو
پرنیان: حریر چینی منقّش(پرنیان باد: باد لطیف و ملایم)
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.