#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(374)  

 

« پارسی » یا « فارسی »؟!

 Картинки по запросу

 

من « پارسي » زبان هايي را ديدم 

كه زبان گويشي خود را نه « پارسی » ،که« فارسي » مي ناميدند، 

  زیراعرب ها حرف« پ » ندارند!!

 پس از یورش « اعراب » و خاموشی « فروغ فرهنگ و آداب » 

آن چه فرهنگ و ادب « پارسی » را در سال های « بی حارسی » حراست کرد 

نه « شاهان خودکامه » که « زبان شاهنامه » بود!

 

#شفیعی_مطهر

 


بیشتر بخوانید در کانال

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 14 شهريور 1395 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(373)  

 

درد بی دردی!


 Картинки по запросу

 

من دوستی را دیدم 

که هم « درد » داشت و هم « دل »، 

فهميدم مي توان با او « درددل » كرد! 

درد بی دردی چه دردی بی دواست!

درد ،لطف و نعمت پاک خداست

 

#شفیعی_مطهر

 

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 13 شهريور 1395 | 9:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(372)  

 

شما چی؟!

 Картинки по запросу

من دوستم را دیدم.

گفت: دوستت دارم. 

گفتم: تو باران را هم دوست داری، 

ولي به هنگام بارش باران در زير چتر پنهان مي شوي ، 

آفتاب را نيز دوست داري ، اما به سايه پناه مي بري 

و باد را هم دوست داري ، 

اما به گاه وزش باد، پنجره را مي بندي. 

اكنون بگو مرا چگونه دوست داري؟ 

....و دوستم به فکر فرورفت!

شما چی؟!!

 

#شفیعی_مطهر

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 | 1:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(371)

 

« بستر آرام » یا « خاکستر آلام »؟!

Картинки по запросу

من « آدمی بی خیال » و « انسانی بدسگال » را دیدم 

که بر روی « ریل های قطار » چون « بستر زرنگار»

به « خوابی شیرین » و « رویایی نوشین » فرو رفته بود؛

خوابی به « ژرفایی غفلت » و « شکرخایی عادت ». 

چه « شباهتی دلاویز » و « مشابهتی شگفت انگیز» دیدم 

بین این « انسان غافل » با « دنیازدگان جاهل »!

مسیر دنیا چون محل « عبور سِیل » است و « مرور رِیل »؛

بنابراین نه « بستر آرام »، که « خاکستر آلام » است!

باید هر لحظه آماده شنیدن « بانگ رحیل » باشیم و « گلبانگ گسیل »! 

دنیا « پُلِ عبور » است و « مُلِ غرور ».

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

سگالیدن : اندیشیدن،فکرکردن،پنداشتن

شکرخایی : شکرخواری

مُرور : رفتن و گذشتن، گذرکردن

آلام : دردها ،رنج ها،(جمع اَلَم)

رحیل : کوچ کردن،کوچیدن

گسیل : کردن روانه کردن ،فرستادت کسی به جایی

مُل : شراب

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 11 شهريور 1395 | 8:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(370)  

 

« اوج مداران» و « موج سواران»!

Картинки по запросу

من سیاستمدارانی را دیدم که نه « بصارتی در اوج مداری » ، 

که « مهارتی در موج سواری » داشتند.

اینان « نماد فرصت طلبی » و نمود دولت مَشربی » بودند

و همیشه مترصّد بودند تا « موجی برخیزد » و « فوجی را برانگیزاند» 

تا اینان بر امواجی سوار شوند که نه خود « آغازگرش »

که بیشتر « بهره ورش » هستند. 

در این « دهر غریب » و « شهر پرفریب » 

 تا مردم، « ناآگاه » و عوام فریبان،« پادشاه » باشند،

« مستضعفان موج آفرین » همیشه « بی قدر » اند 

و « مستکبران اوج نشین » بر « صدر »!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------

بصارت : بینایی،زیرکی،دانایی،بینش،بینادلی،باریک بینی

مَشرب: طریقه دینی و فلسفی،مسلک،نحله

نمود : نشان،علامت،جلوه،جلا،رونق

 فوج : گروه، دسته 

دهر : روزگار،زمانه،عهد،عصر،زمان،دوره

قدر : ارزش،اعتبار

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 10 شهريور 1395 | 10:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(369) 


هر که « پاک تر »،« غمناک تر »!

Картинки по запросу

 

من مترسکی را دیدم « تنهای آزاده » و « بر پای ایستاده »؛

 هر چه دست هایش را « دراز » و آغوشش را « باز » می کرد، 

هيچ كس او را در آغوش نمی گرفت. 

بيچاره نمي دانست كه « تنهايي همزاد آزادگي » است 

و « پارسایی همراه ایستادگی»!!

 در این « دیر دیرین » و « دیار بیدادآفرین »

هر که « پاک تر »،« غمناک تر »

و هر که « سفّاک تر»،« طربناک تر »!

 

#شفیعی_مطهر

 -----------------------------

دِیر : صومعه،جهان مادی

سفّاک : خونریز

 

بیشتر بخوانید در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 9 شهريور 1395 | 3:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

    #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(366)

 

« كاري بایسته » و « ابتکاری شایسته »!

Картинки по запросу

من « غولی بیابانی » را با « طولی غیرعقلانی »دیدم 

که در روز روشن به شهر « سرب و سراب » بدون « نقب و نقاب » وارد شد؛ 

در حالي كه همه مردم با ديدن او « وحشت زده و بیمناک » و « چُست و چالاک »

نه با « پای ستیز » که « روي به گريز» نهادند. 

با خود گفتم: اي كاش « هیولاهايی هول انگيز »و « غول هایی بی مهميز » 

چون « فساد پنهان »، « اعتياد جوانان » ، 

« بیداد خودکامگان » و « فریاد ستمدیدگان » نيز 

چون اين « غول بي نقاب » و « هیولای اضطراب » 

در اين شهر ستم زده وارد مي شد! 

تا همه او را « مي ديدند » ، عربده اش را « می شنیدند»

و « كاري بایسته » و « ابتکاری شایسته »مي كردند!!  

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------  

غول : موجودی افسانه ای بسیار بزرگ جثّه و بدهیکل

نقب : راه باریک زیرزمینی،سوراخ زیرزمینی  

مهمیز: افسار،مهار

هیولا : صورت،هیکل وهمناک

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 6 شهريور 1395 | 8:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(364)  

 

 « سنگ ها » و « سنگرها »! 

 

 Картинки по запросу

 

من رهروی پویشگر » و « پیشروی پژوهشگر » را دیدم 

که از هر « سنگی »، « سنگری » می ساخت 

و از هر « بندی »، « بندري ». 

از هر « خامی » درسی « می آموخت »

و از « ناکامی » تجربه ای « می اندوخت »!
اشتباهات را تجربه « مي ناميد» 

و پس از هر « شکست » بدون « گُسست »

و با « پويايي بيشتر » و « توانایی برتر »

به سوي هدف « مي خراميد».

قله هدف برای هر « پوینده پولادین » و هر « جوینده جهان بین » 

« مشهود » است ،ولی « صعب الصعود» است! 

در کنار هر « گلی لطیف »،« خاری حریف » « روییده » 

و در ورای هر « شکست سخت »،« پیروزی بخت » « بیوسیده » است! 

نگاه اگر مثبت باشد، در بطن هر شکست،« وقوع پیروزی » « نهفته »  

و در متن هر شب تار،« طلوع بهروزی » « خفته » است!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

حریف : هماورد، هم نبرد،طرف شخص در بازی و نبرد

بیوسیدن : انتظارداشتن، توقّع داشتن، طمع داشتن

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 4 شهريور 1395 | 6:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(363) 

 

« میرایی » پیامد « ایستایی »!

 

من در « بُرهه ای از زمان » و در « بَرخه ای از زمین  »

در « پگاهی شبنم وار» و با « نگاهی امیدوار » 

بر  «گونه گُل هستی» و بر « گردونه سمبُل سرمستی » نشستم ؛ 

  امّا چون « چرخش زمین را نگریستم» بر « گردش زمان گریستم»!

آن گاه دانستم که من نیز برای « پویایی و پایایی » آمده ام، 

نه برای « ایستایی و میرایی »! 

من در « بنای بینش » و « سیمای آفرینش »

« نه لَحظِه ای را رام » دیدم 

و « نه لَمحِه ای را آرام »؛

بنابراین نه « دَمی با آرامش خُفتم » 

و نه « بازدمی رامش پذیرُفتم »! 

 « هماره باید آگاه بود»

و « همواره باید راه پیمود ».

« پایایی » در گروی « پویایی » است

و « میرایی » پیامد « ایستایی »!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------- 

بُرهه: روزگار،قسمتی از وقت و زمان

بَرخه: پاره ای از چیزی، جزوی از کُل، حِصّه،بَهره

گردونه: ارّابه،گاری

سمبُل: نشانه ،علامت،مَظهر، نماد، رمز،شعار

 لمحه : یک بار اندک چیزی را دیدن، نگرش دزدکی، چشم زد، مدتی اندک

 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 3 شهريور 1395 | 6:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(362)   

 

راه رهایی از یوغ جهالت ها

من « خودكامگاني خیره » و « سیه چهرگانی چیره » را ديدم 

كه « ايستاده بر كرانه شب » ،ولی با « استفاده از پشتوانه مکتب »،

« بي تاب از روشنگري مهتاب » و « بيزار از تابش آفتاب ». 

چون دستشان به مهر و ماه نمي رسيد، 

تا « چراغ مهر» را « خاموش »، و باغ سپهر » را « مخدوش » کنند؛

مي كوشيدند تا تصويرشان را در آيينه آب « درهم بريزند»

و اين گونه با روشنگري « بستيزند ».

« نورگریزان » و « شعورستیزان »، مرگ خود را 

در « فروغ آگاهی شهروندان » می بینند و در « بلوغ همراهی دردمندان »!

بنابراین تنها راه ،« شکوفایی بلوغ ملت ها »است 

و « رهایی از یوغ جهالت ها»

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

خیره : گستاخ،خودسر،لجوج،سرکش،هرزه

چیره : مسلّط، غالب

مخدوش : تصرف شده، وسوسه شده،خراشیده شده

بلوغ : رسیدن به سن رشد

یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می گذارند

 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 31 مرداد 1395 | 6:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(361)  

 

« مدیر نالایق » ، « اسیر متملِّق »!

من هر احمقي را ديدم ،

به دنبال « احمقی بزُرگ تر» و « ابلهی ستُرگ تر » مي گشت،

  که او را « بستايد » ،تا در سايه سارش « بياسايد ».  

بنابراین چه احمق اند « ستایشگران متملِّق »!

و چه احمق ترند « ستایش پذیران نالایِق »! 

هیچ عاملی « ذلّت بارتر از چاپلوسی » 

و « خفّت بار از دست بوسی » نیست.

تملُّق،« بنای بنیادین بشریّت » را « پریشان » 

و « بنیاد پولادین انسانیّت » را « ویران » می کند!

« متملِّق » را به « خاک ذلّت » می نشاند 

و « نالایق » را به « مغاک مذلّت »!

  این « مدیر نالایق » است که « اسیر متملِّق » است.

او « اسیر حقارت » است و این در « زنجیر اسارت »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

 مغاک : گودال،جای فرورفته و گود

مذلّت : خوارشدن ،ذلیل شدن، به پستی گراییدن،خواری

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 30 مرداد 1395 | 7:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(360)

 

  ما زنده از آنیم که آرام نداریم... 

 

 

من زندگي بدون « كار و تلاش » حتّی برای « کسب معاش » را 

مرگ پيش از « مُردن » و پَرپَر شدن پيش از « پژمُردن » ديدم.

« تلاطُم رودِ زندگی » در « ترنُّم سرودِ ارزندگی » تجلّی می یابد.

آن گاه که این « رود » از « جوش » وامانَد 

و این « سرود » از « خروش » درمانَد، 

« جمع جان به فراموشی درآید» 

و « شمع شان به خاموشی گراید»!

 ما زنده از آنیم که آرام نداریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست (اقبال لاهوری)

« موج تا می تازد » ، « بر اوج می نازد »؛

اما آن گاه « رام می میرد » که « آرام می گیرد »!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------

تلاطم : به هم خوردن، به هم برآمدن،به یکدیگر خوردن

ترنُّم : سراییدن، سرود،آواز،نغمه

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 29 مرداد 1395 | 5:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(359)

 

« صفای کودکانه » و « جفای بزرگسالانه » !

 

من « سیمای زیبای خُدا » و « صفای والای هُدا » را 

هم در« آیینه دل کودکان » دیدم 

و هم در « گنجینه ذهن بزرگسالان »؛ 

اما سیمای خداي دل كودكان را « بسی نیک تر » 

و به حقيقت « نزديك تر » ديدم. 

آیینه دل کودکان « صاف تر » است و « شفّاف تر »؛

بنابراین در آن « بُلوغ حَق » ، « رَخشان تر » است و  

و « فُروغ فَلَق  » ، « درخشان تر »!  

« بشوییم جفای بزرگسالانه » را

و « بجوییم صفای کودکانه » را !

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------  

والا : بلند، ارجمند، بزرگ قدر، شریف، نجیب، عزیز، گرامی، شایسته

هُدا : راستی، رستگاری، راه راست

بلوغ : به کمال رسیدن ،بالغ شدن

رخشان : درخشان،رخشنده، درخشنده، تابان

فَلَق : سپیده دم،بامداد 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 28 مرداد 1395 | 7:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(358)  

 

« قدرت » درچنبره « نظارت »!


 


 

من پنج نسل از روسای « جمهور » از کشوری « مغرور » را دیدم. 

ما آنان را « نماد همه لغزش ها » و « نمود همه ضد ارزش ها » می دانیم!

اما آنان هنوز « دست در دست یکدیگر » و « پای در راه اعتلای کشور »نهاده 

برای حفظ « آزادی وطن » و « آبادی میهن » خود می کوشند.  

آنان از « هر حزب و نهاد » و با « هر اندیشه و اعتقاد » 

برای خدمت به میهن خود در « کنار » هم اند،نه در « انکار » هم!

آنان ،مخالف را نه « عامل دشمن »،که « مکمّل خویشتن » می دانند

و مخالف نیز قدرت را « نقد » می کند، نه « نفی »!

اما چرا در ميهن ما هر كس « مهار دولت را در کف می گیرد »،

« انحصار قدرت را هدف مي گيرد »؟

او خود را « خادم » و همه گذشتگان را « خائن »مي نامد؟!  

من هیچ « انسان » و « پارسای زمان » را آن قدر منزّه ندیدم 

که به « قدرت و دولت » فراتر از « نظارت ملّت » برسد و فاسد نشود!  

هیچ انسان « خودساخته » و « خداشناخته » وجود ندارد 

که قدرت مطلق او را به « فساد نیالاید » و به « استبداد نگراید»!

 قدرت باید در « چنبره نظارت » باشد،نه در « گستره غارت »!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------

منزّه : پاک کرده شده،پاک،پاکیزه

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 27 مرداد 1395 | 6:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(357) 


« حیات » و « حرکت »!

من هر دوچرخه و موتورسیکلتی را دیدم 

تا در حال حرکت بود، 

نه به سوی چپ سقوط مي كرد و نه به سوي راست ؛ 

اما چون از حركت « بازمي ايستاد » و از « تاخت و تاز مي افتاد »، 

فورا سقوط می کرد!

بنابراين دانستم كه سقوط در « ايستايي » است، نه در « پويايي ».

« استمرار حیات » در « گردون » بودن است

و « استقرار ممات » در « سکون »ماندن!

« پایایی » در « پویایی » تبلور می یابد 

و « میرایی » در « ایستایی »!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

گردون: گردنده، گردان

استقرار : قراریافتن، پابرجاشدن، آرام یافتن،آرام شدن

ممات: مرگ،موت

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 26 مرداد 1395 | 5:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(356)   

 

« خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »!

 

من چه بسیار « ملانصرالدّين های زمانه » و « مدّعیان بی پشتوانه » را ديدم 

كه خود را « حقیقت مطلق » « می انگاشتند »

و دیگران را « ابله و احمق » « مي پنداشتند» .

این « درک وارونه » و « فهم واژگونه »، 

همگان را به « رویشی راستین می گماشت » 

و به « پژوهشی نوین وامي داشت »!! 

 « خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »

« توسنی تیزپا » و « دشمنی بی پروا » است،

که راکب خود را در « ژرفنای درّه هلاک » 

و « تنگنای تیره مغاک » فرومی افکند.

...و این « بهترین بهانه » و « برترین نشانه »  برای شناخت

 « مستان قدرت » و « سرمستان دولت » است !

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

توسن: وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش

مغاک : گود ،گودال

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 25 مرداد 1395 | 6:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(355)   

 

 راه پر سوز و گداز روشنگري !  

 



من « کوشش مداد » را در « پویش راه ارشاد » ديدم !

مداد در همه عمر خود را « مي فرساید »،

ولی بر آفرينش اثر « مي افزاید ». 

  من آموزش درس روشنگری را از « مداد » ،« استمداد» کردم!

من از مداد آموختم كه در راه پر سوز و گداز « روشنگري » و « نورباوری »،

بايد چون شمع « سوخت »

تا شمع خاموشان را « افروخت ».

روشنگری بدون « سوختن جان » و « افروختن زبان»،

نه به « ثمر » می رسد و نه به « باور »!

 این « روشنگران دلسوز » اند و « نورباوران دل افروز »

که می توانند « باورها » را « بارور » کنند

و « داورها » را « دادور » !

راه روشنگری راهی « پر سوز و گداز» است و « پر نشیب و فراز».

در این راه « خطیر » بدون « وزیر و مشیر»

هر « رونده » را « توان رویش »  نیست

و هر « پوینده » « را امکان پویش » !

 

#شفیعی_مطهر

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 24 مرداد 1395 | 17:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(354)  


« پویایی »، راز و رمزِ « پایایی »!

 

من « مداد مات » را در مسیر « امتداد حیات » دیدم 

که در « تداوم نقش نگاري » و « تقدُّم ماندگاری »

هر از چند گاه ناگزير از « خودگدازی » و « پوست اندازي » بود.  

بنابراین فهمیدم که انسان ها نیز برای « تازه ماندن » و « پُرآوازه نمایاندن » 

هر از گاهی باید در درون « کارسازی » 

و در بیرون « پوست اندازی » کنند. 

« پویایی » راز و رمزِ « پایایی » است

و « استقرار پایایی » در گروی « استمرار شکوفایی » است!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

پایایی :پایندگی، جاودانگی،ماندگاری

مات :سرگردان، سرگشته، حیران/ تیره، تار  

خودگدازی: خود را به رنج انداختن برای پیشرفت سریع تر،لاغرکردن

کارسازی: مهم سازی ،آمادگی،دستکاری،نیک انجام دادن

آوازه: شهرت / پُرآوازه : مشهور،معروف،نامدار،نام آور

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 23 مرداد 1395 | 7:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(353)  

 

« نازش » و « نوازش »!

 

من هر خانواده ای را دیدم که در آن « بزرگ» تر ها « کوچک » می شوند ، 

هرگز نديدم « كوچك »ها در آن « بزرگ» شوند.

« انسان بماهو انسان » « با هر دین و ایمان »

و فارغ از هر « رنگ و نژاد » و گذشته از هر « جنس و اعتقاد»

ذاتاً « کریم » است و شایسته « تکریم»!

اما انسانی که در « مکتب کمال » و « مدرسه روز و ماه و سال»،

« درس زندگی می آموزد » و « تجربه ارزندگی می اندوزد»،

 برای « تکریم» بسی « شایسته تر » 

و برای « تعظیم » بسیار « بایسته تر » است.

کودکان را باید « نواخت » و پیران را باید « قدر شناخت»!

 با آن « نازش » خوش است و با این « نوازش »!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

کریم: محترم،با شخصیت

تکریم: گرامی داشتن، بزرگوارشمردن

نازش: نازکشیدن،مهربانی

نوازش: دلجویی،نواختن،محبت کردن

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 22 مرداد 1395 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(352)  


« نخستین کلاس ابتدایی » یا « آغازین شگرد شکوفایی»

 

من جوانانی را دیدم که دستبند طلا بر دستشان 

و گردنبند طلا بر گردنشان زینت می بخشید....

اینان از « باریکه ذلّت رهیده » و بر « اریکه عزّت آرمیده » بودند!

 و نیز جوانانی را دیدم که دستبند پلیس بر دستشان و طناب دار بر گردنشان... 

ایشان « سرافرازی ارزندگی را نشناخته » و « بازی زندگی را باخته » بودند!

  من « بسترساز این دو سرشت » و « قصه پرداز این دو سرنوشت » را  

  « نخستین کلاس ابتدایی » و « آغازین شگرد شکوفایی»  می دانم.  

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------ 

اریکه : تخت،تخت پادشاهی

سرشت : طینت، فطرت، نهاد، خوی ،خلق

شگرد: راه،روش،طرز،طریقه

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 21 مرداد 1395 | 7:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(351)   

 

 رویا ؛ در میانه « روایت » و « درایت »!

 

من آن گاه از « واقعيت »،سیلی « خوردم » و 

« چهره ای از واقعیت » را « بهره ای از حقیقت » شمُردم

كه درست در « ميانه روياها » و « ترانه تمنّاها» سير مي كردم. 

برای « نیل به هدف » و « میل به شرف » ،

« آرزو »،یک « بازو »است و « رویا » یک « تقاضا »؛

اما رویایی قابل تحقق است که نه تنها « روایت » 

که با « درایت » همراه شود.

رویا نه « فانوس کور » که « اقیانوس نور » است.

باید ژرفای این « اقیانوس طریقت » را کاوید 

تا به « مروارید حقیقت » رسید!  

با این « دُرِّ دریا » می توان از « ثَری » به « ثُریّآ » رفت! 

هیچ « رویا » به « روایت »، 

و هیچ « روایت » به « درایت »  نمی رسد،

مگر این که از « مستی خواب » و « سرمستی شراب » بیدار شویم !

 

 #شفیعی_مطهر

-------------------------------

روایت : نقل کردن مطلب یا خبر،بازگفتن

درایت : دانستن، دریافتن،آگاهی،دانایی

دُرّ : مروارید

ثَری : خاک، زمین

ثُرَیّا : منزلی از منازل قمر،آسمان

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 20 مرداد 1395 | 7:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(350)  

 

« دوست دیرین » و « رفیق راستین »  


 
 


 

من وقتی دوستم را ديدم كه نه « اشتباهی » 

بلکه با « آگاهی » مرا نمي فهمد، 

« کنجکاوانه » به او « نگریستم » 

و «  سوزمندانه » « گريستم » .

همسفری که سال ها ما را در هر « راهی »، « همراهی » کند 

و در هر « سوزی » ،« دلسوزی » نماید،

ولی نه « حرف های دل » را بفهمد و نه « ژرفای مشکل » را،

چنین کسی نه « دوست » ،که موجودی « بی رنگ و روست»!  

« برادر » ،« دوستی » است که با او «  همنشینیم »،

اما « دوست » ، « برادری » است که او را « برمی گزینیم»!

« دوست دیرین » و « رفیق راستین » 

کسی است که « نهفته ها را بیابد » و « نگفته ها را دریابد»!

 « دوست مطلوب » چون « چتر خوب » است.

چتر خوب نه باران را « تدلیس »، که تو را « خیس » نمی کند .

دوست خوب هم نمی تواند « اندوه » را به « ستوه » آورد،

اما می تواند تو را در برابر « غم و اندوه » ، « نستوه » سازد! 

 

#شفیعی_مطهر

 ------------------------------

تدلیس : پنهان کردن عیب چیزی، فریب دادن

ستوه : خسته کردن، به تنگ آوردن،ملول کردن

نستوه : خستگی ناپذیر، ستیهنده در سخن و کار و جنگ

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 19 مرداد 1395 | 5:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(349)

 

« مناره نور » و « شراره شعور»! 

 

Image may contain: 1 person
 


من باز هم زنده ماندم و به « روزی نوتر » و « نوروزی دیگر » رسیدم 

و باز« زادروزی تازه » را با « سوزی بی اندازه » دیدم. 

اما هنوز نمی دانم « فرارسیدن هر زادروز » و « آمدن هر نوروز»،

مرا یک سال « می فرساید » و یا بر عمرم « می افزاید» !!

سرانجام اگر هر « حبیب » به « محبوب » نرسد،

هر « روز » به « غروب » می رسد!

نفس های ما گام هایی است که « پهندشت حیات » را با شتاب درمی نَوَردَد

 و ما را به « گلگشت ممات » رهنمون می گردد.

« زمین در گذر » است و « زمان در گذار ».

باید نهالی « نشاند » و بذری« افشاند» !

باید« مناره ای از نور افراخت » و « شراره ای از شعور افروخت ».

در عرصه انسانیت باید « قصری از صداقت بسازیم » 

و « کاخی از کرامت برافرازیم ».

باید« فانوس » فراست را فراراه افسردگان « بیاویزیم »

و « ناقوس » بیداری را بر بام خفتگان « بنوازیم »!

در رویارویی با جُنود « جور» و « جهل » و « جُمود»

باید از هر « سنگی »،«سنگری»ساخت و از هر «پَری»،«سَپَری»!

 
#شفیعی_مطهر
                  
------------------------------------------ 

ناقوس  :زنگ بزرگ که در کلیسا می آویزند

جُنود: لشکرها، سپاه ها ،جمع جُند

جمود: بسته شدن،یخ بستن آب،خشکی،افسردگی

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 18 مرداد 1395 | 7:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(347) 


بنای « بام شب » به « نام مکتب »


 


 

من با وجود « اهتمام کوکب » فروریختن وحشتناک « بام شب » را دیدم ...

و این را هم نه « با خشم کاویدم » که « با چشم دیدم » 

که شب زدگانی مسخ شده از میان « آوارهای انبوه » و « غبارهای اندوه » 

می کوشیدند تا با « آجرپاره های ابهام » و « سنگواره های اوهام » 

این بار « بام شب » را به « نام مکتب » بنا کنند!! 

استقرار « کانون شب » بر « ستون مکتب »،

خطرناک ترین نوع « اسارت انسان » و « غارت ایمان » است!

رسالت مکتب « نورزایی » است،نه « شعورزدایی »!

« مکتب » چون به « خدمت بولهب در آید»،جز « لئامت شب نزاید »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------- 

بام شب : کنایه از حاکمیت و فرمانروایی خودکامگی و استبداد

اهتمام : کوشش ،همت گماشتن، سعی کردن

مسخ : برگرداندن صورتی به صورت زشت تر، دگرگون ساختن

ابهام : پوشیده گذاشتن، پیچیدگی، تاریکی، مجهول گذاشتن، پوشیده گفتن

اوهام :  تصورات غلط ،پندارهای غلط(جمع وهم)

کانون : مرکز

بولهب : بولهبان وقت ؛ کنایه از مخالفان و مستبدان و منکران دلایل معقول و منقول و محسوس . (ناظم الاطباء)

لئامت : پستی، فرومایگی، دنائت، بخیلی

-----------------------------------

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 16 مرداد 1395 | 7:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(346)  

 

امید چون « مهر» بر سینه« سپهر»! 


 


 

من اميد را « درمانگري دردآشنا » و « یاوری توانا » ديدم 

كه نه « شفا » مي دهد و نه « جفا » می کند، 

اما مرا ياري مي دهد تا « دردها را تحمُّل » و درباره « شِگَردها تامُّل » كنم. 

 امید چون « نسیمی روح افزا » و « شمیمی مسیحا » ،

رام و آرام ،پرده سیاه شب نومیدی را « می شکافد» 

و بر لب های سرخ غنچه زندگی « می شکوفد».

نفس امید نه تنها « بهارین»،که خود « بهارآفرین » است.

امید « هزارآوایی زیبا » و « نغمه سرایی آشنا» است

که در بوستان زندگی در هر « پنجره باز »،هزار « حنجره آواز» دارد

و در هر « آواز»،هزار پرده « راز»!

امید، ترنُّم سبز درخت را در گوش لحظه ها « می نوازد»

و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه « برمی انگیزد»! 

هر نَفَسِ « شمیم امید»،کوله باری از « نسیم نوید» بر « دوش» دارد 

و دنیایی از شادی در « آغوش»!

امید با عطر انباشته در دل تنگ غنچه ،پرنیان باد را « عطرآگین» « می سازد»

و مشام جان ها را با رایحه « مشکین» « می نوازد»!

امید به گل های شقایق « رنگ» می بخشد و به دل های عاشق،« فرهنگ»!

بنابراین بیاییم با « امید به بهروزی بشریّت » و « نوید پیروزی حقّانیّت »

چون « مهر» بر سینه « سپهر» « بدرخشیم» 

و همه « زوایای تاریک» و « کوره راه های باریک » را « نور و نوا بخشیم».

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------

شگرد: روش، راه، طریقه،طرز

تامُّل : نیک نگریستن، اندیشه کردن،اندیشیدن

شمیم : بوی خوش

هزارآوا: بلبل

پرده: هریک از آوازها و آهنگ های موسیقی

ترنُّم : سراییدن، آوازخوانی،سرود،نغمه،آواز نیکو

پرنیان: حریر چینی منقّش(پرنیان باد: باد لطیف و ملایم)

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 15 مرداد 1395 | 7:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(344) --------------------------------------------------------- بهره گیری از« جهان آفرینش » با « توان بینش » ----------------------------------------- من « آفتاب » را بسی « جهانتاب »دیدم. خورشید هر « بامدادِ بِشکوه » از « چکادِ کوه » در « تنورِ نور می سوزد » و « اَنهارِ نار می افروزد ». او « بی دریغ » بر « ستیغ » « می تابد». نور خورشید سراسر « جود » است و « وجود »؛ اما هر « موجود»ی ،« جود » او را « برنمی تابد»! خورشید جهانتاب که « نور و نار»ش را از هیچ « تور و تار » دریغ نمی کند، تنها بر گیاهی « می تابد » که خود، نور را « دریابد»! گیاهانی می توانند « زلال نور بنوشند » که خود با « کمال شور بکوشند»! تا گیاهان « سر از خاک برنیاورند» و « دل از مغاک برندارند»، نمی توانند از این « اقیانوس نور »،« فانوس کور »برافروزند. بنابراین دانستم که همه « جهان هستی » و « آسمان اَلَستی » پر از « انوار الهی » و « اسرار آگاهی »است؛ ولی بهره گیری از همه مواهبِ« جهان آفرینش » در گروی « توان بینش » است! ------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر -------------------------------- چکاد: قُلّه کوه،تارک سر،بالای پیشانی اَنهار: نهرها،جویباران ستیغ: قُلّه، بلندی سرکوه جود: بخشش، کرم، رادی، جوانمردی تور : تیره و تاریک تار: تیره،تاریک،ظلمانی مغاک: گودال،غار،گود،سوراخ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 13 مرداد 1395 | 7:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(343) ---------------------------------------------- « نعل » یا « لعل »!! ------------------------------------------------ من سرآغاز « عمر حقیقی » و « سن تحقیقی » خود را از لحظه ای می دانم که خود توانستم « تعلُّق سرشت » و « تحقُّق سرنوشت » خود را در دست بگیرم. شخصیت انسان،« پدیده ای ساختنی » و « آفریده ای یاختنی » است. « جوهره هستی » و « گوهره اَلَستی » « بخشیده پروردگار » است و « آفریده آفریدگار »؛ اما « شناختن شخصیت » و « ساختن هویت »،رسالت انسان است. انسانی که « چرایی آفرینش » را بیابد ، می تواند « چگونگی گزینش »را دریابد! بنابراین می تواند از این « اَنگاره گِل » ، « عُصاره فضایل » بسازد. گوهره وجود انسان چونان شمش آهن است که از آن می توان هم « نعلی سخیف »ساخت و هم « ساعتی ظریف ». آن، « نعلی تاونده » است و این ، « لعلی ارزنده ». این هنر ماست که « نعل » باشیم یا « لعل »!! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ لعل : سنگی قیمتی به رنگ سرخ مانند یاقوت تعلُّق : آویختن،درآویختن،دلبستگی،علاقه و پیوستگی سرشت : خوی ،نهاد،طینت،فطرت یاختن : یازیدن،بیرون کشیدن اَلَست: روز ازل،روز آفرینش انسان انگاره : پندار،تصور،فکروخیال،طرحی برای نقاشی عصاره : شیره، اَفشُره، چکیده هر چیز،فشرده شده سخیف: سُست،ضعیف،ناقص تاونده : مقاوم گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 12 مرداد 1395 | 8:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(342) ---------------------------------------------------- « خطِّ خطا » و « فنِّ فنا »! ---------------------------------------------- من همه « دیوارهای فرضی » و « حصارهای ارضی » را که انسان ها کشیده اند و شهروندان کشورها را « از هم جدا » و « به هم جفا »می کنند، « خط »هايي بر « خطا » و « فن » هایی برای « فنا » دیدم! من هیچ خط « مرزی » را مبتنی بر « خردورزی » ندیدم. آفرینشگر هستی همه زمين هاي دنيا را « بي مرز » و دریاها را « بی طرز » آفريد. و نیز همه انسان ها بر « پایه ارز » پدیدآورد، نه بر « مایه مرز »! پس بیاییم « بین انسان ها خط نکشیم » و « انسانیت را به خطا نکشانیم»! -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- فن : راه،روش،فریب،حیله فنا : سپری شدن، نیست گردیدن، نیستی، نابودی، زوال طرز : هیئت ،صورت، طریقه، قاعده، روش ارز: بها، قیمت، ارزش، ارج ،حرمت، احترام، عزت ،آبرو،بهره،فایده،ارجمند،ارزنده گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 11 مرداد 1395 | 7:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(340) --------------------------------------------------- « سیب » یا « آسیب »؟! ---------------------------------------------- من دختر را چونان سیبی سرخ دیدم که آن را نه از « نهالی نژند » که از « درختی سربلند» باید چید. « میوه های ریخته » و « لیوه های بیخته » در پای « علف های هرزه » و « گیاهان شرزه » برای جامعه بشری « حنظلی زهرآگین » اند و برای زندگی، « دُملی چرکین »! دختری می تواند در خانواده « همسری وفادار » و « مادری فداکار» باشد که دل را در « هوای هوس » « نیالاید » و سر را در « سودای کس » « نفرساید ». از دامن های پاک نه تنها « مرد به معراج »، که « انسان به عروج » می رود. « دختر شایسته » و « بانوی بایسته » دختری است که چون « سیب گلاب » باشد،نه مایه « آسیب و اضطراب »! --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------- نژند: افسرده ،پژمرده،فرومانده ،پست،زبون لیوه : فریبنده، خشک، بی مزه بیخته : از غربال گذرانده، نرمه چیزی که از غربال گذشته شرزه : تند و تیز، زورمند حنظل :هندوانه ابوجهل،تلخ عروج : به بلندی رفتن، برآمدن معراج : نردبان، پلّکان،آن چه به وسیله آن بتوان بالارفت -------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 10 مرداد 1395 | 6:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(341) --------------------------------------------------------- « خط صواب » و « خطای سراب »! ---------------------------------------------------- من موفقیت « دادوری رُست » را در « داوری دُرُست » دیدم . « داوري درست » را از« تجربه چُست »فراگرفتم و « تجربه چُست » را از « داوري نادرست » آموختم. بنابراین « برایند سود سودا » در گروی « فرایند آزمون و خطا »است! آن که در روند « درس آموختن » و « تجربه اندوختن » از « خطای سراب » « می هراسد»، قطعا « خط صواب » را « نمی شناسد »! « بارگاه قُلّه صواب » از « راه خطای سراب » می گذرد! --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- رُست : سخت ،محکم چُست : چالاک،چابک،محکم،استوار،تند،فراخ صواب : راست، درست، حق ،ضدّ خطا، لایق، سزاوار بارگاه: دربار پادشاهی، خیمه سلطنتی گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 9 مرداد 1395 | 8:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
عطر عشق ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- گفتی که شادیم را بهر دلم گذارم غم های سینه ام را بهر دل تو آرم اما تو ای گل من در دل چو پا نهادی من جز غم تو در دل دیگر غمی ندارم اندوه عشقت از دل هر غم که بود برکند خود ریشه در دلم کرد نتوان دگر برآرم تا غنچه محبت بشکفت در دل تو گل نغمه های عشقت سر زد ز شاخسارم از روزن دو چشمت دیدم شرار قلبت برقی ز چشم مستت افروخت قلب تارم با شبنم سرشکم شویم گل رخ تو تا گرد غم نگیرد رخسار گل عذارم خار و خس هوس را از دشت دل زدودم تا بذر عشق حق را در عمق آن بکارم تا عطر عشق پیچید در صحن خانه دل شد روح و جان"مطهر" جاوید شد بهارم ------------------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 7 مرداد 1395 | 10:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(338) --------------------------------------------------------- « فرد »ها ،سازنده « فردا » -------------------------------------------------- من معلمی را دیدم که درسش نه « دمدمه صلابت » ، که « زمزمه محبََّت » بود؛ زمزمه ای که « بر زمان فرمان مي راند » و دانش پژوه را « بر زمين مي نشاند »! معلمی را می ستایم که چونان « سروناز »، « سرافراز » است و « بی نیاز »؛ « سرفراز از تعلُّق » و « بی نیاز از تملُّق »! « ریشه در خاک » دارد و « اندیشه در افلاک»؛ معلمی که چون پرستوی« سبکبال » و « پرشور و حال » نه « تن به اسارت قفسی می سپارد » و نه « سر به چنبره اطاعت کسی می گذارد »! « سبکبال پَر می گشاید » و با « استقلال راه می پیماید»! معلمی که چون عقاب « تیزپرواز » و « سرافراز» از قید قفس « آزاد » است و از آزادگی خود« دلشاد »! تا مرز غرور « بال و پر می گشاید» و بر اوج آبی آسمان « سر می ساید»! چنین معلمی نسلی را می پرورد از « آب ،ناب تر » و از « نسیم ،شاداب تر»! از عقاب « تواناتر » و از پرستو،« رهاتر»؛ نسلی که « آزادگی را احساس می کنند» و « آزادی را پاس می دارند» از سرو « نستوه تر» « قامت می افرازند» و از کوه « باشکوه تر» « استقامت می ورزند»! معلم « فرد » می سازد و « فرد »ها ، « فردا » را! ------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------- دمدمه: آواز،آوازه،حیله،مکر،فریب صلابت : سختی، استواری ،درشتی، مخوف بودن قدرت زمزمه : نغمه، ترنُّم کردن، سرود چنبره: حلقه -------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | 11:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(336) ---------------------------------------------------- « نردبان کمال » یا « پلّکان زوال »! ---------------------------------------------------------- من عقربه هاي ساعت را « ديدم » و تکانه های آن را « سنجیدم ». هر چه غم و اندوه « بيشتر و تُندتر »، حركت عقربه ها، « کم تر و كُندتر ». آیا این « تنگنای قیاس » است ،یا « خطای احساس »؟! نه « شادی بشکوه » می ماند و نه « زیادی اندوه »! نه این « پایدار » است و نه آن « ماندگار »! نه باید با این « سختی ها را بسنجیم » و نه شاید با آن از « بدبختی ها برنجیم »! اگر « خَرَد انسان » بر « مُلک جان » فرمان براند، هم « شادی بِشکوه » کمال آفرین است و هم « غم و اندوه ». غم و شادی هر دو « پیله فُرصت » اند و « وسیله نُصرت »! این گزینش ماست که از آن ها « نردبان کمال » بسازیم یا « پلّکان زوال »! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------- بِشکوه: باشکوه، باشوکت و هیبت، دارای شکوه پیله: محفظه نوزاد برخی حشرات، کیسه، توبره نُصرت: پیروزی ،یاری --------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 4 مرداد 1395 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(334) « سمند قدرت » با « کمند نظارت » من « سَمَند قدرت » بدون « کمند نظارت » را دیدم ، که « افسار گسیخته » و « مهارآویخته »، « خودباخته » و « خویش ناشناخته »، به سوی « حصار انحصار » و « دار اقتدار » « می تازد » و خود و همه قلمروی مدیریت خویش را نابود « می سازد »! هیچ « انسان پرهیزگار » و « شهروند حق مدار » آن قدر« خودساخته» و « دل پرداخته » نیست، که در عرصه اجتماع به « حصار اقتدار دست یابد » و به سوی « انحصار ماندگار نشتابد »! بنابراین در اداره هر جامعه ، « آسایش انسانی » در گروی « پایش همگانی » است! در مدیریت « شهر آزاد » و « شهروند شاد »، تنها « راه تداوُم » ، « نظارت مردُم » است! « میز قدرت » باید زیر « مِهمیز نظارت » باشد! #شفیعی_مطهر -------------------------------------- سَمَند : اسب،اسب زردرنگ کمند : ریسمانی محکم که بر گردن و کمر دشمن یا جانور اندازند و وی را به بند درآورند مهار :عنان ،افسار،چوبی که در پره بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند آویخته: فروهشتن،رهاکردن،پایین انداختن،(مهارآویخته:افسار رهاشده) پرداختن: اداکردن،جلادادن،صیقل دادن ،زنگ بردن،مرتب کردن،آراستن،کامل کردن پایش : نظارت مِهمیز :مهار، آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه وصل کنند و به وسیله آن اسب را به حرکت و جست و خیزدرآورند --------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 2 مرداد 1395 | 8:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(333) ---------------------------------------------------------- از « اریکه غرور » تا « باریکه گور » ------------------------------------------------------ من یک ماهی « خودشیفته » و « دل فریفته » را دیدم که برای فرار از « موج » و قرار بر « اوج »، همه اعتماد خود را بر « هلال قُلّاب ریخت » و بر « چنگال عقاب آویخت ». او هوس داشت تا بر ماهیان « بخروشد» و بر دیگران « فخر فروشد». بدین سان به امید « سودِ سودا» ،« خطِّ خطا »را « پیمود» و به جای « دُرِّ دریا »،« بال بلا» را « آزمود»! « آرزوی برتری جویی » و « خوی پرهیاهویی »، نه تنها این « ماهی خوش خیال »،که هر « انسان بدسگال » را نیز از « اریکه غرور » به « باریکه گور »می کشاند! زنهار انسان ها را « حقیر نشماریم » و به ورطه « تحقیر نسپاریم »! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ سودا : دادوستد ،خرید و فروش، معامله بدسگال: بداندیش، بدفکر اریکه: تخت،سریر ورطه :زمین پست، هلاکت، چاه، مهلکه ------------------------------------------ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 1 مرداد 1395 | 6:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(332) ------------------------------------------------------ دل آرام گیرد ز یاد خدای! -------------------------------------------------------- من قصرهايي را ديدم در « میانه جنگل » با « آستانه مجلَّل »، برآمده از« سنگ های مرمرین » و نشسته بر « ستون های سنگین » ! این « قصرهای قیصر » و « کاخ های خوش منظر » جاي خوش كرده بين « دريايي رام » و « جنگلي آرام » ؛ اما این « قصور آرام » در درون خود « انسان هايي ناآرام »را جاي داده ؛ انسان هایی « دل بسته به حور » و « وابسته به قصور »، كه نه از اين « رامش مي گيرند» و نه از آن « آرامش مي پذيرند». زیرا: آن چه ناچار بود از گردش کی تواند که دهد آرامش؟! این جاست که زلال این« کلام آسمانی » و « پیام وحیانی » در ذهن « جَرَیان » می یابد و در جان « سَیَلان » که : « اَلا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِن القُلوب » دل آرام گیرد ز یاد خدای! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 31 تير 1395 | 6:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(331) ---------------------------------------------- «فانوس کور » و « اقیانوس نور »! ------------------------------------------------------- من در كرانه « اقيانوسي آرام »، « فانوسي رام » را ديدم كه عمري را « شبانه روز » و با درونی « دل افروز» بر بلندای « سكوي بلند» و « ستون فرازمند» خود « بی دریغ و آتشگون » و از فراز « ستیغ ستون » همواره نور « مي افروخت » و شب زدگان را راه « مي آموخت ». من چه همانند دیدم این « دلالت آذر مُنَوََّر » را با « رسالت روشنگر بشر »! هر دو تا « پگاه می سوزند» و شب زدگان را « راه می آموزند»! بنابراین روشنگران « ناگزیرند از سوختن » و بر « سریرند برای آموختن »! اما فرقی هم هست بین این « آذر مُنَوَّر » با آن « روشنگر بشر »! این « فانوس کور » و آن « اقیانوس نور »! این « غافل » می سوزد و آن از « دل »! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- رام : مطیع، فرمانبردار ،آموخته،دست آموز ستیغ : بلندی سر کوه،قله دلالت : راهنمایی،راه نمودن آذر : آتش،نار مُنَوَّر : روشن،درخشان سریر : تخت،اورنگ،مسند ------------------------------------ گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 30 تير 1395 | 8:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(330) ---------------------------------------------------- « عصرِ تحجُّر » و « حصرِ تفکُّر »! ------------------------------------------------------- من « سنگی بد گوهر » را دیدم که با « ضرباهنگی مُکرّر»، « كاسه ای زرّین » با « شناسه ای نمادین » را درهم شكست ، اما بر خلاف سروده آن « سراينده آرمانگراي » و « شاعر آزادي سراي »، كاسه زرّين « از قيمت افتاد»! و سنگ بدگوهر بر فراز سكوي افتخار« ايستاد »! زیرا در « عصرِ تحجُّر » و « حصرِ تفکُّر » ارزش ها « واژگونه » می شوند و مَنش ها ،« وارونه »! سنگ بدگوهر اگر كاسه زرّين شکند قيمت سنگ نيفزايد و زر كم نشود (سعدی) در عصر « واژگونگی ارزش ها » و « گونه گونی لغزش ها»، شهروندان« رام » می شوند و شهر ،« آرام »؛ اما داشتن جامعه ای « خفته و خاموش » با مردمی « سراپاگوش » نه « نشانه بُلوغِ بِکر » است و نه « جوانه فُروغِ فِکر »! از آن پس این جامعه نه « شهر نور »،که « قهر گور » است و مردم آن نه « شهروندان آگاه » ،که « شَوَندان دژآگاه » اند!! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ تحجُّر : سنگ شدن،دُگم اندیشی،فکر بسته داشتن حصر: محاصره کردن، گرداگرد چیزی را فراگرفتن،احاطه کردن نمادین: سمبلیک، نشانه، رمزی مَنِش: اندیشه کردن، تفکر، خوی، عادت، طبیعت، طبع بلند، شخصیت عالی بِکر: دست ناخورده،نوآیین،اندیشه ای که پیشتر در ذهن کسی خطور نکرده باشد قهر: عذاب کردن، تنبیه کردن، تنبیه، چیرگی، کینه ورزی، انتقام، ستم ،خشم شَوَند : دلیل،علت دژآگاه: بداندیش، بدخوی، خشمگین، ظالم،بی رحم ------------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 | 7:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(329) --------------------------------------------------- انسان در میانه « شور » و « شعور » ------------------------------------------------------ من شب زدگانی را ديدم شایسته « توبیخ » و گم شده در کوچه پس کوچه های « تاریخ» ، با « هویتی خود باخته » و « شخصيتی خود نشناخته » ، هر « نقاب » را « قاب» « مي پنداشتند» و هر « سراب » را « آب » « مي انگاشتند». در آن « دِیر دیرین » و « دیار پژوین» « نسخ انسانیت »، « مسخ انسان »را تبلور بخشیده بود! « شهریاران خودکامه » « شهروندان علامه » را نه در « بستر انتقاد » ،که در « خاکستر انقیاد » و نه به « شکوه شکوفایی » که به « اندوه میرایی »فرامی خواندند! به مردم « سواد » می آموختند؛ اما سوادی که نه « سودی برای آموزنده » داشت و نه « جودی برای اندوزنده »! انسان هم « شور » دارد و هم « شعور » ؛ از آن « « تپش » می گیرد و از این « منش ». اما در این دیار از « شور » ، « شراره » می ساختند و از « شعور » ، « بُتواره »! « شراره » برای سوختن « ایمان » و « بتواره »،لباسی بر اندام « حاکمان »! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------- توبیخ: سرزنش،نکوهیدن،نکوهش دِیر : صومعه،محلی که راهبان مسیحی در آن عبادت کنند،کنایه از جهان مادی پژوین : چرکین،پلید مسخ : برگرداندن صورتی به صورت زشت تر،دگرگون ساختن نسخ : باطل کردن،زایل کردن،تغییر صورت دادن شراره : جرقه،پاره آتش که به هوا جَهَد بتواره : انسانی که چون بُت از او اطاعت کنند ---------------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 28 تير 1395 | 6:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(328) ----------------------------------------------------- « یگانه زیستن » و « دوگانه نگریستن »! ------------------------------------------------- من تندیس عظیم « بودای بزرگ » و « ولای این والای سترگ » را در کاماکورای توکیو در ژاپن دیدم ، که در عصر حاکمیت « مدرنیته و صنعت » و همزیستی « عادت دیروز» و « سعادت روز » همچنان پیام آور «کهنه» ترین پیام های « کهن» سنت بود. تیغ تیز صنعت و مدرنیسم نتوانسته بود کوچک ترین رخنه ای در« دیوارهای قطور» و « پذیرفتارهای مهجور » باورهای سنتی مردم مدرنیست ژاپن ایجاد کند. این « داوری » مرا به این گونه از « سُنّت باوری » رسانید که می توان « یگانه زیست » و « دوگانه نگریست »! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- قطور : ضخیم ،کُلُفت پذیرفتار: باورها،عقاید مهجور : دورافتاده ،متروک ---------------------------------------------- گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 27 تير 1395 | 6:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 91 92 93 94 95 ... 130 صفحه بعد