هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 837)
«امیرِ اوج» یا «اسیرِ موج»؟!
«پرندگانی ضعیف» و «جاندارانی نحیف» ،
که به «تنهایی» و با «جدایی»
«نه کاری را می دانند» و «نه ابتکاری را می توانند»،
چون با «خُجستگی»،«دستِ همبستگی» به یکدیگر دهند،
می توانند «دامِ اسارت» و «قفسِ حقارت» را
از «جای برکَنَند» و به «دیگرجای دَرافکَنَند»!
باید درهم شکست «میله های هر قفس» و «حیله های هر محبس»را ،
که «پرنده را از پرواز» و «فرازَنده را از فراز» بازمی دارد!
انسان «بالی برای بالیدن» دارد و «سِگالی برای سِگالیدن».
او باید «امیرِ اوج» باشد،نه «اسیرِ موج».
باید «جیرها را شکست» و «زنجیرها را گسست»!
باید «روندِ رهایی» و «فرایندِ شکوفایی»،
مهم ترین دغدغه هر «شهروند» و هر «جامعه وَرجاوَند» باشد.
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
فراز: بالا،بلندی،سربالایی،مقابل نشیب
سِگال: اندیشه،فکر
سِگالیدن: اندیشیدن،فکرکردن،رای زدن
جیر: خشم و غضب
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 836)
«باتلاقِ نادانی» و «مُحاقِ ناتوانی»
افراد «ابله و نادان» و اشخاص «احمق و ناتوان»
گرچه «در استدلال سرسخت» اند،ولی «در خیال خوشبخت»اند؛
زيرا هيچ گاه نه به «تنهايي» خود پي مي برند و نه به «بینوایی»خود.
کسی از «نادانی» و «ناتوانی» رنج می برد،
که می داند «چه گفتاری را نمی داند»
و «چه رفتاری را نمی تواند» ؛
ولی آن که به «نادانی ها» و «ناتوانی ها»ی خود آگاه است،
ناگزیر مشتاقانه به سوی «آگاهی» و «حق خواهی» گام برمی دارد.
کسی که «اهلِ طلب» است،بیزار از «جهلِ مُرکّب» است!
بنابراین برای هر انسان ،«نخستین درس» ،
باید«مهم ترین ترس» او از نادانی باشد.
انسان از همان لحظه در «باتلاقِ نادانی»
و «مُحاقِ ناتوانی»اسیر جهل مرکّب می شود ،
که «سر به زیر» و «پای در قیر»،
خود را بی نیاز از «آموختن» و «تجربه اندوختن» احساس می کند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
اهلِ طلب: تشنه فهمیدن،طالب علم و آگاهی
مُحاق: آخر ماه قمری،سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی شود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 836)
«باتلاقِ نادانی» و «مُحاقِ ناتوانی»
افراد «ابله و نادان» و اشخاص «احمق و ناتوان»
گرچه «در استدلال سرسخت» اند،ولی «در خیال خوشبخت»اند؛
زيرا هيچ گاه نه به «تنهايي» خود پي مي برند و نه به «بینوایی»خود.
کسی از «نادانی» و «ناتوانی» رنج می برد،
که می داند «چه گفتاری را نمی داند»
و «چه رفتاری را نمی تواند» ؛
ولی آن که به «نادانی ها» و «ناتوانی ها»ی خود آگاه است،
ناگزیر مشتاقانه به سوی «آگاهی» و «حق خواهی» گام برمی دارد.
کسی که «اهلِ طلب» است،بیزار از «جهلِ مُرکّب» است!
بنابراین برای هر انسان ،«نخستین درس» ،
باید«مهم ترین ترس» او از نادانی باشد.
انسان از همان لحظه در «باتلاقِ نادانی»
و «مُحاقِ ناتوانی»اسیر جهل مرکّب می شود ،
که «سر به زیر» و «پای در قیر»،
خود را بی نیاز از «آموختن» و «تجربه اندوختن» احساس می کند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
اهلِ طلب: تشنه فهمیدن،طالب علم و آگاهی
مُحاق: آخر ماه قمری،سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی شود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 836)
«باتلاقِ نادانی» و «مُحاقِ ناتوانی»
افراد «ابله و نادان» و اشخاص «احمق و ناتوان»
گرچه «در استدلال سرسخت» اند،ولی «در خیال خوشبخت»اند؛
زيرا هيچ گاه نه به «تنهايي» خود پي مي برند و نه به «بینوایی»خود.
کسی از «نادانی» و «ناتوانی» رنج می برد،
که می داند «چه گفتاری را نمی داند»
و «چه رفتاری را نمی تواند» ؛
ولی آن که به «نادانی ها» و «ناتوانی ها»ی خود آگاه است،
ناگزیر مشتاقانه به سوی «آگاهی» و «حق خواهی» گام برمی دارد.
کسی که «اهلِ طلب» است،بیزار از «جهلِ مُرکّب» است!
بنابراین برای هر انسان ،«نخستین درس» ،
باید«مهم ترین ترس» او از نادانی باشد.
انسان از همان لحظه در «باتلاقِ نادانی»
و «مُحاقِ ناتوانی»اسیر جهل مرکّب می شود ،
که «سر به زیر» و «پای در قیر»،
خود را بی نیاز از «آموختن» و «تجربه اندوختن» احساس می کند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
اهلِ طلب: تشنه فهمیدن،طالب علم و آگاهی
مُحاق: آخر ماه قمری،سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی شود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد835)
«دلالتِ خدا» و «رسالتِ ما»
کسی که «بنای آینده» و «بنیان پاینده» را
بر «اساسِ فال» بنا می کند،نه بر «قیاسِ استدلال» ،
او کسی است که چون با «خودباوری» و «خردداوری» بیگانه است،
بنابراین می خواهد از «پنجره فال» و «حنجره خیال»،
تاییدی بر «هویتِ رنگ باخته» و «شخصیّتِ فرهنگ ناشناخته» خود بگیرد.
از «بُرجِ عاج» و «دُرجِ زُجاج» باید فرود آمد
و «حصرِ خیال» و «قصرِ آمال» را
با «کلید عقلانیت» و به «امید درک حقیقت» باید گشود.
«ساختنِ بهشت» و «پرداختنِ سرنوشت»
با «دلالتِ خدا» و «رسالتِ ما» است!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------------
دلالت: راهنمایی،برهان و دلیل
عاج: دندان فیل که سفید و سخت و دراز و قیمتی است و برای ساختن اشیای گرانبها به کار می رود
دُرج: صندوقچه،جعبه کوچک جواهرات
زُجاج: شیشه،آبگینه
پرداختن:ساختن،جلادادن و آراستن،مرتب کردن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 834)
«فروغِ فکر»یا «نبوغِ بکر»
«مشعل نبوغ» آن گاه در ذهن انسان ها «پرفروغ» می شود،
که «آفتاب حقیقت» و «مهتاب واقعیت» بر آن بتابد.
در «جهانِ هستی» و «راژمانِ حق پرستی»
«مدیرِ بینش»،«مدارِ آفرینش» را
بر «پایه عدالت» و «سرمایه عقلانیت»
«سامان داده» و «بُنیان نهاده» است.
بنابراین هر بُنیانی را که بر «توده کاستی» و «شالوده ناراستی»
بنا نهند،محکوم به «تلاشی» و «فروپاشی» است.
«فروغِ فکر»،«نبوغِ بِکر» است؛
این فروغ تنها از «شمع جان می تابد» و «جمع جانان را درمی یابد».
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------------
راژمان: سیستم،نظام،دستگاه
مدیر بینش: خداوند،آفریدگار
توده: تل و پشته،هر چیزی را که روه هم ریخته و کوت کرده باشند،مثل توده خاک
کاستی: کجی،تقلب،دروغ
تلاشی: از هم پاشیدن،پراکنده شدن،نیست و نابودشدن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 833)
«تاج»را به «تاراج»دادن!
سر فرودآوردنِ «حکومتِ حاكم» در برابر «حكمتِ حكيم» ،
نشانه «رشد و رشاد» و «رویش استعداد»در جامعه است؛
ولی «انکسارِ حكيم» در برابر «استکبارِ حاكم»،
علامت فربه تر شدن «جُرثومه فساد» و «موهومه استبداد» است.
آن گاه که «حکیم» در برابر «حاکم» ،
«دست بر سینه» و «پای در کابینه» گذارد،
چنین کسی از «گُلِ حکمت»،«پُلِ حکومت» ساخته
و از «زلالِ فضیلت»،«ضلالِ رذیلت»!
چه زشت است «رفوزگی علّامه» در «دریوزگی خودکامه»!
حاکمی که «راهِ فساد بپیماید» و جامعه را به «گناهِ بیداد بیالاید»،
«حکیمانِ ساکت» را به «لئیمانِ ماکت» تبدیل می کند!
او ناگزیر به جای«آغوش خانه»، «حلقه به گوش بیگانه» می شود!
در حالی که برای «حاکمِ دادگر» و «عالمِ حق نگر»،
«تاج» را به «تاراج»دادن،به که به «بیگانه»،«باج»دادن!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
اِنکسار: شکسته شدن،فروتنی،خضوع
استکبار: بزرگ پنداشتن کسی،تکبّرکردن،خودنمایی،گردنکشی
جُرثومه: اصل،ریشه،خاک دور ریشه
موهوم(موهومه): وهم شده،آنچه وهم و گمان متوجه آن شود
کابینه: دفتر،اتاق کار،هیئت دولت،هیئت وزیران
لئیم: بخیل،ناکس،فرومایه
ماکت: نمونه ای کوچک از خانه یا....که از چوب یا مقوا بسازند
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 832)
«آستانه تحمُّل» و «کرانه تعامُل»
در «عصر یخبندان» و در «شهر وَرجاوَندان»،
سرما، «کولاک» و جانداران را «هلاک» می کرد.
بسیاری از جانوران «جان سپُردند» و برخی «جان به دربُردند».
در این «گیر و دار»،بین «کار و ابتکار»،
خارپشتان بیشتر خطر مرگ را «دریافتند» و به سوی راه حل «شتافتند».
آنان مهربانانه با «هماوایی» و «گردهمایی» توانستند
به یکدیگر «نزدیک» و در گرمای بدن همدیگر «شریک» شوند.
اینان با هم «شریک ساعی» شدند و «تشریک مساعی» کردند.
خارپشت ها همدیگر را «گرم» یافتند،امّا نه «نرم»!
آنان در کنار هم از «گزش خار» در «رنجش و آزار» بودند!
ناگزیر از یکدیگر «دور» و در نتیجه باز از سرما «رنجور» شدند!
بنابراین به این نتیجه رسیدند که برای بهره بردن از «صفای هم» و «گرمای هم»
چاره ای ندارند جز این که «طینت» و «طبیعت» همدیگر را «بپذیرند»
و راه همزیستی «مسالمت آمیز» و «مشارکت انگیز» «پیش گیرند»!
انسان ها نیز در همبستگی اجتماعی «گریزی جز تحمُّل»
و «گزیری جز تعامُل» با یکدیگر ندارند.
هر کسی به نوعی «خاری خلنده» و «رفتاری گزنده» دارد.
باید بر «آستانه تحمُّل» و «کرانه تعامُل» افزود.
و «دگرستیزی» و «دیگرگریزی» را از دل «زدود»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
خَلَنده: فرورونده
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد831 )
خندیدن،«با تو » یا «بر تو»؟!
در «فراخنای این سپهرِ سیاه و سنگين» و «گُستره سرسبزِ زمین»،
سهم هر «انسانِ آفریده» از این «جهانِ پر از پدیده»
تنها تكّه اي از «آسمان آبي» است و
و لحظه اي «از لبخند شادابي».
زبان طبیعت، «قند» است و «لبخند».
اگر «راهبُردِ لبخند» را با «برخوردِ نَژَند» پاسخ دهی،
به «رویت اَخم» می کند و بر «دلت زخم» می زند.
امّا اگر «شادمانه به رویَش بخندی»
بدون این که «عالمانه به خویَش دل ببندی»،
«با سازت،دمساز» می شود و «با آوازت،هماواز».
همه «گُل ها با تبسُّم» و «بُلبُل ها با ترنُّم» ،
«نگاه را می نوازند» و «پگاه را می آغازند».
پس «بخند» تا دنیا «با تو »،نه «بر تو» بخندد!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
نَژَند: اندوهگین،افسرده،پژمرده،سرگشته،خشمگین
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد829 )
«دکان اعتقاد» و «بحران اعتماد»!
من شهری را دیدم که هر «کان» را«دکان» کرده بودند
و «نان» را وسیله «ایمان»!
شهر،«دکانِ اعتقاد» شده بود و اسیرِ «بحرانِ اعتماد»!
اینان هر ریسمانِ سیاه و سپید را «مار» مي پنداشتند
و هر گُل را، «خار»!
هر «اتّهامِ واهی» بی نیاز از «دادخواهی»؛
بدون «روندِ ثبات» و «فرایندِ اِثبات»
علیه هر کسی «طرح» و «مطرح» می کردند،
و او را مُجرِم «تلقّی» کرده، محروم از هر «حقّی» می دانستند!
هر شهروند ،«مُجرم» و سزایش «جریمه» بود،
مگر عكس آن «اثبات» و موجبِ «نجات» شود!
«شناعتِ گناه» در پرتوِ «شفاعتِ شاه»
«رنگ می باخت» و همین رویه، «فرهنگ می ساخت»!
هر کس هر چه به «قُشونِ قُدرت» و «کانونِ امارت»،
«نزدیک تر»،«نیک تر»،
و هر کس «دورتر»،«منفورتر»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
کان: معدن
دادخواهی: از کسی نزد قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن
ثبات: برقراربودن،قرارگرفتن،استوارشدن،قرار،قیام،پابرجابودن در امری
شناعت: زشتی و بدی،زشت شدن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد828 )
«ریشه ها» و «اندیشه ها»!
من «آویزه دل»، این «آمیزه گِل» را
نه بر «حیله های دوران»،که بر «ميله هاي زندان» «آويختم»؛
سپس همه «جوانه های ذوق» و «شكوفه هاي شوق» را در سبد آن «ريختم».
زندانی که «ریشه های رویِشگَر» و «اندیشه های پویِشوَر» را
«به کمند کشیده» و «به پایبند پیچیده» است.
«ریشه ها» و «اندیشه ها»
تا از هر «انقیاد»،«آزاد» نباشند،
نه می توانند «گیاهی برویَند» و نه «راهی بپویَند»!
«سروهای بلند» و «سپیدارهای شکوهمند»
برای «رشد و رویُش» و «پوی و پویِش»،
«آسمانی برین»می خواهند و «بوستانی بهارین»!
بیاییم «جفای تیشه» را از «رُویای ریشه» «بزداییم»
و «هیولای همیشه» را از «اهورای اندیشه» «بپیراییم»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
آویزه: آویخته،گوشواره
آمیزه: آمیخته،مخلوط
انقیاد: خوار و رام شدن،گردن نهادن، فرمانبرداری
پوی: پویه،رفتار تند،دو،دوان
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد827 )
«کانون نهفته ها» و «قانون نگفته ها»!
من دلم را «رهانده» و «جامانده» ديدم
در لا به لای «برگ ها» و «گلبرگ ها».
نه در «تاب های فلکی» ،که در «کتاب های کودکی».
هر گاه «سایه دل» را در «همایه محافل»گم می کنم،
آن را نه در «هالِ خطرات» ،که در سايه سار «نهال خاطرات»می جویم.
هميشه آن را «سبز و خُرّم» می بینم،نه «زرد و مُبهم».
من هیچ گاه دلم را نه «پیر» می بینم و نه «زمینگیر»!
دلم خیلی «واژه های حرف برای گفتن» دارد
و «ویژه های شگرف برای شکفتن»!
او «بیانی زلال»، ولی «زبانی لال» دارد!
«عطشِ گفتن» زیرِ «آتشِ نهفتن»
«رنگ می بازد» و از آن «فرهنگ می سازد»!
فرهنگِ داشتنِ «دلی شکسته»،ولی با «لبی فروبسته»!
این فرهنگ «بزرگیِ دل» و «سترگیِ محفل» را
نه «به اندازه شگرف های نهفته»،
که به «گُدازه حرف های نگفته» می داند.
دل باید«کانون نهفته ها» و «قانون نگفته ها» باشد!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
کانون: آتشدان،آتشخانه،کوره،مرکز
تاب: بادپیچ،ریسمانی که دو سر آن را به شاخه درخت یا جای دیگر ببندند و در آن بنشینند و به جلو و عقب حرکت کنند
همایه: ائتلاف،انجمن،گردهمایی
هال: سراب
شگرف: عجیب،طُرفه،نیکو،کمیاب،بی نظیر در خوبی و زیبایی
گُدازه: آتش
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد826 )
«میرانِ ناس» و «امیرانِ اختلاس»!
من «مردمانی باکمال» را با «دستانی فعّال» دیدم ؛
دستانی که دارای «پینه های کار» است و آفرینشگرِ «گنجینه های ابتکار».
ولی به علّت «حاکمیّت فساد» و «حکومتِ بیداد»،
اكنون «اسيرِ حقارت» اند و در «مسیرِ اسارت»،
با «دهانی دوخته» و «حِرمانی اندوخته»،
بر سَرِ دوراهی «زندگی گیجی» یا «مرگِ تدریجی» نشسته اند!
اینان نه «کارگزار کفرانِ کافران»، که گرفتارِ «خُسرانِ خُسروان» اند!
تا «انتهای حیات تاخته اند» و «منتهای آنات را باخته اند»!
اکنون آن چه «دارند» و برای بازماندگان «می گذارند»،
نه «زندگی پرافتخار»،که «زنندگی ذلّت بار» است!
کسانی که اینان را «غارت» کرده اند و به «اسارت» کشیده اند،
«میرانِ ناس» اند و «امیرانِ اختلاس»!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------------------------------
میر: امیر (مخفّفِ امیر)
ناس: مردم،مردمان،ادمی،آدمیان
اختلاس: ربودن،دزدیدن،پولی را پنهانی و ناحق از صندوق همگانی برداشتن
پینه: آن قسمت از پوست کف دست که در اثر کارکردن سفت و ستبر شده باشد
حِرمان: نومیدی،
گیج: سرگشته ،حیران،درمانده
آن: لحظه،هنگام،وقت،دم،اندکی از وقت،(جمع: آنات=اوقات،لحظه ها)
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد825 )
«بامدادِ بهروزی» و «چکادِ پیروزی»!
من میخ را «نماد استواری» و «نمود پایداری» دیدم ؛
زیرا هر چه ضربات چَکُّش «تاونده تر» و «درهم کوبنده تر»
بر «قامتش می سود»،بر «استقامتش می افزود»!
میخ در برابر «سرکوب»،نه تنها «مرعوب» نمی شود؛
بل که «پایدارتر» و «امیدوارتر»،
«قَد می افرازد» و خود را «وَتَد می سازد».
چه زیبا می سراید آن «سراینده ماندگار»،«ملک الشّعرای بهار»:
پایداری و استقامت میخ
سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بیشتر کوبند
پافشاریش بیشتر گردد
بنابراین انسانی می تواند در «بامدادِ بهروزی» بر «چکادِ پیروزی» دست یابد،
که در برابر «یورش سختی ها» و «شورش شوربختی ها»،
نه از «اِرعاب بترسد» و نه از «اِرهاب بهراسد»!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
تاونده :مشقّت بار، پرقدرت، باقوّت
سودن: سُفتن،کوبیدن،فرسودن،ساییدن
مرعوب:ترسیده، ترسانیده شده
وَتَد : میخ
چکاد: قُلّه کوه،سرِ کوه،بالای کوه
اِرعاب: ترساندن،تهدید
اِرهاب: ترسانیدن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 823)
«احساسِ يگانگي» یا «هراسِ بیگانگی»؟!
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 822)
«زنجیرِ وَهم» یا «تنویرِ فهم»؟!
من «میوه نارگیل» را نیز شایسته «شیوه تحلیل» دیدم.
نارگیل روییده بر «درخت» است با پوستی «سخت» ،
ولی در درون «جیره ای سپید» دارد و «شیره ای مفید».
تا «پوسته نارگیل» این «قالبِ وبیل» را نشکنیم،
نمی توانیم «بطونش را بیابیم» و «درونش را دریابیم»!
بنابراین دریافتم که نخست باید «خود را شکست» و «زنجیرها را گُسست» ،
تا «اندیشه،آزاد» و «خردپیشه،فَرجاد» گردد.
«پندارهای سُست» و «شعارهای نادُرُست»
چونان «غُل و زنجیر» دست و پایِ «تامُّل و تدبیر» را می بندد
و انسان را از «تفکُّر» و «تدبُّر» بازمی دارد.
انسان های «سبزکیش» و «آزاداندیش»
کسانی اند که «زنجیرِ وَهم را گُسسته اند»،
سپس به «تنویرِ فهم پیوسته اند» .
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 821)
«داشتنِ بال» و «انباشتنِ آمال»!
من تصویرِ «عقابی بزرگ» را در «قابی ستُرگ» دیدم،
«خاموش» و بی «خروش»،
نه «آرزوی پرواز» و نه «تکاپوی تاخت و تاز».
بنابراین دریافتم که اگر «پدیده پرواز» و «ایده تاخت و تاز» را از عقاب بگیرند،
دیگر «بال» هم برای او «وبال» است.
چه سخت است «داشتنِ بال» و «انباشتنِ آمال»،
ولی در «اسارتِ قفس» و «مرارتِ محبس»!
عقابِ «بال بسته» و «پَرشکسته»
نه «قفس را تنگ» می بیند و نه «محبس را ننگ»؛
ولی «عقاب تیزپرواز» ،«آسمانِ باز» می خواهد.
«بیدل دهلوی»،این «نکته نمادین» را «چه شیرین» می سراید:
زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود
از پیچ و خم تعلّقم ننگ نبود
آگاهی ام از هر دو جهان وحشت داشت
تا بال نداشتم، قفس تنگ نبود
#شفیعی_مطهر
----------------------
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 820)
«روزگار» یا «آموزگار»؟!
اگر انسان با «دیده دانش آموزی» و «ایده تجربه اندوزی»
به همه «پدیده ها» و «آفریده ها» بنگرد،
همه «روزگار» را «آموزگار» می بیند.
کسی که اهل «دانش آموختن» و «تجربه اندوختن» باشد،
از «هر کس و هر چیز» با «هر بهانه و دستاویز»
می تواند «معرفت آموزد» و «حکمت اندوزد».
هیچ «پدیده»،«نکوهیده» نیست،
هر چند «زشت» و «بدسرشت» باشد.
«جوان فکور» و «انسان باشعور»
می تواند از هر «انگاره ای»،«اشاره ای» دریابد
و از هر «خوشه ای»،«توشه ای»!
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد819 )

من چوپانی را دیدم «بی های و هو»،ولی نه «دروغگو»،
که تا وقتی «نی لبک محبّت» را بر لب نهاده
و در آن «آهنگ صداقت» می دمد،
هم «گَلّه از يورشِ گرگ» در آمان است و هم «محلّه از شورشِ بزرگ».
صداقت،«چشمه ای زلال» است که از «کرشمه استدلال» جاری می شود
و «دشت های شهر» و «گُلگشت های دهر» را طراوت می بخشد.
آن گاه که این چشمه را با «دروغ بیالایند» و از آن،«فروغ را بزدایند»،
«شهر،عَفِن» می شود و «دهر،مُتعفِّن»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
عَفِن: گندیده،بدبو
مُتعفِّن: بدبو،بویناک،گندیده
دهر: روزگار،عصر و زمان،زمان دراز
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد817 )
«بارقه ای از نور» و «شارقه ای از شعور»!
«راه تباهی،دراز» است و «سپاه سیاهی در تاخت و تاز» ،
امّا ماه نه از آن «می ترسد» و نه از این «می هراسد».
یک «فروغ ماه» می تواند هزار «دروغ دُژآگاه» را رسوا کند.
«سپاه شب تیره» اگر بر همه آسمان هم «چیره» شود،
یک «بارقه نور» می تواند «پُشتِ شب دیجور» را بشکند.
ماه ،«شب ستیز» است و شب،«نورگریز».
بنابراین حجمِ عظیمِ «ظلم و ظلمت» و «قساوت و قسوت»
هر چند «گُجسته و شریر» و «نشسته بر سریر»باشد،
با تابش «بارقه ای از نور» و «شارقه ای از شعور»،
هراسان «می گریزد» و همه هیبتش «فرومی ریزد»!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------------
بارقه: درخشنده،برق زننده،ابر برقدار
شارق(شارقه) : تابنده،تابان و درخشان،آفتاب
هامون: دشت ، زمین هموار
دُژآگاه: بداندیش،خشمگین، بدخو، تندخو
قَساوت: سنگدلی سخت شدن
قَسوت: سخت دل شدن
گُجَسته: خبیث، ملعون، پلید و ناپاک(ضدِّ خجسته)
شریر: بد، بدکار
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد816 )
«گویشِ خوار» و «پویشِ دُشخوار»!
از «جان می سوخت» و جهان را «می افروخت».
گویی او می دانست «روشنگری، هزینه» دارد و «حق باوری،سوگینه».
او بر فراز «بُرجی از شعور»،«دُرجی از نور» را «می افشاند»
و گمشدگان اسیر در «مُرداب فریب» و «غرقاب غریب» را از اسارت «می رهاند».
او نه از «هیبتِ شبِ تاریک می ترسید»
و نه از «قَسوتِ تبِ تحریک می هراسید».
او به هر سوی «پیکی از نور» و «پیکانی از هور»می افکند.
گمراهان را راه «می نمود» و راهِ گمشدگان را «می گشود».
بنابراین راه روشنگران «توده» بسی «ستوده» است.
ولی راه روشنگری «گویشی خوار» دارد و «پویشی دُشخوار»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
سوگینه : مصیبت،اندوه،ماتم،غم خوردن
دُرج: صندوقچه،جعبه جواهرات و زینت آلات
هور: خورشید،آفتاب
قَسوت: سنگدلی،سخت شدن
خوار: آسان،سهل
دُشخوار: دشوار ،مشکل، صعب
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد815 )
«شادی» و «شیّادی»!
«قُدرتمِداران خودکامه» و «شهریارانِ بی برنامه»
همه «شوکتِ اَورنگ» را در «قدرتِ تفنگ» مي بینند.
اینان نمي دانند كه براي ايستادن مي توان بر سرنيزه «دل بست» ؛
ولی نمي توان بر آن «نشست»!
قدرت برای خودکامگانِ «بی ریشه» و «فاقد اندیشه»،
«محبوب» است و «ابزار سرکوب»!
زیرا نه «جاهی خوب» دارند و نه «جایگاهی در قلوب»!
آنان «نطق شان،زور» است و «منطق شان،غرور» ؛
نه «زبانِ محبّت» را درک می کنند و نه «بیانِ مودّت» را.
آنان خود «حقیر»اند و تنها «تحقیر» را می شناسند.
از «شدّتِ حقارت» فقط به «حدّتِ اسارت» می اندیشند.
این «مردم اند» که باید «بدانند»،
هرگز از «استبداد» ،«داد» برنخیزد
و از «شیّادی»،«شادی»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------------------
اَورنگ: سریر،تخت پادشاهی
جاه: قدر و شرف،فرّ و شکوه،منزلت،جایگاه
مودّت: عشق و محبّت ،دوستی
حدّت: تیزی،تندی،برندگی،خشم،غضب
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد814 )
«فصلِ پایانی»یا «وصلِ جاودانی»؟!
من مرگ را ديدم در «تقدیر» و «سیری ناپذیر»،
كه هر لحظه دهان «مي گشاید» و بي رحمانه حيات را «مي رباید»....
و زندگان را ديدم كه در چمنزارِ لحظه ها «غافلانه مي چرند»
و گردوهاي پوك و پوچِ «آرزو» را بدون «میزان و ترازو»
«ساده لوحانه مي خرند»!
«رویدادِ ممات» برای «بُنیادِ حیات»،
نه «روندی فُرودین»،که «فَرایندی کمال آفرین» است.
اینجا،«جای کِشت» و آنجا،«صفای بهشت»!
اینجا «فصلِ کاشتِ دانه» است و آنجا «اصلِ برداشتِ جاودانه»!
مرگ،برای زندگی نه «فصلِ پایانی»،که «وصلِ جاودانی» است.
مرگ،نه «میدان تاخت و تازِ غُصّه»،که «زمانِ آغازِ قِصّه» است.
کسی از «سوز و گدازِ ممات می هراسد»،
که «رازِ حیات را نمی شناسد»!
کسی که «حقیقتِ حیات را دَریابد»،
«ماهیّتِ ممات را نیز برمی تابد».
«قصّه برگ» با «غُصّه مرگ» به پایان نمی رسد...
این قصّه سری دراز دارد
وین غُصّه دری ز راز دارد
#شفیعی_مطهر
----------------------------------------
فُرودین: پست تر،زیرین،پایینی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 813)
«آیینه فردا» و «گنجینه فردها»!
من انسانی هزار چهره را دیدم
که این بار با «نقاب مِرّیخی» از «قاب تاریخی» بیرون آمد.
او نه «فرهنگ تاریخ» را می فهمید و نه «ننگ توبیخ» را.
او رویدادهای تلخ «تاریخی» را با همه «ننگ توبیخی»
«بار ديگر» و با «شعار دیگر»
براي مردمی که تاریخشان را از یاد می بردند،
«به تكرار مي نشست» و «به استمرار می پیوست».
تکرار تاریخ برای همه «جوامع انسانی» به همراه «وقایع جهانی»
عاملِ «تجدیدِ کینه ها» است و «تشدیدِ هزینه ها».
تاریخ باید «مایه عبرت» باشد و «سرمایه بصارت».
همه «رویدادهای دیروزی» ،چه شکست و چه «پیروزی»،
باید «آیینه فردا» و «گنجینه فردها» باشد!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
مِرّیخ: بهرام،ستاره ای کوچک تر از زمین،در اساطیر خدای جنگ نامیده شده
توبیخ: سرزنش،نکوهش
بصارت: بیناشدن،بینایی و دانایی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد811 )
«رَوَندی پویا» و «فَرایَندی پایا»
عمر هر «انسان» در هر «نقطه جهان»
همراه با «سیر کهکشان» در «مسیر گذران» است.
«گذر زمان» و «گذار زمین»،
نه «دمی مانایی» دارد و نه «بازدمی ایستایی».
در «جهان هستی» بی هیچ «گُسستی»
همه «پدیده ها» و «آفریده ها» ،
در «حال پویش» هستند و در «روال رویش».
در این میان تنها «وجودِ بی بار» و «موجودِ زیانکار»،
انسانی است که فقط «تقدیر را می شناسد» و از «تغییر می هراسد»!
تغییر،تنها«رَوَندی پویا» و «فَرایَندی پایا» است ،
که انسان را «از پوسیدن می رهاند» و به «بیوسیدن می رساند»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
رَوَند: روش،رفتار،طریقه،طرز
فَرایَند: مجموعة عملیات و مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف مشخص
بیوسیدن: امیدداشتن،توقع داشتن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد810 )
«وَهمِ سُست» یا «فهم دُرُست»؟!
بین «ذهن» و «دهن» یک نقطه فاصله است.
برای بستن دهن نه به «قفل و زنجیر» نیاز است و نه به «بند و شمشیر».
دهن ها را می توان با یک «دستور شاهانه» و «سانسور دُژآگاهانه» بست.
ولی ذهن اگر «عامیانه نپریشد» و «عالمانه بیندیشد»،
با هیچ «قفل و زنجیر» و «بند و شمشیر» نمی توان آن را بست.
ذهن پویا را نه «دستور شاهانه» می تواند از فهمیدن بازدارد
و نه «سانسور دُژآگاهانه»!
«ایده زور» و «پدیده سانسور» می تواند
«چشم ها را کور» و «خشم ها را سانسور» کند.
آنان با این شگرد می توانند شهروندان را از «دیدن» بازدارند،نه از «فهمیدن»!
«سهم هر انسان» از «فهم جهان»میزان «خودارزی» و «خردورزی» اوست.
«نشر حقایق» چون «عطر شقایق» است.
می توان «گُل را پَرپَر» و خونش را «به ساغَر» کرد،
ولی نمی توان «بویش را نهفت» و «گفتگویش را نگفت»!
بنابراین چه «اهریمن» و «کودن» اند
آنان که با «وَهمِ سُست» می خواهند جلوی «فهم دُرُست» را بگیرند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
وَهم: پندار، خیال، گمان، تصور
دُژآگاه: بداندیش، بددل، بدخو، نادان و بی تربیت
نپریشد: پریشان نشود
ساغَر: پیاله شراب خوری،جام می
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد809 )
«انکار حقایق» و «فرار از منطق»!
من شخصی را دیدم «زار و نزار» و «معتاد به سیگار»
او وقتی «زیان های سیگار» را به قلم «یک روزنامه نگار» خواند،
از ترس «دیدن برونداد» و «شنیدن انتقاد»،
از آن پس به جاي «درک گفتار» و «ترك سيگار»،
«خواندن روزنامه» و «تنظیم برنامه» را ترك كرد.
«گریختن از استدلال» و «آویختن در خیال»،
نه «دردی را درمان» می کند و نه «شگردی را عیان»!
باید «دیدگان را گشود» و «راه های سخت را پیمود»!
«انکار حقایق» و «فرار از منطق»،
«فرجامی جز شکست» و «سرانجامی جز بن بست» ندارد!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
نزار: لاغر ،ضعیف، ناتوان ،افسرده،رنجور
شگرد: راه،روش،طریقه،طرز عمل
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد808 )
«مایه تکامُل» و «سرمایه تعامُل»
من نوزادی را دیدم از «اَلَست رمیده» و بر روی «دست آرمیده» بود.
او می خندید؛ اما نمي دانم بر «پندارهاي ديروز» يا «باورهاي فردا».
دنیای کودکان،«دنیای پاکی ها» است و «دریای تابناکی ها» .
«سراسر،سور و سرور» است و «شَراشِر،شادی و شور».
در آن جا دلِ سرخِ غنچه ها «عطرآگین» است و قلب سبز جوانه ها،«زمرّدین».
چشمه زردِ آفتاب،«زرّین» است و آبشار سپیدِ مهتاب،«سیمین».
«سیمای سیمابگون برف،سپید» است و «دلِ دریای ژرف،به رنگ امید».
کاش دنیای «کودکانه»،عمری «جاودانه» می داشت!
کاش همه «فصل ها،بهار» بود و همه «وصل ها،پایدار».
کاش هیچ «پگاهی»، «شامگاهی» در پَی نداشت
و هیچ «راهی»،«چاهی» پاپَی نداشت!
ولی «کمال بینش» و «استکمال آفرینش»،
در «آمیزه ای از سیاهی و سپیدی» است
با «ستیزه ای میان پاکی و پلیدی».
جهان هستی هم «نوش» دارد و هم «نیش» .
هم «فراز» دارد و هم «فرود».
تضادّ،«مایه تکامُل» است و «سرمایه تعامُل».
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
اَلَست:روز ازل،روز نخست آفرینش
شَراشِر: نفس،تمامی تن،سراسر اندام شخص
پَی: دنبال،عقب
پاپَی: درپی،دنبال
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد807 )
«نعمتِ الهی» یا «نقمتِ تباهی»؟
برای «مللِ واپس مانده» با «دُوَلِ دست نشانده»
نفت، نه تنها «دِشنه خام» که «سرچشمه آلام» است.
نفت، ظاهراً شکم ها را «سیر»،ولی باطناً ملت ها را «اسیر» می کند!
نفت ،«نعمتِ الهی» است، نه «نقمتِ تباهی»؛
اين مديران جوامع اند كه مي توانند از آن «دايه يارانه» بسازند
یا «سرمايه جاودانه» ؟!
این «امیران شهر»اند و «مدیران دهر»،
که با «سوءِ تدبیر» یا «جادوی تزویر»،
از «سُفره سور»،«حُفره گور» می سازند.
ملّت هایی هستند که نه «منابع ثمین» دارند و نه «ذخائر زیرزمین»؛
ولی با اتّکا به «خرد و کنگاش» و «همّت و تلاش»،
توانسته اند «اُلگوی لیاقت را بیابند» و «گوی سبقت را از همه بربایند».
آن جا که «خرد،غایب» است،«دیو و دَد،نایب» است!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
دِشنه: خنجر،کارد برنده و نوک تیز
نقمت: کینه کشی،عذاب،عقوبت،رنج و سختی
دایه: زنی که بچه کس دیگر را شیر بدهد،پرستار بچه
سور: مهمانی،جشن،جشن عروسی،بزم
ثمین: گرانبها،قیمتی،پربها
کنگاش: شور،مشورت
دَد: حیوان درنده چون شیر و پلنگ و گرگ
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 806)
«بافته های خیالی»یا «یافته های استدلالی»؟!
من «ساده ای فریفته» و «دانش زده ای خودشیفته» را دیدم
که سهم او از «اقیانوسِ فهم» تنها «فانوسی از وَهم» بود.
محفوظاتی چون غُل و زنجیر دست و پای فکرش را «بسته»
و شخصیّتش را «درهم شکسته» بود.
دانش،نه «کوهی از محفوظات» است و نه «انبوهی از ملفوظات»،
بلکه مجموعه ای از «معارف زمانه» است که «عارف فرزانه»
چون «زنبورِ عسل» با «شعورِ لَم یَزَل»،
از هر «گُلی»،«مُلی» می نوشد
و در هاضمه خود به هم «پاک می آمیزد» و «چالاک می بیزد»
و با «جَهدی بی اندازه»،«شَهدی تازه» تولید می کند.
بنابراین «دانشوران راستین» و «پژوهشگران جهان بین»
آن چه «پدید» می آورند و «تولید» می کنند،
«نوشی زُلال» است،نه «نقوشی ضَلال»!
دانش،نه «بافته های خیالی»،که «یافته های استدلالی» است.
#شفیعی_مطهر
------------------------------
وَهم: پندار، خیال، تصوّر ،گمان
لَم یَزَل: بی زوال، پاینده، جاودان
مُل: می،شراب،نوشیدنی
می بیزد(بیختن): غربال کردن
ضَلال: گمراهی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد805 )
آیا «دانستن غیب»، «عیب» است؟
«گردانه زمان» و «گردونه زمین»
«چون بادِ تُند می گذرد» و «افرادِ کُند را وامی گذارد».
نه تنها «قطارِ منِ انسان»،که «مدارِ خرمنِ کهکشان»
روی «رِیل زمان» چون «سیلِ بی امان»
«پیوسته» و «ناگسسته»
به «خویش می نازد» و به «پیش می تازد»!
«دانشورانِ خردمند» و «پژوهشگرانِ وَرجاوَند»
می توانند با «خویش ارزی» و «اندیشورزی»
سیمای فردا را در «آیینه دیروز»، این «گنجینه مرموز» بنگرند،
ولی هیچ کس نمی تواند درباره «فردای رِیب» با «ادّعای غیب»
«پرده دَری را بجوید» و «خبری را بازگوید».
آیا فکر نمی کنید «دانستن غیب»،خود یک «عیب» است؟
زیرا هر «برگ» تا «لحظه مرگ»،
می تواند «شاد بخندد» و «آزاد برقصد»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
وَرجاوَند: ارجمند،برازنده،بلندپایه،نیرومند
رِیب: شک،گمان،تهمت،اضطراب
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد804 )
«آگاهی»یا «تباهی»؟!
من در «دریای شرق» زورقی را «در حال غرق» دیدم.
زورق در «غرقاب» بود و ناخدا در «خواب»!
بدنه زورق «در حالِ شکافتن» بود و ناخدا «در خیال بافتن»!
او نه تنها در «عرشه اشرافی»، که در «عرش خیالبافی» سیر می کرد.
ناخدا در «خواب» بود و سرنشینان در «اضطراب»!
خطر غرق شدن ،«خواب را از چشم آگاهان می ربود»
و «تاب را از خشم دادخواهان می زدود»!
بیدارکردن ناخدا هم «جُرم» داشت و هم «جریمه»!
زیرا «جُرمش را گُستاخی می پنداشتند»
و «جریمه اش را سلّاخی می انگاشتند»!
بنابراین نه تنها بر «عرشه زورق»،که در «عرصه فلَق»نیز
«حِرمانی نَهمار» و «خَفَقانی مرگبار» سایه افکنده بود!
اینک «نُخبگان» برای همه «سرنشینان»،
یا باید «آگاهی» را برگزینند ،یا «تباهی» را!
#شفیعی_مطهر
-----------------------
عرشه: سطح بالای کشتی
تاب: طاقت،توانایی،قرار و آرام
سلّاخی: پوست کندن،کشتن
فلَق: همه خلق،همه مردم
حِرمان: نومیدی،بی بهرگی
نَهمار:بی شمار،فراوان، بسیار، بی نهایت، بی کران، عجیب، دشوار
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد802 )
«حقارت»،زمینه سازِ «اسارت»!
شیوه همه «خودکامگان جهان خوار» و «مستبدّان ستمکار»
در «تحمیق توده ملّت» و «تعمیق شالوده قدرت» این است
که نخست مردم را «تحقیر» می کنند و سپس به «زنجیر» می کشند.
انسان تا «تن به حقارت» ندهد، «سر به اسارت» نسپارد.
زیرا «حقارت»،زمینه سازِ «اسارت» است.
فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ ( سخن قرآن درباره شيوه فرعون)
«شهروند باکرامت» و «ورجاوند باشخصیّت» هرگز
نه «تن به تحقیر» می دهد و ونه «سر به زنجیر»!
بنابراین باید از هر «زاده»،یک «آزاده» ساخت
و از هر «بنده»،یک «انسان ارزنده»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد802 )
«حقارت»،زمینه سازِ «اسارت»!
شیوه همه «خودکامگان جهان خوار» و «مستبدّان ستمکار»
در «تحمیق توده ملّت» و «تعمیق شالوده قدرت» این است
که نخست مردم را «تحقیر» می کنند و سپس به «زنجیر» می کشند.
انسان تا «تن به حقارت» ندهد، «سر به اسارت» نسپارد.
زیرا «حقارت»،زمینه سازِ «اسارت» است.
فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ ( سخن قرآن درباره شيوه فرعون)
«شهروند باکرامت» و «ورجاوند باشخصیّت» هرگز
نه «تن به تحقیر» می دهد و ونه «سر به زنجیر»!
بنابراین باید از هر «زاده»،یک «آزاده» ساخت
و از هر «بنده»،یک «انسان ارزنده»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد801 )
«آزمون بیداد» و «کانون فساد»!
هیچ انسانی تا بدان پایه «خودساخته» و «خداشناخته» نیست،
که قدرت در او متمرکز گردد و به «فساد نگراید» و بر «بیداد نیفزاید».
قدرت نسبی به فساد نسبی می انجامد
و قدرت مطلق به فساد مطلق .
«داور کریم» و «آفرینشگر حکیم» چه زیبا می فرماید:
«کَلّا اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغی * اَن رَآهُ استَغنی».
قطعا انسان طغیان می کند* همین که خود را بی نیاز(از نظارت) ببیند.
(سوره علق،6و7)
در هر جمع و جمعیّت،«حاکم،خادم» است و «مردم،مَخدوم»!
«امینِ هر گروه» و «فَرنشینِ هر جمعِ حق پژوه»،
نه «صاحب اختیارِ ایشان»،که «خدمتگزارِ آنان» است.
این «صاحب اختیار» است که «خدمتگزار» را برمی گزیند
و هرگاه بخواهد او را از «کار»،«برکنار»می کند
و از «سریر» به «زیر» می کشد!
تمرکز قدرت،«آزمون بیداد» است و «کانون فساد»!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
فرنشین: رئیس،مدیر،حاکم
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد800 )
«بیدادگر» و «فسادپرور» !
من «شهریاری خودکامه» را در «دیاری بی برنامه» دیدم ،
که از بسیاری «احساس حقارت» و «تنگی ظرفیّت» ،
در درون «مي سوخت» و دهان منتقدان را «مي دوخت» .
این «خون آشام ناآگاه» در «شام سیاه»،
چون «کوری بی عصا» و «مغروری بینوا»،
با «لگامِ بیداد» در تاریکی «گام می نهاد» .
آن که در درون خویش نه «شخصیّتی منیع» می یابد و نه «ظرفیّتی وسیع»،
ناگزیر این کمبودها را با «توسُّل به زور» و «تقابُل با افرادِ فکور»
می کوشد تا «ضعف ها را جبران» و «نقص ها را پنهان» کند!
هیچ انسانی،«کامل» و متخلّق به همه «فضایل» نیست،
بنابراین به هیچ کس حتّی «مجسّمه حق» نباید «قدرت مطلق» داد؛
زیرا قدرت ذاتاً «بیدادگر» است و «فسادپرور» !
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------------
لِگام: دهانه اسب
منیع: استوار و بلند
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد798 )
«ریش ها» یا «ریشه ها»؟!
از آن گاه که ریش ،«عیارِ دین» شد و «معیارِ آیین»
«ریا» جای «روایت» را گرفت و «دَرای» جای «درایت» را.
«بَطن» به جای «باطن» نشست و «خائن» به جای «صائن».
ریاکاران به جای «ریش ها»،«ریشه ها» را زدند!
از آن پس نه تنها «گِلِ ریشه ها»،که «گُلِ اندیشه ها» هم خشکید.
«سکّه تظاهر، رواج» دارد و «سبیکه تکاثُر،حراج»!
«شهامت رنگ می بازد» و «لئامت بر فرهنگ می تازد»!
«صداقت رو به زوال» است و «حماقت رو به روال»!
«یادها ،فراموش» است و «فریادها،خاموش»!
«هوس ها ،محسوس» است و «نفس ها، محبوس» .
هر شهر نیاز به «داد» دارد و «وداد»!
اگر نمی توانیم «داد» بگستریم،لااقل «فریاد» برآوریم!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------------------
درای: زنگ،جرس،زنگ بزرگ که بر گردن چهارپایان ببندند
بطن: شکم
باطن: اندرون،درون چیزی،اصل
صائن: نگاه دارنده،حفظ کننده،نگهبان
سبیکه: نقره گداخته، تکّه سیم یا زر،شمش طلا یا نقره
تکاثُر: افزون شدن،بر بسیاری مال و ثروت به یکدیگر فخرکردن
لئامت : پستی، فرومایگی، بخیلی،پست فطرتی
روال: روش، اسلوب،نظم و ترتیب
داد: قانون،عدل،انصاف،مقابل ظلم و ستم
وداد: دوستی،محبت
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد797 )
«برترین کار» و «بهترین ابتکار»
«نماد انسان» در «نمود جهان»
چونان «شمعی لرزان» است در «جمعی پریشان» .
«تندبادِ قلع و قمع در حالِ وزش» است
و «بنیادِ شمع در احتمالِ لرزش».
برای شمع،«خاموشی،سرشتِ محتوم» است
و «فراموشی،سرنوشتِ معلوم».
در این «مجالِ کوتاه» و با وجود «احتمالِ اشتباه»،
«برترین کار» و «بهترین ابتکار»برای شمع،
روشن کردن «شمع های خاموش» است برای «جمع های مدهوش» .
«انگیزشِ شمع»،«ریزشِ دَمع» است؛
دَمعی که «ریشه های روشنایی را بیفشاند»
و «اندیشه های شکوفایی را برویاند»!
چه زیبا می سراید این «حکیم مانا»،«حضرت مولانا»:
باد تند است و چراغم ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری
همچو عارف کن تنِ ناقص چراغ
شمعِ دل افروخت از بهرِ فراغ
#شفیعی_مطهر
---------------------------------
قلع و قمع: ریشه کن کردن و برانداختن
محتوم: ثابت و استوار،حتمی
مدهوش :سرگشته ،سرگردان، گیج، متحیّر
دَمع: اشک،سرشک،اشک چشم
ابتر: دم بریده،ناقص،بی فرزند
فراغ: فارغ شدن،آرامش و آسایش،آسودگی خاطر
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد795 )
«دغدغه بیداری» و «زمزمه مردمسالاری»
در این شهر سال هاست مردم از پای «نمی نشینند»،
تا خود «مدیران میهن» و «امیران خویشتن» را «برگزینند».
اینان مدیران جامعه را خود «انتخاب» می کنند،اما در «خواب».
مسئولان از مردم «می خواهند» که بگویند «چه نمی خواهند»!
مردم چون نمی دانند «چه می خواهند»،
ناگزیر انتخابات برگزار می کنند تا بگویند «چه نمی خواهند»!
انسان برای «ساخت» به «شناخت» نیاز دارد؛
و لازمه شناخت هر «پدیده» و «آفریده»،
«دادخواهی» و «خودآگاهی» است.
آنان که «دغدغه بیداری» و «زمزمه مردمسالاری» دارند،
همه باید از دل و جان «بسوزند»
و «شمع آگاهی» را در هر «جمع راهی» بیفروزند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
راهی: رونده،راه افتاده،راه رونده
زمزمه: ترنُّم کردن،دعاخواندن آهسته،سخن گفتن زیر لب،صدای رعد،بانگ شیر
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد794 )
«هورایی» یا «اهورایی»؟!
اگر زندگی را «سابقه بی مثال» و «مسابقه فوتبال» بدانیم،
هنر واقعی «گُل شدن» است،نه «گُل زدن»!
گُل زدن،«جلوه گر» است و گُل شدن،«هنر»!
آن در یک «آن» روی می دهد و این در یک «دوران»!
آن ،«شور» برمی انگیزند و این،«شعور»!
آن، باعث زدن «کف» می شود و این، عامل رسیدن به «هدف»!
مردم با آن، «هورایی» می شوند و با این، «اهورایی»!
آن،«هیجان» می آفریند و این،«جان»!
آن، «انفجارِ شادی» است و این،«معمارِ آزادی»!
بیاییم از هر «نهار»،«بهار» بسازیم
و در هر بهار «تبسّم گُل» و «ترنُّم بُلبُل» را
در «جان ،تجسُم» و در «جهان،تداوُم» بخشیم!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
هورا : هلهله تحسین و شادی
اهورا: سَروَر بزرگ،خداوند
سابقه: پیشی گیرنده،پیشینه
آن: لحظه،دم،هنگام،اندکی از زمان،کمترین وقت
نهار: روز
ترنُّم: آوازخواندن،زمزمه کردن به آواز خوش
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.