آزادی اندیشه در اندیشه امام خمینی (ره)/7 ---------------------------------------------------- کرامت انسان و آزادی احزاب -------------------------------------------------- آزادی تفکر و اندیشه مردم در عرصه سیاسی می تواند در قالب تشکل ها،احزاب و جمعیت ها تبلور یابد . امام در باره آزادی احزاب می فرماید : " هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازد، آزادند و اسلام در تمام شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است . احزاب،گروه ها و جمعیت های سیاسی و مذهبی آزادند، مادامی که اعمالشان بر ضد جمهوری اسلامی و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد ." (صحیفه نور، ج۱۰،ص۲۴۸) "جناح های سیاسی در اظهار عقاید خود آزادند . " "همه احزاب در ایران آزاد خواهند بود،مگر این که مخالف با مصالح ملت باشد. در آن صورت از فعالیت آن ها جلوگیری خواهد شود . لکن در اظهار عقیده آزاد است و اقلیت ها ی مذهبی نیز محترم هستند ." (صحیفه نور ، ج۲۲ ، ص ۱۶۰) بعضی آزادی را فقط برای طرفداران و تاییدکنندگان خود محترم می شمارند . یعنی معتقدند مردم آزادند که هر چه ما گفتیم،بگویند :چشم !سمعا و طاعتا ! امام برای تنبیه و تادیب این گونه سیاستمداران می فرمایند : " این یک دیکتاتوری است که انسان بخواهد آن چیزی را که خودش فکر کرد درست است، دیگران از او بی جهت قبول بکنند . نمی داند که این رویه ،رویه دیکتاتوری است . خیال می کند که رویه،رویه انسانی و اسلامی است . دیکتاتور ها این صفت را دارند که می خواهند خودشان برسند به یک قدرت ، ولو این که یک ملت تباه بشود . " (صحیفه نور ، ج۱۴، ص ۲۴۴) ارزش کارهای مثبت انسان ها به آزادی و اختیار آنان در انجام یا عدم انجام آن کارهاست . بدیهی است اگر فرد یا افرادی با اجبار نماز هم اقامه کنند، ارزشی ندارد . برای رفع این اکراه و اجبار، امام رعایت آزادی را در همه عرصه های اجتماعی، فرهنگی ، عقیدتی و اقتصادی لازم و ضروری می دانند : "سر لوحه اعلامیه حقوق بشر آزادی افراد است . هر فردی از افراد بشر آزاد است . باید آزاد باشد . همه باید در مقابل قانون علی السواء باشند . همه باید آزاد باشند، در محلشان، در سکنا آزاد باشند . در شغلشان آزاد باشند . در مشی شان باید آزاد باشند. این اعلامیه حقوق بشر است که سرلوحه اش این مطلب است . " (صحیفه نور ،ج۲ ،ص۲۳-۲۴ ،صحیفه امام ، ج۳ ، ص۳۳۲ ) " عقل این است . حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی به دست خودش باشد . هر ملتی سر نوشتش به دست خودش باشد . " (صحیفه نور ج۴، ص۲۵۱ ،صحیفه امام، ج۵ ، ص۵۰۸) امام برای انتقاد به اندازه ای ارج می نهد که گاه امتیاز نظام جمهوری اسلامی را بر نظام شاهنشاهی در آزادی انتقاد می دانند : " در رزیم سابق کسی قدرت حرف زدن نداشت. کسی قدرت انتقاد نداشت . یک کلمه انتقاد با نابودی او تمام می شد . یک قلم که یک نصف سطر در انتقاد می نوشت، نابودش می کردند . حالا راه انتقاد باز است . همه از دولت انتقاد می کنند . همه از هر چیزی که صحیح نیست، انتقاد می کنند ،ارشاد می کنند ." (صحیفه نور ، ج۱۰،ص۱۶۱،صحیفه امام ج۱۱، ص۹) ادامه دارد... ------------------------------------ برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 21 خرداد 1395 | 4:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آزادي انديشه در انديشه امام خميني (ره)/6 --------------------------------------------------------- حقوق مردم /2 ------------------------------------------------------ امام با تاکید بر وظیفه نظارتی همه آحاد مردم تاکید می کنند : "آقایان توجه کنند و همه و همه ملت موظفند نظارت کنند بر این امور . نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم ، کج گذاشتم ،ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی . خودت را حفظ کن . مسئله ،مسئله مهم است . همه ملت موظفند به این که نظارت داشته باشند در همه کارهایی که الان مربوط به اسلام است . " ( صحیفه نور - ج۷ - ص۳۲-۳۴ ) امام برای رای و اندیشه مردم تا بدان پایه ارزش قائل بود که حکومت را فقط متعلق به مردم و جریان امور را نشئت گرفته از افکار و آرای ملت می دانست : " این جا آرای ملت حکومت می کند و این جا ملت است که حکومت را در دست دارد و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد ." ( صحیفه نور - ج۱۴ ص ۱۰۹ ) " آن مسیری که ملت دارد روی آن مسیر راه بروید، ولو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است . خوب ،باشد . ملت می خواهد این طور بکند . به من و شما چه کار دارد ؟ ملت رای داده و رایی که داده متبع است ." (صحیفه نور - ج۸ - ص ۲۴۷ ) " غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد . برای هیچ کس ، نه فقیه و نه غیر فقیه حکومت نیست . همه هم فقیه و هم غیر فقیه تحت قانون عمل می کنند و مجری قانون هستند. " (کیهان - ۱۷/۱/۷۶) ایشان خود کامگی و استبداد را به هر شکل و شعار محکوم می کنند : " اسلام، دیکتاتور را محکوم می کند . اگر یک فقیه بخواهد دیکتاتوری کند ، اسلام او را از ولایت ساقط می کند. " (کیهان - ۱۷/۱/۷۶ ) برخی تنگ نظران خودخواه با این بهانه که مردم قادر به تشخیص حق و باطل ، درست و نادرست ،و خیر و صلاح خود نیستند، بنابراين ما از روی خیرخواهی باید آنچه را که به نفع مردم می دانیم ، اگر چه خود نخواهند ، به آنان تحمیل کنیم . امام به شدت این تفکر متحجرانه را مردود می شمارند : " ما تابع آرای ملت هستیم . خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است . پیغمبر اسلام (ص) به ما حق نداده است که به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم . بله . ممکن است گاهی وقت ها یک تقاضایی از آن ها بکنیم ؛ تقاضایی متواضعانه ؛ تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می کند . لکن اساس این است که مسئله دست من و امثال من نیست و دست ملت است . اکثریت هر چه گفتند، آرایشان معتبر است ، ولو به ضرر خودشان باشد . شما ولی آن ها نیستید که بگویید این به ضرر شماست ." (رسالت - ۲۹/۵/۷۶ ) آزادی تفکر و اندیشه در بینش اسلامی تا بدان پایه ارزشمند است که امام پذیرش یا عدم پذیرش اسلام را هم در حوزه تصمیم اندیشه می داند : " اسلام با تحمیل مخالف است . اسلام مکتب تحمیل نیست . اسلام، آزادی را با تمام ابعادش ترویج کرده است . ما فقط اسلام را ارائه می کنیم . هر کس خواست می پذیرد و هر کس نخواست نمی پذیرد ." (صحیفه نور - ج۲۲ - ص ۲۶۳) نقد رفتار و گفتار و انتقاد سازنده از مسئولان علاوه بر بهبود کارها و برنامه ها موجب شکوفایی قوه تفکر و اندیشه مردم می شود . برخی چنان شیفته نظریات و اقوال و عقاید خود هستند که می پندارند این فقط آنان هستند که باید دیگران را نصیحت کنند و به دیگران تکلیف نمایند . اما خود ذره ای نقد و انتقاد از خود را برنمی تابند . امام به این خودشیفتگان هشدار می دهند که : " نباید ماها گمان کنیم که هر چه می گوییم ،کسی را حق اشکال نیست . اشکال بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسان ها . " (صحیفه نور - ج۲۰-ص۱۷۰) امام برای رشد افکار عمومی و تبیین حقوق اسلامی و انسانی مردم ،آن را تا بدان پایه ارج می نهند که استیضاح نخستین شخص امت را از حقوق آنان می داند: "هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین زمامدار مسلمین را استیضاح کند و او باید جواب قانع کننده ای دهد و در غیر این صورت اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد ، خود به خود از مقام زمامداری معزول است ." (صحیفه نور - ج۴- ص۱۹۰ ) ادامه دارد....... -------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 20 خرداد 1395 | 7:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آزادي انديشه در انديشه امام خميني (ره)/4 حقوق اقلیت ها در منظر امام خمینی امام برای همه اقلیت ها و فرقه های دینی هم حق آزادی اندیشه و بیان قائل بودند : " در چار چوب این نهضت انقلاب اسلامی همه مردم آزاد هستند . کسانی که حرف دارند حرف هایشان را می زنند ؛ حتی هر فرقه ای هم که باشند ." (صحیفه نور – ج12 – ص 203 ) " رزیم شاه با اقلیت های مذهبی رفتاری بهتر از رفتار با مسلمانان ندارد . ما مطمئنا نسبت به عقاید دیگران بیشترین احترام را قائل هستیم . پس از سرنگونی دیکتاتوری و استقرار یک رژیم آزاد، شرایط حیات برای اکثریت مسلمانان و اقلیت های مذهبی بسیار خوب خواهد بود ." ( صحیفه نور ، ج2 ، ص 160 ،صحیفه امام ، ج4 ، ص 3) " در این جمهوری یک مجلس ملی مرکب از منتخبین واقعی مردم امور مملکت را اداره خواهند کرد . حقوق مردم خصوصا اقلیت های مذهبی محترم بوده و رعایت خواهد شد . " (صحیفه نور – ج2 – ص 250 –صحیفه امام – ج 4 – ص244 ) " اسلام همیشه حافظ حقوق مشروع اقلیت های مذهبی بوده و هست . . آنان در جمهوری اسلامی آزادند و آزادانه به مسائل خود می پردازند و در پناه حکومت اسلامی چون بقیه افراد در اظهار عقیده آزادند . " (صحیفه نور – ج 5 – ص 130- صحیفه امام – ج5 – ص188) امام در پاسخ سوال خبرنگار روزنامه هلندی دی ولت گرانت مبنی بر این که : در جمهوری اسلامی حقوق اقلیت های مذهبی ،نزادی و سیاسی چه خواهد بود؟ آیاحزب کمونیست آزاد خواهد بود؟ فرمودند : " اسلام بیش از هر دینی بیش از هر مسلکی به اقلیت های مذهبی آزادی داده است . آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسان ها قرار داده است، بهره مند شوند . ما به بهترین وجه از آنان نگه داری می کنیم . در جمهوری اسلامی کمونیست ها نیز در بیا ن عقاید خود آزادند ." (صحیفه نور – ج3 – ص48- صحیفه امام – ج4 – ص 4-363) ادامه دارد... --------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 | 6:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آزادی اندیشه در اندیشه امام خمینی (ره)/3 ----------------------------------------------- از نظر امام، مردم رشید، بالغ و صاحب نظرند و خودشان باید سرنوشت خود را رقم بزنند . بدیهی است مردم می توانند و باید نظریات و افکار خود را آزادانه بیان کنند : "اختیار مردم دست خود مردم است . وکلایشان را خودشان تعیین می کنند . وکلا هم خودشان تعیین می کنند دولت را . تحمیل در کار نیست . " (صحیفه نور - ج۶ - ص ۱۵۲) "از نظر امام میزان رای ملت بود، تاکید می کردند که کسی حق ندارد به این عنوان که مردم اشتباه می کنند، خلاف تصمیم مردم و خلاف رای مردم عمل بکند . مردم اگر اشتباه هم می کنند، باید گذاشت اشتباه بکنند . آن جمله که " میزان رای ملت است "، جمله معروف ایشان است . یعنی در هر مسئله و موضوعی میزان رای ملت است و هر چیزی و هر نظری در مقابل رای ملت قرار گرفت، نباید به آن عمل کرد . " (میر دامادی –محسن – نوروز 13/3/81 ) امام معتقد بود آزادی مردم تا بدان پایه ارزشمند و قابل احترام است که مردم هر عصر و دوره ای می توانند حکومتی را که پدران آنان و نسل پیشین برگزیده اند ، در صورت تمایل دگرگون سازند . ایشان در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا در نطق تاریخی خود فرمودند : "ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای دادند به یک نفری سلطان باشد . بسیار خوب ، این ها از باب این که مسلط بر سر نوشت خودشان هستند، رای آن ها برای آن ها قابل عمل است . لکن اگر یک ملتی رای داد، ولو تمامشان به این که پسر این سلطان هم سلطان باشد، به چه حق است ؟ ملت بیست سال پیش از این سرنوشت ملت بعد را معین می کند ؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است ." (همان منبع ) امام در پاسخ "اوریانا فالاچی" خبرنگار ایتالیایی در تعریف و تبیین آزادی می فرماید : "آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد . مردم عقیده شان آزاد است . کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید . کسی الزام به شما نمی کند که باید این را انتخاب کنی . آزادی یک چیز واضحی است ." (صحیفه نور ، ج9 ، ص88 ) امام آزادی را موهبتی الهی می دانند، نه اجازه ای حکومتی : " حق اولیه بشر است که من می خواهم آزاد باشم . من می خواهم حرفم آزاد باشد . من می خواهم مستقل باشم . من می خواهم خودم باشم . " (صحیفه نور – ج3 – ص207 ) و در جای دیگر همین موضوع را بیشتر توضیح می دهند : " مگر آزادی اعطا شدنی است ؟ خود این کلمه جرم است . کلمه این که " اعطا کردیم آزادی را " این جرم است . آزادی مال مردم است . قانون آزادی داده، خدا آزادی داده به مردم. اسلام آزادی داده، قانون اساسی آزادی داده به مردم . "اعطا کردیم " چه غلطی است ؟ به تو چه که اعطا کنی ؟ تو چه کاره هستی ؟" ( صحیفه نور ، ج2 ،ص67 ) " امام ضمن پذیرش و جانبداری از آزادی ، به خصوص آزادی های سیاسی و اجتماعی، آن را به مثابه یکی ازحقوق فطری و طبیعی مردم در عرصه های مختلف فردی و اجتماعی – از جمله حقوق غیر اکتسابی می شمارند . زیرا آزادی از مقوله حقوق موضوعی نیست تا انسانی به انسان دیگر اعطا کند . بلکه پاره ای از طبیعت آدمی و از جمله حقوق طبیعی اوست . حتی اگر دولت و حکومت آن را به رسمیت نشناسند . آزادی در ذات انسان است و انسان به اقتضای انسانیت خویش آزاد و آزادی طلب است . " (آزادی در اندیشه امام خمینی ، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام – بهار 80 – ص4 ) ایشان تاکید می کنند : " آزادی یزرگ ترین موهبت الهی است که الان ملت ما از آن برخوردار است ." (صحیفه نور – ج6 – ص 139 – صحیفه امام – ج7 – ص 231 ) " آقا ! شما آزادی را کم چیزی فرض می کنید . از بالاترین نعمت هایی که در عالم هست، آزادی انسان است . انسان حاضر است همه چیزش را فدای آزادی خودش بکند ." (صحیفه امام – ج10 – ص 467 ) ادامه دارد... -------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 17 خرداد 1395 | 7:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آزادی اندیشه در اندیشه امام خمینی(ره) /2 ------------------------------------------------------ امام راه رشد و شکوفایی اجتهاد را در آزادی نظریات مختلف فقهی می دانست : "در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی-فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد. " (صحیفه نور،ج۲۱،ص۴۷) ایشان نفی آزادی را موجب سقوط بشر می دانند : "انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان هاست ." (کلمات قصار امام،موسسه نشر آثار امام خمینی،۱۳۲۷،ص۱۱۲) در نظام جمهوری اسلامی هر اندیشمند می تواند آزادانه اندیشه های خود را بیان دارد و دولت اسلامی جز با زبان منطق برخورد نمی کند . امام برای بستن راه تنگ نظران و افراد کم ظرفیت فرمود : " دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به تمام معنای واقعی است و هر کس می تواند اظهار عقیده خودش را بکند و اسلام جواب همه عقاید را به عهده دارد و دولت اسلامی تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد . " (صحیفه نور - ج۱ - ص۴۱۰ ) "حضرت امام احترام زیادی برای انسان ها قائل بود . هم در حوزه هنگام تدریس برای طلبه ها و هم برای شخصیت های بزرگ علمی . ایشان اجازه می داد تا افراد نظریات خود را بیان کنند و سپس با آن ها بحث می کرد و اجازه می داد تا استعداد آن ها شکفته شود . شاگردان حضرت امام هیچ وقت سطحی نگر نبودند و در تئوری های علمی آن قدر به عمق می رفت که به راحتی می توان گفت بهترین روش های تحقیق را می توان در حضرت امام یافت . لهذا شاگردان او امتیاز خاصی بر سایرین دارند ." (آیت الله موسوی بجنوردی - روزنامه نوروز - ۱۳/۳/۸۱) ایشان در نفی سانسور مطبوعات می فرمایند : " باید وکلای پارلمان مبعوث از ملت باشند . باید دولت ها ملی باشند . باید اختناق از مطبوعات برداشته شود و سازمان نظارت در آن ها نکنند و آزادی را از ملت سلب ننمایند ." ( صحیفه نور - ج۱ - ص۴۱۰) "او مردم را توده ای نا بالغ که نیازمند قیم هستند ، نمی انگاشت . آن ها را انسان هایی برتر و فداکار تر از مسلمانان صدر اسلام و زمان ائمه می دانست . او با انگشت گذاشتن بر زمینه استعدادهای فطری نهفته در مردم به توان افزایی آن ها همت گماشت تا آن ها خود با اراده خود باوری و اختیار راه درست را برگزینند و در مسیر معنویت عدالت و آزادی پیش روند . ما درس مردم سالاری را در پای مکتب عملی او فرا گرفته ایم " (خدایاری - علی اصغر - نوروز - ۱۳/۳/۸۱) راه پرهیز از اشتباه مسئولان آزادی انتقاد و بیان است . امام در این باره رهنمودی جالب دارند : "اشتباهات را همیشه باید گفت . اشتباهات را کسی نمی تواند (نادیده بگیرد ) همه آزادند در گفتن ، بنویسند، بگویند ، در روزنامه ها بنویسند ." (صحیفه نور - ج۶ - ص ۱۵۲) ادامه دارد... ----------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 16 خرداد 1395 | 6:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آزادي انديشه در انديشه امام خميني (ره)/1 ---------------------------------------- امام خميني (ره) معمار بزرگ و بنيانگذار سترگ نظام جمهوري اسلامي ايران است. همه انديشمنداني كه دل در گروي ارادت آن متفكر فرزانه دارند، گوش جان به انديشه جاودانه او مي سپارند. اين بخش را با نقل نظريات ايشان مي آغازيم. «نسل امروز ما بيش از آن كه نيازمند تعريف و تمجيد از امام (ره) باشد، نيازمند كشف و تبيين جوهر انديشه و ديدگاه اوست كه نه تنها جامعه اي را متحول كرد، بلكه راهگشاي تأسيس نظامي مردم گرا بر پايه پاسخگويي به نياز هاي زمانه شد. او از ميان رفتارهاي مدرن سياست و حكومت در جهان امروز قالبي براي حضور فعال دين در عرصة اجتماع برگزيد و «جمهوري اسلامي» را به عنوان ميراثي نو كه بايد در برگيرنده اصالت هاي ديني و تجربه هاي بشري ما شود، به يادگار نهاد. اعتقاد او توانمندي دين در پاسخ گويي به نياز هاي متغير انساني و اجتماعي دوره هاي مختلف بود؛ اما از آنجا كه آزادي و آزادگي جانماية انديشه هاي او بود و در سلوك عملي و بيان نظر همواره به طرز وسواس آميزي نگاهبان اين مرزها بوده و نيز از آنجا كه اخلاق و موازين توجيه ناپذير اخلاقي همواره بر رفتار سياسي او غلبه داشت، هرگز نگذاشت تصلّب در انديشه، تقديس در قدرت و انجماد در مديريت به اين اعتقاد استوار راه يابد. او به جهاني بزرگ مي انديشيد و انديشه اش قابليّتي داشت كه نه تنها غير شيعه كه غير مسلمان را نيز در بر مي گرفت. امام خميني (ره) ميان شريعت و رأي مردم پلي استوار زد و به موجب آن پايگاه اجتماعي حكومت ديني را براي هميشه تعريف كرد. تجلّي اين مهم، وضع نظامي بود كه بايد اساس آن خرد گرايي ديني و مديريت عقلاني جامعه باشد و مردمي كه در آن بايد داراي حق و حرمت و آزادي باشند.1 » حجت الاسلام والمسلمين سيد علي اكبر محتشمي پور مي گويد: «حضرت امام به سياست و حكومت به عنوان يك مسئوليت مذهبي مي نگريست. آيا امام در اين ميان به دنبال حاكميت تحجّر و فرو كاستن جايگاه عقل در رفتارهاي سياسي خود به نام حاكميت دين بودند؟ يا آن كه از فرايند رابطه اي تلازمي ميان عقل و شرع، براي عقل به عنوان عنصري فعال و سازنده در استنباط احكام و دريافت كتاب و سنت، اصالت قائل بودند و در تحليل و تطبيق قواعد فقهي بر مصاديق آن، شرايط زمان و مكان را مبناي بسياري از ره يافت هاي امروزين براي ايجاد توسعه سياسي و يا يك رويكرد اصلاحي از ميان سنت ها و انديشه اسلامي قرار مي دادند و از اين رهگذر پيوندي متين و همه جانبه ميان سنت اسلامي ما و مسايل دوران مدرن بر قرار كردند كه متأسفانه تا كنون هرگز به طور جدي مورد توجه و تحقيق عالمان و كارشناسان حوزه و دانشگاه قرار نگرفته است.2 » ....در این باب در روزهای آینده بیشتر سخن خواهیم گفت. پاورقي ها 1 -خانيكي، هادي، نوروز 13/3/81 ، ويژه نامه سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (ره) 2-حيات نو، 28/8/81
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 15 خرداد 1395 | 8:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
اعدام انديشه --------------------------------- @شفیعی_مطهر ------------------------------- «ژوليوس كانوس» از فلاسفه «ستويسيسم» روم باستان در حدود 2050 پيش به جرم بيان نظريات مترقيانه خود به فرمان «كاليگولا» امپراتور روم اعدام شد. او حتي در آخرين لحظات عمر حاضر نشد حرف هاي خود را پس بگيرد و جان خود را نجات دهد. كانوس گفته بود: همان گونه كه خدا نظم ستارگان را برقرار ساخته و انسان ها را برابر آفريده، بر دولت هاست كه با وضع قوانين و ضوابط و اجراي آن ها نگذارند اين برابري در طول حيات بر هم خورد كه مشكلات نتيجه نابرابري است و دولت ها برگزيده مي شوند تا نيكبختي اتباع را فراهم سازند و…» با گذشت بيش از 20 قرن از تاريخ بيان سخنان فوق، همخواني آن با قرائت و ادبيات امروز باعث شگفتي است. شگفت آورتر اين كه برخورد حاكم خودكامه آن زمان هم با گوينده اين سخنان، شباهت بسياري با رفتار حكام بعضي از كشورهاي توسعه نيافته با انديشمندان نو آور دارد. كاليگولا اين اظهارات كلي را به صورتي ديگر تفسير كرد. او پنداشت (يا فهميد) كه هدف كانوس از بيان آن ها اين بوده كه نشان دهد كه چون وي نتوانسته نيكبختي مردم را تأمين كند، پس شايستگي رياست كشور را ندارد. بنابراين دستور داد او را بازداشت؛ محاكمه و محكوم به اعدام كردند. كانوس، حاكمان را مسئول حفظ برابري نسبي انسان ها مي دانست و براين باور بود كه آنان نبايد بگذارند كه تعادل ميان انسان ها بر هم بخورد. كانوس شايد نخستين فيلسوفي باشد كه بر توزيع عادلانه در آمد و رابطه كار و درآمد تأكيد كرده است. هر تیشه که بر پیکر اندیشه زدند بنیان وجود خویش را ریشه زدند اندیشه نمرده است و نمیرد هرگز آن تیشه به بنیان جفا پیشه زدند *********** بر پیکره ی بلند جان تیشه زدند آن تیشه به ریشه های اندیشه زدند از هر رگ آن صد گل اندیشه شکفت کی ساقه سبز فکر را ریشه زدند؟! ------------------------------- (شفیعی مطهر) ------------------------------ برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 14 خرداد 1395 | 15:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
ريشة تاريخي توسعه ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- * وقتي يك روزنامه نويس فرانسوي از روزنامه فيگارو با مظفّرالدّين شاه در حين سفرش به فرنگستان مصاحبه كرده و از وي مي پرسد: چه چيز پاريس براي شما جذّاب و جالب توجه بود؟ وي پاسخ مي دهد: يك شب وقتي از هتل محل اقامت خارج مي شدم، مقابل در ورودي هتل درشكه اي را ديدم كه منتظر مسافر است و سورچي درشكه زير نور چراغ گازي بالاي سرش با آرامش خيال غرق در مطالعه روزنامه است! ** در 17 دسامبر 1791 (225 سال پيش) اصلاحيه هاي دهگانه قانون اساسي آمريكا به اجرا در آمد. بر پايه آن آزادي مطبوعات، بيان، عقايد، مذهب، تشكيل اجتماعات مسالمت آميز، دادن شكايت و اعتراضيه به مراجع و مقامات، حمل اسلحه و داشتن امنيت شخصي و منع بازرسي غير منصفانه و منع مجازات با اعمال شاقّه تضمين شده است. به همين دليل انتشار روزنامه در آمريكا نياز به كسب پروانه ندارد و نمي تواند قانوني به نام مطبوعات وجود داشته باشد. ----------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 13 خرداد 1395 | 6:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تاثير فرهنگ بر زيبايي ذهن(تفكر) ---------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- از يك انديشه كه آيد در درون صد جهان گردد به يك دم سرنگون ------------------------------------------------- انشتین : فكر كردن،سخت ترين كار بشر است. تفكر چشمه زاينده است و آيينه آينده . تفکر ،با نگرش در آيينه تاريخ گذشته ، تاريخ آينده را مي نگارد. تفكر عظيم ترين داور است و بزرگ ترين ياور. نكته هاي باريك را ارزيابي مي كند و نقطه هاي تاريك را آفتابي مي سازد. سرآغاز هر تحول، تعقل و تفكر است و بي آن هر دگرگوني، سرنگوني است. هر چه تعقل دقيق تر، تحول عميق تر. هدف نهضت پيامبران، انقلاب در تفكر و گشودن باب تدبر است. آفتاب تفكر آن گاه مي تواند آزاد بدرخشد و جان را فروغ بخشد كه آزاد از هر آفت درون باشد و رها از اسارت بيرون. تعریف تفكر و نسبت آن با ذهن تفکر، عملی ذهنی است و زمانی مطرح می‌شود که انسان با مسئله‌ای مواجه‌ شده، خواستار حل آن باشد. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز می‌گردد که این تلاش ذهنی را، تفکر می‌نامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شده‌است که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز می‌گردد و با پیدا کردن راه حل‌هایی برای حل مسئله ادامه می‌یابد و با به کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان می‌رسد. تعاریف دیگر «تفکر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است.» «تفکر فرایندی رمزی و درونی است که منجر به یک حوزه شناختی می‌گردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر می‌دهد.» «تفکر فرایندی است که از طریق آن یک بازنمایی ذهنی جدید به وسیله تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد می‌گردد.»(ویکی پدیا) روش های تفکر هر یک از روش‌های تفکری را می توان متدهایی دانست که به کمک آن ها، قسمتی از فرایند حل مسئله، با موفقیت طی می شود. تفکر برتر تفکری است که از بهترین روش‌ها به حل مساله برسد. انواع روش های تفکری عبارت است از : تفکر خلاق، تفکر تحلیلی، تفکر انتقادی، تفکر اجرایی، تفکر استراتژیک چرا و چگونه فکر کنيم؟ آيا تا به حال براي فکر کردن، چگونه فکر کردن آموزش ديده ايد؟ اصولا فکر کردن نياز به آموزش دارد؟ واقعا نظرتان چيست؟ وقتي قرار است راجع به يک مسئله اي فکر کنيد، از کجا شروع مي کنيد؟ مراحل بعدي کدام است؟ چگونه به فکر خودتان جهت مي دهيد؟ افکار پراکنده را چگونه کنترل مي کنيد؟ با انديشه هاي گوناگون چگونه برخورد مي کنيد؟ سبک هاي مختلف تفکر را مي شناسيد؟ آدم هايي که خوب فکر مي کنند، از چه امتيازاتي بهره مند مي شوند؟ اين امتيازات چقدر مي ارزد؟ دقت در فکر کردن و سرعت در فکر کردن و صحت در فکر کردن و خلاقيت در فکر کردن، چگونه ممکن است؟ به ديگر سخن تفکر دقيق، تفکر سريع، تفکر صحيح، تفکر خلاق، تفکر واگرا، تفکر همگرا، تفکر نقاد، تفکر احساسي، تفکر منطقي، تفکر سيستمي، تفکر استراتژيک، تفکر مثبت، تفکر منفي، هر يک چه کاربردي دارد؟ چگونه مديريت مي شود؟ آيا تا به حال فکر کرده ايم که اگر شيوه تفکرمان اصلاح شود، از چه موهبت هايي بهره خواهيم برد؟ و از چه خسارت هايي نجات مي يابيم؟ تأثير تفکر در زندگي چيست؟ زندگي تحصيلي، زندگي شغلي، زندگي خانوادگي، زندگي اجتماعي و... آيا مي دانيد جامعه اي که در آن تفکر، کم رنگ شود، دچار چه آسيب هايي خواهد شد؟ تعريف ذهن ذهن، نمودی از هوش و آگاهی تجربی است که بنا به تعاریف، مرکب از اندیشه، ادراک، حافظه، احساسات، امیال، تخیل و کلیه فرآیند شناخت ناخودآگاه است. واژه ذهن، به طور ضمنی اشاره به فرآیند فکری استدلال دارد. نظریه‌های مربوط به ذهن و کارکرد آن بی‌شمار است. اولین تفکرات درباره ماهیت ذهن، توسط افرادی مانند زرتشت، بودا، افلاطون، شانکرا و دیگر فلاسفه و متفکران باستانی یونان و هند و پس از آن‌ها توسط فلاسفه اسلامی صورت گرفت. تئوری‌های گذشتگان، بر پایه خداگرایی و الهیات بنا شده و فلسفه ذهن را پیوند میان ذهن، روح، ماوراءالطبیعه و جوهر ذاتی خدادادی می‌داند. در تئوری‌های معاصر که بر پایه پژوهش‌های علمی درباره مغز است، ذهن را بُعدی ثانویه از مغز می‌داند که دارای دو نمود خودآگاه و ناخودآگاه است. تعریف ذهن در جدیدترین نظریه روان شناسی جدیدترین نظریه روان شناسی در جهان،كه اساس روان شناسی را متحول می كند،توسط يك دانشمند ایرانی به نام حسن امرايي ارائه شد. وی معتقد است که ذهن جنبه مادی دارد و در کنش و انسجام با حافظه در تبادل هستی با عالم خود آگاهی و ناخودآگاهی موجب تغییرات شگفت انگیزی می شود. این نظریه در حالی ارائه شده است که تمام اندیشه های عامی و بويژه دانشمندان فن ،ذهن را مجرد دانسته و در آن شک ندارند. در هر صورت این که ذهن جنبه مادی داشته باشد و جسم انسان از ذهن باشد، به نظر می رسد بسیار شگفت انگیز و حیرت آور باشد. فـكـر يـكـى از اعـمـال ذهـنـى بـشـر و شـگـفـت انـگـيـزتـريـن آن هـا اسـت . تاثير فرهنگ بر تفكر در تعريف فرهنگ آمده است: «مجموعه عادت‌ها، باورها، هنر، موسيقي و ساير دستاوردهاي تفکر انساني که به وسيلۀ گروهي از مردم در زمان خاص به‌وجود آمده است». (فردریک مایر، تاریخ فلسفه تربیتی، ج 1، ص ۱۹) انسان موجودي اجتماعي است که در بستر جامعه زندگی می‌کند، در آن کسب امنيت مي‌کند و به اتکاي تعبير معنايي خاصي از جامعه، به تکامل مادي و معنوي هويت خويش دست مي‌يابد. به ديگر سخن، اشتراک در پيروي از الگوهاي رفتاري و استفاده از ابزارهاي فنّي، مايۀ قوام و دوام جامعه محسوب مي‌شود و هر چند تنوع تجارب زيستی بشري مي‌تواند مبدأ اعتقادات، هنجارها و ابزارهاي گوناگوني باشد، اين فرهنگ است که به آن ها هويتي واحد مي‌بخشد. به اين لحاظ است که «پرسش از فرهنگ سريعاً مبدل به پرسش از هويت مي‌شود». (استراتژی رسانه‌های غربی در ایجاد بحران هویت ، نشریه نصر، ص ۳۳) منزلت «هويت فرهنگي» همانند فرهنگ، ارجمند و در خور تأمل است؛ زيرا پيوند در ميان نسل جوان و مشي زندگي، آداب و رسوم، هنر و ساير تعلقات از طريق معرفت و شناخت آن برقرار مي‌شود. شناخت فرهنگ خودي (ملّي) به معناي آگاهي از ويژگي‌هاي آن است. يک جوان، ضرورتاً بايد ريشه در فرهنگ خودي (ملّي) داشته باشد تا بر اساس آن بتواند هويت فرهنگي‌اش را شکل دهد. لازمۀ اين امر، شناخت فرهنگ ملّی، عقيده به آن و يافتن مشترکاتي ميان خود و آن است. فرهنگ هر جامعه چارچوبي مجازي است براي شكل دادن به نوع تفكر. البته همواره بايد بر اين نكته پاي بفشاريم كه : تفكر شاهيني است تيز پرواز و پر رمز و راز كه در صورت آزادي انسان را از برهوت خاك مي رهاند و به ملكوت افلاك مي رساند. ------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 10 خرداد 1395 | 7:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
زيست انساني بر مدار عزت نفس -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------ و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر والبحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا ( اسري ، ۷۰) ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم . آن ها را بر مركب هاي خشكي و دريا سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه ايشان را روزي داديم و بر بسياري از آفريدگان خود برتري و فضيلت بزرگ بخشيديم. انسان عزت مدار هویت خود را در قاب آرمان ها می نگرد و گلواژه های آرمان های خود را بر لوح آرزو می نگارد . "نگارش" او جلوه گاه "نگرش " او و نگاه او ترجمان دیدگاه اوست . هویت و حریت انسان فرهیخته به هم آمیخته است. قدرت نمایی هدایتگران خودکامه این گل سرخ فطرت را پرپر و این اسطوره اصالت را زیر و زبر می کند . نابهنجاری های انسان عزتمند را نه تهدید چاره ساز است و نه تحدید . بل باید ابهامش را کاوید و پیامش را شنید . شهروند عزت طلب نه تن به قدرت می دهد و نه دل به قیمومت می سپارد . در برابر بذل محبت ارادت می ورزد، اما قیادت نمی پذیرد . مذهب برای انسان گواراترین نوش است و گویاترین سروش . اما اگر انسان زیر بمباران تبلیغاتی مذهبی قرار گیرد، فشار را بر نمی تابد و ار آن روی بر می تابد . نهال طبيعت هر انسان به ويژه جوان در برابر هيچ توفان تغييرآفرين نمي لرزد و به سختي مقاومت مي ورزد . هر پيام تربيتي كه در انسان اين پندار را به وجود آورد كه مي خواهند باور او را بدين وسيله تغيير دهند ، آن را دفع مي كند . بايد عزت و كرامت او را اشباع و عقلانيتش را اقناع كرد. گذرنامه ورود به ملک روح انسان عزتمند، جلب اعتماد و اطمینان اوست . آنگاه به این مهم دست می یابیم که استقلال او را به رسمیت بشناسیم و از نیروی لایزال او نهراسیم . انسان يا شخصيت سری پرشور دارد ، اما با شعور . نه به خسی تملق می گوید، نه به کسی تعلق می جوید . چون فارغ از مقام و نام و نان است ، نه چاپلوسی را می شناسد و نه از عزل می هراسد. «دانلی» یکی از محققان حوزه حقوق بشر می گوید: «حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، همگی از ایده کرامت ذاتی انسان ناشی می شوند». انسان اشرف مخلوقات و افضل موجودات است. خداوند در بين همه موجودات و مخلوقات تنها انسان را كرامت بخشيد و او را بر سرير سبز عزت و فضيلت نشانيد ؛ بنابراين انسان - بماهو انسان – كريم و عزيز است. به ديگر سخن انسان فاقد كرامت انساني و عزت نفس، انسان نيست ! كرامت انسان و عزت نفس ايجاب مي كند كه او بر فراز رفيع ترين چكاد خلقت بايستد و شخصيت منحصر به فرد خود را ، خود بسازد . در ميان همه موجودات انسان تنها كسي است كه اين كرامت و عزت و اختيار را يافته است كه مي تواند ابعاد وجودي خود را پي ريزي كند. حفظ كرامت براي همه انسان ها ضروري و لازم است و براي مسلمانان ضروري ترين حق و لازم ترين وظيفه و تكليف است . انساني كه براي خود كرامت و عزت قائل است و خود را كريم مي داند ، پيوسته مي كوشد تا آيينه دل خود را از زنگار هاي رذايل بزدايد و به آرايه هاي فضايل بيارايد. امام علي (ع) مي فرمايند: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته . كسي كه شخصيت خود را گرامي بداند ، شهواتش را خوار و بي ارزش مي شمارد. آن حضرت بر اين باور است كه هر كس شخصيت خود را گرامي بدارد ، آن را با پليدي گناه و معصيت نمي آلايد. ( من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه ) انسان شريف و كريم و عزيز در نگاه امام علي (ع) كسي است كه نفس و شخصيت خود را از ذلت ها و خواري ها تزكيه مي سازد. ( من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب ) در مكتب حيات آفرين و عزت بخش مولا (ع) به انسان عزت باخته ، اميد خيري نيست. ( من هانت عليه نفسه فلاترج خيره ) امام هادي (ع) نيز توصيه مي فرمايند : از شر و بدي انساني كه در نفس خود خواري و پستي احساس مي كند ، در امان نباشيد. ( من هانت عليه نفسه فلا تامن شره ) " هيچ انسان سالمي تكبر نمي ورزد و ستم نمي كند مگر به خاطر پستي و ذلتي كه در شخصيت خود احساس مي كند. " اين حقيقت ارزشمند روان شناسي را امام علي (ع) به وضوح و روشني بيان مي فرمايند: " ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها في نفسه " عزت نفس ، عبارت است از احساس ارزشمند بودن . این حس از مجموعه ی افكار، احساسات ، عواطف و تجربیات ما در طول زندگی ناشی می شود. می اندیشیم كه فردی با هوش یا كودن هستیم ، احساس می كنیم كه شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم ، مورد قبول و اطمینان هستیم یا خیر؟ خود را دوست داریم یا نداریم؟ مجموعه این برداشت ها و ارزیابی ها و تجاربی كه از خویش داریم، باعث می شود كه نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن ، یا بر عكس احساس ناخوشایند بی كفایتی داشته باشیم عزت نفس عبارت است از ميزان ارزشي كه فرد براي صفات و ويژگي هاي شخصي و ذهني خود قايل است. فردي كه از عزت نفس بالايي برخوردار است، خودش را به گونه اي مثبت ارزشيابي كرده و برخورد مناسبي نسبت به نظريات مثبت خود و ديگران دارد. در مقابل فرد با عزت نفس پايين اغلب نوعي نگرش مصنوعي نسبت به دنيا دارد، و در نااميدي تلاش مي كند تا به خود و ديگران نشان دهد كه شخصي لايق است. يا منزوي شده و از ارتباط با ديگران اجتناب مي كند. عزت نفس برگردان مفهوم selfesteem می باشد که ازدو واژه عزت و نفس تشکیل شده که در ادبیات فارسی معانی عزیز شدن ،گرامی شدن،ارجمند و ارجمندی را به عزت و معانی جان وحقیقت هر چیز را به نفس اختصاص داده اند. عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود : 1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانايي فکر کردن ، درک کردن ، آموختن ، انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود . 2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود قائل بودن؛ يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم . عزت نفس يک نياز اوليه براي انسان هاست ؛چون فکرکردن لازمه زندگي موفق است . اين انديشه و فکر به ما امکان مي دهد که قدرت تصميم گيري داشته باشيم . نيروي اراده هر انسان بستگي به ميزان عزت نفس او دارد؛ بنابراين نقش عزت نفس در زندگي انسان بسيار مهم وچشمگير است. ---------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 9 خرداد 1395 | 15:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي مردم / 7 (واپسین بخش) ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- مشاركت مردم، راه تعديل قدرت است ----------------------------------------- گسترش و تعميق مشاركت مردم در همه امور جامعه و حكومت در قالب نهادهاي مدني و تشكل هاي گوناگون، بهترين راه تعديل قدرت فردي در هر جامعه است. بديهي است تشخيص اكثريت مردم و تصميمات اتّخاذ شده توسط عموم مردم به صواب نزديك تر است، تا تشخيص و تصميم فردي. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: «لا تَجتَمعُ اُمَّتي علي الخطاء». امت من بر خطا اجتماع نمي كنند. شهيد محمد باقر صدر بر همين حقيقت تصريح مي كند: «درصد خطاي يك امت خيلي پايين تر از درصد خطاي يك فرد است.» «كارل كوهن» اشتباهات احتمالي حكومت را با ملت مقايسه مي كند: «اشتباه يك ملت، كمتر از اشتباه يك حكومت است.» «منتسكيو» توزيع قدرت بين ملت و پرهيز از تمركز قدرت در يك فرد را خطرناك مي داند: «نبايد به هيچ كس قدرت مطلق داد؛ زيرا هيچ فردي آن قدر با فضيلت نيست كه قدرت مطلق را در دست داشته باشد و فاسد نشود.» پس لازمه يك حكومت مردمي و غير استبدادي، مشاركت مردم است. «هانا آرنت» حكومت مردم سالاري يا دموكراسي را اين گونه تعريف مي كند: «دموكراسي يعني آن كه مردم از طرق بسيار آزاد و دموكراتيك بتوانند حق حاكميّت خود را واگذار، و به راحتي پس بگيرند. هر گاه جريان انتقال قدرت و يا وكالت دائمي مردم به يك فرد، حزب يا جريان سياسي تحقق پيدا نمايد و امكان برگشت آن ميسور نباشد، دموكراسي ذبح شده است؛ زيرا وكالت دائمي از سوي مردم به يك نقطه ديگر به معني نزول از ارزش هاي دموكراتيك است.» پایان —---------------------------------------— پاورقي ها 1- سرّ الصّلوة، ص68 2- تفسير سوره حمد، جلسه دوم 3- بيانات امام در روز نيمه شعبان 1405 4- فرقان،43 5- بحار الانوار، ج70، ص64 6- تنبيه الخواطر، ص53 7- اصول كافي 8- الاسراء، 70 9- نهضت هاي صد ساله، انتشارات صدرا، ص26 10- همان، ص42 11- حماسة حسيني، ج3، انتشارات ص درا، ص24 12- اخلاق اسلامي، محمد علي سادات، صص125-121 13- قرآن، ترجمه بهاءالدين خرّمشاهي، ص395 ------------------------------------------------ برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 4 خرداد 1395 | 6:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي شهروندان / 6 ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- عوامل «علوّ» چيست؟ ------------------------------------- عوامل متعدّدي مي تواند آتش «علوّ» و سركشي و غرور را در انسان شعله ور سازد. از مهم ترين اين عوامل مي توان از قدرت، ثروت و علم نام برد. آن گونه كه پيشتر گفتيم حتي گاهي «تقوا»، «زهد» و «عبادت» نيز مي تواند مايه عُجب و غرور شود. صاحب نظران اخلاق بعضي از راه هاي مبارزه با فزون خواهي و علوّ طلبي را چنين بر مي شمارند: 1- توجه به خدا و ياد او 2- تعيين حريم يا ايجاد تعادل در اميال 3- اخلاص 4- مبارزه همه جانبه با اميال نفساني 5- بصيرت و آگاهي 6- مبارزه با رذايل و پرورش فضايل(12) راه هاي تعديل اين عوامل متفاوت است. راه تعديل انباشتگي ثروت از نظر اسلام پرداخت زكات، خمس و ساير حقوق واجبه و مستحبّه است. مفسّران ذيل آيه فوق (83 سوره قصص) نحوه برخورد حضرت موسي (ع) را با سركشي و طغيان قارون بيان مي كنند. «در باره علّت مجادله قارون با موسي (ع) نوشته اند كه موسي به او گفته بود كه بايد زكات بدهد و با او صلح كرده بود كه از هر 1000 درهم و دينار يك درهم يا يك دينار، و از هر 1000 گوسفند يك رأس و خلاصه از هر هزار فقره از مال و منال خود يك هزارم آن را در راه خداوند به زكات دهد. قارون پيش خود حساب كرده بود، و اين مقدار را گزاف يافته بود. لذا بني اسرائيل را تحريك كرد و گفت: موسي آمده است كه مال شما را از دستتان بگيرد. او نيرنگي انديشيد و زني بد كاره را با مالي فريفت كه در ملأ عام و در حضور همگان به موسي تهمت زنا زند. او نیز چنین کرد . چون موسي او را قسم داد كه راستش را بگو، وجدان زن بيدار شد و گفت: آري، تو بي گناهي و اين كار توطئه بود. موسي (ع) به درگاه خداوند تضرّع و بر قارون نفرين كرد. خداوند به نفرين او قارون و خانه و گنج خانه هايش را به كام زمين فرو برد.(13)» ----------------------------------- ادامه دارد... -------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 3 خرداد 1395 | 7:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي شهروندان / 4 ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ غرورحاکمان، عامل مشاركت گریزی مردم است /1 ------------------------------------------------ خود بزرگ بيني و غرور مهم ترين عامل و علت مشاركت گريزي و مشورت ستيزي است. خداوند همه انسان ها را بر پايه «لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمْ» كرامت بخشيده و او را به سبب بهره مندي از نيروي عظيم «عقلانيت» شايسته تكريم و بايسته تعظيم فرموده است. كرامت انسان- به عنوان اشرف مخلوقات و اعزّ موجودات- ايجاب مي كند كه افكار، انديشه ها، آرمان ها، عقايد، سلايق و نظريات همه انسان ها از هر رنگ، نژاد، ملت و جنسيت و با هر عقيده و سليقه مورد احترام قرار گيرد. «خود برتر بين» عصيانگر ابلهي است كه در لاك غفلت و در لانه جمود و جهالت خود خزيده، از مشاركت مي گريزد و با اين حقيقت مي ستيزد. او «معرفت» و «حقيقت» را گوهري مي پندارد كه فقط نزد اوست و ديگران از آن محروم اند. وي فهم و شعور را در حصار انحصار خود مي پندارد و به هيچ مشورت و مشاركتي با ديگران نياز ندارد. اعتراف صريح يكي از اين شورشگران حقيقت گريز را با هم بخوانيم. آدلف هيتلر در كتاب «نبرد من» مي نويسد: «انسان موجودي است كه تا توي سرش نزنند، آدم نمي شود! مشورت چه معنا دارد؟ يعني چه كه مشتي افراد كم عقل و كم مايه به دور هم بنشينند و با هم سخناني بگويند و نتايجي بگيرند. اين نتايج هر چه باشد، در خور همان انسان هاي حقير است. كار درست آن است كه يك نفر نخبه برتر براي ديگران تصميم بگيرد و آن تصميم را اجرا كند و اين افراد حقير هم به جبر از او تبعيّت كنند.» هيتلر خود چنين كرد و خود در لهيب آتش غرور خود سوخت! ------------------------------------------ ادامه دارد.... ------------------------------------ برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 1 خرداد 1395 | 6:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي مردم / 3 ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------- کدام خود؟ / 3 ----------------------------- پيامبر اكرم (ص) اين نفس سركش و توسن آتش را دشمن ترين دشمنان مي دانند: «اَعدي عَدوِّكَ نَفْسُكَ اَلّتي بَينَ جَنْبَيْكَ (5)» دشمن ترين دشمن تو همان «خود»ي است كه در ميان دو پهلوي توست. چه بسيار سالكان رشاد و مدّعيان ارشاد كه رهپويه هاي جهاد و اجتهاد را گذرانده اند و در اين وادي درمانده اند. «آنان كه غني ترند، محتاج تراند.» آري، آنان كه در عرصه آرزو و بر كام اين عدو لگام زده اند و در ميدان تزكيه هم گام نهاده اند، در درياي «عُجب» زورقشان به گِل نشسته و قايقشان درهم شكسته است. آري پهلوانان عرصة علم و نام آوران حيطة حلم چون مقام علمي و مراتب فضل و كمال خود را بالاتر و بهتر از ديگران پنداشته اند، از فراز فضايل اعمال به فرود رذايل آمال فرو افتاده اند: امام علي (ع) براي آگاهي و بيداري اين مرشدان مغرور و زاهدان كور چنين هشدار مي دهند: «ما اري شَيْئاً اَضَرَّ بِقُلُوبِ الرِّجالِ مِنْ خَفْقِِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِ هِمْ.(6)» براي دل هاي مردان چيزي زيانبارتر از صداي كفش هايي كه از پشت سرشان بيايد، نديدم. او چو بيند خلق را سرمست خويش در تكبّر مي رود از دست خويش هركه را مردم سجودي مي كنند زهر اندر جان او مي آكنند چشم بردار از قبول و ردّ خلق هر دو در راه خدا شد سدّ خلق امام صادق (ع)، مشاهير خود خواه و جويندگان جاه را به سختي هشدار مي دهند: «مَنْ تَعَصَّبَ اَوتَعُصُبَ لَهُ فَقَدْ خُلِعَ رِبقَة الايمانِ عَنْ عُنُقِهِ.(7)» هركس تعصّب بورزد، يا براي او تعصّب بورزند (مريد متعصّب داشته باشد) محقّقاً رشته ايمان از گردنش برداشته مي شود. (از قلمرو ايمان بيرون مي رود) --------------------------------- ادامه دارد... ----------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 31 ارديبهشت 1395 | 7:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشارکت گریزی مردم /2 ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- کدام خود؟ /2 -------------------------------------- امام خمینی (ره) می فرماید: «خود خواهی منشأ همه مفاسد است.(1)» و در جای دیگر می افزاید: «همه این گرفتاری هایی که برای بشر هست، از انانیّت انسان است. ما هرچه داریم و هرچه برمابگذرد، از این حبّ نفس است، از این انانیت است. توجّه به خود وقتی باشد، همه جهات خودم باشم، همه چیز را برای خودم بخواهم، همه گرفتاری ها از این نقطه است. بالاترین ظلمت ها، ظلمت انانیّت است. چنانچه از این ظلمت خارج نشویم، از این چاه خارج نشویم، از این انانیّت بیرون نرویم، از این توجّه به خود و خود خواهی و این که دیگران را هیچ و خود را همه چیز می دانیم، خارج نشویم، الهی نخواهیم شد… همه گرفتاری های ما و همه گرفتاری های شما و همه گرفتاری های بشر سر همین جاست، نزاع سر خود خواهی است.(2)» شکستن بت سخت است و شکستن بت واره های زنده بسیار سخت تر! امام راحل (ره) بر اهمیت این بت شکنی تأکید می کند: «تمام فسادهایی که در عالم پیدا می شود، از خود خواهی پیدا می شود…. همه اش برمی گردد به حبّ نفس و این بت، از همه بت ها بزرگ تر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است… اگر رهایش کنید، شما را به هلاکت می کشاند … درجه به درجه پیش می برد تا آنجا که دین انسان را از دست انسان می گیرد.(3)» بت شکستن سهل باشد نیک سهل سهل دیدن نفس را جهل است جهل این شرک خفی و میل مخفی در صورت عدم درمان همچنان رشد می کند، تا انسان ناخودآگاه آن را در جایگاه معبود می نشاند. خداوند متعال، رسول خود را هشدار می دهد که: «اَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَویهُ؟(4)» ای رسول! آیا دیدی آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داد؟ ادامه دارد... ---------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395 | 5:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي شهروندان / 1 ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- کدام خود؟ / 1 --------------------------------- تِلكَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُها ِللَّذينَ لايُريدوُنَ عُلُوّاً فيِ الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَ العاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ ما اين بهشت ابدي آخرت را براي آنان قرار داديم كه در زمين اراده علوّ و سركشي ندارند و حُسن عاقبت ويژه پرواپيشگان است. (قصص، 83) در وجود هر انسان دو گونه «خود» در تكوين شخصيت او مشاركت دارند؛ يكي «خود حقيقي» يا «خود ملكوتي» و دوم «خود پنداري و خيالي» يا «ناخود». تكريم شخصيت انسان و تلاش براي حفظ و ارتقاي «عزّت نفس» او عاملي براي پرورش و تقويت «خود حقيقي و ملكوتي» است. انساني كه خود واقعي خويش را مي يابد و كرامت آن را پاس مي دارد، دريچه شخصيت خود را به روي همه كمالات اخلاقي و انساني والهي مي گشايد، و آن كه خود پنداري يا حيواني خويش را تجسّم شخصيت خويش مي يابد ، از دنياي غرور، خود خواهي و تكبّر سر در مي آورد. غريزه «حبّ ذات» يا «خود دوستي» اصيل ترين و ريشه دار ترين ميل در نهاد هر موجود به ويژه انسان است. اين ميل، موجد و محور همه تلاش هاي انسان در همه عرصه هاي هستي است؛ حتّي ميل به كمال كه خود پايه و ماية همه فعاليت هاي انسان است، از مظاهر اين ميل مي باشد. اين تمايل طبيعتاً «لذايذ» را جذب، و «آلام» را دفع مي كند. انساني كه در مسير خود سازي و تزكيه نفس گام ننهاده، در همان مراحل حيواني سير مي كند. همه عمر او جولان در ميدان بين «تغذيه» تا «تخليه» است. او در همه مراحل هستي نه موجي مي بيند و نه اوجي. كمال مطلوب او در خوب خوردن، خوب پوشيدن، خوب شهوت راندن و خوب خوابيدن است. اما انساني كه خود حقيقي و ملكوتي خويش را مي يابد و در راه خود سازي مجاهده مي كند، در مي يابد كه ديگران نيز حقوقي دارند و او موظف و مكلّف به احترام و پاس داشتن حقوق ديگران است. ادامه دارد... ------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
كافر دادگر يا مسلمان ستمگر؟! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- قطعا هر مسلمان از دیدن تصویر زیر متاثر و مشمئز می شود ؛ زيرا مرد مسلماني عراقي را مي بيند كه بر دستان سربازي اشغالگر ، اجنبي و غير مسلمان بوسه مي زند . البته اين كه فورا او را با اتهامي چون چاپلوسي يا اجبار يا...محكوم كنيم و از كنار مسئله ساده بگذريم ،كار درستي به نظر نمي رسد. بايد دل او را كاويد و حرف هاي نگفته اش را شنيد. كساني كه فورا او را محكوم مي كنند ، آيا ده ها سال ستم و سلطه جابرانه و خودكامانه صدام و دار و دسته بعثي را احساس كرده اند؟ چرا بايد حاكمان كشورهاي اسلامي بلايي به روز مردم مسلمان بياورند كه پس از سقوط ننگين آنان به دست اشغالگران اجنبي مردم بر دست آنان بوسه زنند؟! اسلام هرگز برای ستمگر مشروعیتی قائل نیست. قیام در برابر ستمگر در تعلیمات اسلام وجود دارد ، حتی در اسلام حاکم کافر عادل بهتر از حاکم مسلمان ظالم است. بوسه يك عراقي بر دست سرباز آمريكايي !! عدالت مهم ترين شرط مديريت سالم است . عدالت دراداره جامعه از ديانت و اسلاميت واجب تر است. ما حديث متواتر نبوی داريم الملک يبقی علی ااکفر لايبغی علی الظلم . سخن پيامبر ما اين است که حکومت با کفر می پايد، اما با ظلم نمی پايد. به بيان ديگر پيامبر رمز بقای حکومت ها را دادگری دانسته اند نه اسلام مداری و شريعت مداری. داستاني تاریخی بگویم. از کتاب الفخری ابن ِ طِقْطَقى‌ آل‌ طباطبا نقل به مضمون می کنم. در این داستان تاریخی درس های آموزنده ای برای شرایط فعلی ما نهفته است. خان مغول در قرن هفتم به بغداد حمله کرد و المعتصم بالله آخرین خلیفه عباسی را سر به نیست کرد. وی همه علمای مسلمان از شیعه و سنی را جمع کرد و سوالی پرسید که این سوال امروز ما هم می تواند باشد. سوال تاريخي او این بود: به من بگویید کدام مقدم است: حاکم مسلمان ظالم یا حاکم کافر عادل؟ در را به رویشان بست. و تهدید کرد در را نمی گشاید مگر صریحا پاسخ بگیرد. سيد بن طاوس فقیهی شیعه بر خاست و گفت: حاکم کافر عادل مقدم بر حاکم مسلمان ظالم است. پرسید: دلیلت؟ فقیه گفت: مملکت با کفر می ماند، ولی با ظلم نمی ماند. همان فرمایش پیامبر (ص). این مبنای متین به عنوان سندی رسمی در تاریخ فقهی ما ماند که عدالت مهم تر از دیانت است. شعار شیعه در تاریخ همیشه عدالت بوده است. فقهای راستین شیعه هیچ گاه از شعار محوری خود حتی در زمان سلطنت شاهان شیعه صفوی و قاجار و پهلوی عقب ننشستند و در کتب فقهی خود ننوشتند که این شاهان چون شیعه هستند، باید مورد تایید قرار بگیرند. بر این امر پافشاری کردند که حکومت باید عادل باشد قبل از هر امر دیگری. در حديث ديگري مي خوانيم: قيل للامام علي عليه السلام : ايهما افضل الحاكم المسلم الظالم ام الحاكم الكافر العادل ؟ قال عليه السلام : بل الحاكم الكافر العادل لان عدله لنا وكفره له .. واما الحاكم الظالم المسلم فاسلامه له وظلمه علينا از امام علي (ع) پرسيدند: كدام بالاتر و افضل هستند حاكم مسلمان ستمگر يا حاكم كافر دادگر؟ ايشان پاسخ دادند: فرمانرواي كافر دادگر برتر و بهتر است ؛ زيرا دادگري كافر دادگر براي ماست و كفرش براي خودش ؛ اما فرمانرواي ستمگر مسلمان ، اسلامش براي خودش است و ستمش بر ضد ما ! ---------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 28 ارديبهشت 1395 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
اقتدار حكومت به چیست؟ --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- آيا «اقتدار» براي حكومت لازم است؟ اگر حكومت بايد «مقتدر» باشد، «اقتدار» آن بر چيست؟ آيا سخت گيري حكومت نسبت به مردم و سركوب مخالفان نشانه اقتدار يك حكومت است؟ بديهي است يك حكومت براي اداره عادلانه يك جامعه قطعاً بايد مقتدر باشد. اداره عادلانه يك جامعه بزرگ به ابزارها و اهرم هاي قوي و نيرومند نياز دارد. حكومتي كه مي خواهد حقوق افراد ضعيف و ستمديده را- بدون لكنت زبان- از چنگ افراد ستمگر و قلدر بگيرد، لزوماً بايد مقتدر، نيرومند و قاطع باشد. «اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: من اين جمله را مكرر از زبان پيغمبر اكرم (ص) شنيدم كه: لن تقدّس امّة حتّي يؤخذ للضّعيف حقّه من القوي غير متعتع. هرگز جامعه اي به مقام قداست، به مقامي كه قابل تقديس و تمجيد باشد، كه بشود گفت اين جامعه، جامعة انساني است، نمي رسد، مگر آن وقت كه وضع به اين منوال باشد، كه ضعيف حقش را از قوي بگيرد بدون لكنت كلمه. وقتي ضعيف در مقابل قوي مي ايستد، لكنتي در بيانش وجود نداشته باشد. اين، شامل دو مطلب است: يكي اين كه مردم به طور كلي روحيّه ضعف و زبوني را از خود دور كنند و در مقابل قوي هر اندازه قوي باشد، شجاعانه بايستند، لكنت به زبانشان نيفتد، ترس نداشته باشند، ديگر اين كه اصلاً نظامات اجتماعي بايد طوري باشد كه در مقابل قانون، قوي وضعيفي وجود نداشته باشد. » (1) كلام مولا (ع) بيانگر اين حقيقت است كه: 1- حكومت بايد مقتدر باشد؛ 2- اقتدار حكومت به استقرار عدالت اجتماعي و احقاق حقوق مردم است؛ 3- در جامعه و حكومت مقتدر، زبان و بيان مردم- به ويژه افراد ضعيف و ستمديده- آزاد، رسا و گوياست. «علي (ع) در آن فرماني كه به مالك اشتر نوشته است جمله اي دارد كه عين آن در اصول كافي هم هست. به او مي فرمايد: مالك! تو بايد به گونه اي حكومت بكني كه مردم تو را به معني واقعي تأمين كننده امنيتشان و نگهدار هستي و مالشان و دوست عزيز خودشان بدانند، نه يك موجودي كه خودش را به صورت يك ابوالهول در آورده و هميشه مي خواهد مردم را از خودش بترساند، با عامل ترس مي خواهد حكومت بكند.(2)» در جامعه و حكومت مقتدر، «عدالت» بر صدر مي نشيند و «قاطعيت» قدر مي بيند. استعدادها شكوفا، و فرياد ها گويا مي شود. مردم در آن عزيزند. در اين جامعه اقتدار و قاطعيت در خدمت عدالت و قانون است، نه ابزار اعمال و اميال حاكمان. زلال «مهر و مدارا» در كوچه هاي شهر موج مي زند و نسيم «عشق و عدالت» در فضاي جامعه عطر آرامش مي پراكند. روش حكومتي زمامداران اسلامي بر اصل مهر و مدارا استوار، و بر محور عدل و اقتدار پايدار مي ماند. «اميرمؤمنان (ع) براي سردار خود «معقل بن قيس رياحي» كه در رأس 3000 نفر از مداين به طرف شام، قلمرو معاويه مي رود، مي گويد: از خدا بترس، خدا را در نظر بگير و تا دشمن به جنگ شروع نكند، تو شروع نكن. مبادا دشمني آنان تو را وادار كند كه قبل از آن كه آن ها را كاملاً دعوت و اتمام حجت كني ، به زد و خورد مبادرت ورزي.» اين شيوه و روش امام علي (ع) است ، و اما وقتي آلتر ناتيو او، معاويه، مي خواهد دستور حمله بدهد، چه مي گويد؟ او به «سفيان غامدي» كه او را مأمور شبيخون به حدود قلمرو حكومت علي (ع) كرده است، مي گويد: «برو، شبيخون بزن و آدم بكش و اموال را غارت كن كه اين كارها از لحاظ سياست بسيار نافع است؛ زيرا اهل عراق مي ترسند و دوستان ما كه در گوشه و كنار هستند، خوش وقت و دل قوي مي گردند و بعضي هم كه مرددّ هستند كه چه كنند ، به طرف ما خواهند آمد.(3)» در مكتب اسلام، اساس سياست و روش حكومت بر مهر و مدارا است، نه تندي و خشونت. امام صادق (ع) به «عمار بن ابي احوص» فرمود: «بر مردم فشار نياوريد. آيا نمي داني كه حكومت داري و روش اداره امور بني اميّه بر زور و فشار و ستم بود، ولي حكومت داري و روش اداره امور ما به نرمي و مهرباني و متانت و تقيّه و حسن معاشرت و پاكدامني و كوشش است؟ پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد، رغبت پيدا كنند.(4)» بعضي از سياستمداران حاكم گويي فراموش كرده اند كه در گفتمان حكومتگري اسلامي، مردم «ولي نعمت» اند و حاكمان در خدمت. آنان پيوسته كارهاي اندك خود را به رخ مي كشند و از مردم انتظار سپاس و احترام دارند. امام علي (ع) در فرمان معروف خود به مالك اشتر مي فرمايد: «بر حذر باش از منت نهادن به مردم در قبال نيكي ات به آن ها … پس هر آينه منت نهادن نيكي را تباه مي سازد.» پيام اصلي و نكته محوري همه نهضت ها و انقلاب هاي يك صد سال اخير در ايران و جهان، اصل استقرار حاكميت مردم يا مردم سالاري بوده است. امروزه نيز گفتمان غالب در دنيا، دموكراسي و مردم سالاري است. بي ترديد هر حكومتي هر چند مقتدر در جهان تنها در يك صورت مي تواند پايدار بماند و ماندگار شود و آن اين است كه پايه هاي اقتدار خود را بر اصول مردم سالاري استوار سازد. در بينش اسلامي آياتي چون: «امر هم شوري بينهم» و «وشارهم في الامر» و نيز اقوال و افعال و شيوه حكومتي پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) بر نقش مهم و محوري مردم در امر حكومت تأكيد ورزيدند. اما شيوه حكومتي زمامداران خود كامه اي چون بني اميّه و بني عباس و … باعث شد كه «مردم» فراموش شوند و مردم نيز خود را فراموش كردند. بنا براين وقتي بيدارگراني چون سيد جمال الدين اسد آبادي، عبدالرحمن كواكبي (فقيه سوري اهل سنت) و آیت الله آخوند خراسانی و آيت الله ناييني بر حقوق مردم و نقش محوري آنان در حكومت اشاره كردند، بسياري پنداشتند اين افكار وارداتي و غربي است و هيچ ريشه اي در متن آيات، روايات و سنت پیامبر (ص) ندارد! سيد جمال نخستين عالم برجسته مسلمان بود كه براي تبيين حقوق مردم و شفّاف كردن مرزهاي مسئوليت و اختيارات مردم و زمامداران، اولين قانون اساسي ايران را در سفر آخر خود به ايران در سال 1308 قمري (129 سال پيش) نوشت. اين تفكر «حقوق مردم» به تدريج در سراسر كشورهاي اسلامي رواج يافت. حق حاكميت ملي و مردمي و صاحب حق دانستن متن جامعه مانند خون تازه اي در رگ هاي امت اسلامي جاري شد و موجد و منشأ و سرچشمه بسياري از نهضت هاي مردمي در ايران و ساير كشورهاي اسلامي گرديد. بسياري از روشنفكران اسلامي و عالمان ديني بر آن شدند تا با كاوش در متون اسلامي اين حقوق فراموش شده مردم را بازيابند و دموكراتيك بودن شيوه حكومتي اسلام را باز شناسند. كواكبي در كتاب مهم «طبايع الاستبداد» و آيت الله ناييني در كتاب «تنبيه الامّه و تنزيه الملّه» فصل تازه اي در اين باب گشودند. علماي ثلاثه نجف مرحوم آخوند خراساني، مرحوم شفيع عبدالله مازندراني و مرحوم محمد حسين كاشف الغطاء مشتركاً طي اطّلاعيه اي اعلام كردند كه: «به اجماع علما ، حكومت در عصر غيبت از آن جمهور مسلمين است.» از آن پس مسلمانان به فكر افتادند كه بايد با تدوين «قانون اساسي» به عنوان ميثاق مشترك ملت و حاكميت بكوشند تا حقوق فراموش شده خود را احيا و احقاق كنند.(5) علامه اقبال شاعر روشنفكر پاكستاني با الهام از اين گفتمان چنين سرود: خدا آن ملّتي را سروري داد كه تقديرش به دست خويش بنوشت به آن ملت سرو كاري ندارد كه دهقانش براي ديگري كشت ----------------------------------------------------------------- پاورقي ها 1- استاد مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، ص82 2- همان، ص81 3- با الهام از كتاب «علي از زبان استاد مطهري، نوشتة عباس عزيزي» 4- استاد دکتر مصطفي دلشاد تهراني، دولت آفتاب، به نقل از الخصال، ج2، صص354-355 5- با بهره گيري از مقاله «باز انديشي مسلماني» نوشتة روح الله يوسفي، همشهري، 17/2/82 ----------------------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 27 ارديبهشت 1395 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
مردمی مسکین بر فراز کوهی زرین ------------------------------------ #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- در میان رویدادهاي گوناگون، خبري كوتاه توجه مرا جلب كرد: « صادرات خاك حاصلخيز ايران به قطر » عبدالله سهرابي كه در جريان يك كنفرانس خبري در دوحه سخن مي گفت، تاكيد كرد: قرارداد واردات خاك از ايران نهايي شده است. سفير ايران در دوحه گفت: بر اساس قراردادي كه نهايي شده است، دولت قطر به منظور افزايش توليدات كشاورزي خود مقادير فراوان خاك حاصلخيز از ايران وارد مي كند. به گزارش فارس سفير ايران در دوحه گفت :قطر به منظور افزايش توليدات كشاروزي خود و تامين امنيت غذايي مقادير فراوان خاك حاصلخيز از ايران وارد خواهد كرد. بر اساس گزارش پايگاه خبري پنينسولا وي گفت : تاكنون بيش از 40 قرارداد و يادداشت تفاهم بين دوحه و تهران به امضاء‌ رسيده است. سهرابي همچنين از سرمايه گذاري قطر در ميدان هاي گازي ايران و تاسيسات مايع سازي گاز استقبال كرد و گفت انتظار مي رود حجم مبادلات دو كشور به 10 ميليارد دلار برسد. (منبع : پارسینه ) نمي دانم چرا با خواندن اين خبر ، روايتي جالب از امام علي(ع) در ذهنم تداعي شد. ايشان بر اين باور حتمي و سنت الهي پاي مي فشرند كه : مردمي كه با داشتن آب و زمين گرسنه باشند، از رحمت خدا دور اند. سرزمين پهناور و پر بركت ايران با داشتن تقريبا يك درصد جمعيت جهان، بيش از ۱۸ درصد گاز جهان ، بيش از ۱۰ درصد نفت جهان و جمعا بيش از ۷ درصد منابع و ذخائر طبيعي و زير زميني جهان را در اختيار دارد. علاوه بر آن خاكي پهناور و حاصلخيز و داشتن چهار فصل در تمام ايام سال را بر آن بيفزاييد. به ديگر سخن اگر مديران و مردم جامعه ما بتوانند نعمت هاي الهي و امكانات خدادادي را از صورت بالقوه ، بالفعل درآورند ، هر شهروند ايراني بايد و شايد كه ۷ برابر يك شهروند جهاني ، رفاه، رستگاري، سلامت و آسايش داشته باشد. اكنون با نيم نگاهي اندك ،كشور بسيار كوچك قطر را از نظر بگذرانيد. كشوري كه براي توسعه كشاورزي خود حتي خاك را هم بايد از ايران وارد كند!! ------------------------------------------------ قطر پيش به سوي آينده كشور قطر نسبت به جمعيتش جزو ثروتمندترين كشورهاي دنيا محسوب مي‌شود. اين كشور در سال 2001 بر اساس معيارهاي بانك جهاني جزو 10 كشور ثروتمند دنيا محسوب گرديد. قطري‌ها همچنين داراي رشد اقتصادي بسيار سريعي هستند و از اين لحاظ نيز جزو شاخص‌ترين كشورهاي جهان هستند ... براي مردم قطر بسياري از خدمات اجتماعي نظير استفاده از برق و آب شربي كه توسط دستگاه‌هاي عظيم آب شيرين‌كن توليد مي‌شوند، رايگان است. حتي براي مكالمات تلفني هم قطري‌ها تعرفه‌هاي بسيار پاييني دارند. آن‌ها براي خانه ساختن نيز تسهيلات بسيار قابل توجهي را دريافت مي‌كنند كه نمونه آن را در كمتر نقطه‌اي از دنيا مي‌توان ديد. در مجموع درآمد بالا و جمعيت كم موجب شده كه تا سطح زندگي در اين كشور در حدي باشد كه حتي بعضاً براي اروپايي‌ها نيز جذاب است. ذخاير نفت قطر در مقايسه با كشورهاي بزرگ صادركننده نفت چندان زياد نيست. مجموع ظرفيت ذخايري كه تاكنون در اين كشور كشف شده تنها 7/3 ميليارد بشكه است. براي مقايسه بد نيست بدانيد كه رقم موجود در اين زمينه در عربستان 8/261 ميليارد بشكه، در امارات 97/8 ميليارد بشكه، در عراق 5/112 ميليارد بشكه و در كويت 5/96 ميليارد بشكه است. اما ذخاير گاز قطر پس از روسيه و ايران سومين ذخاير بزرگ دنيا را در اختيار دارند. طي ساليان اخير تلاش‌هاي وسيعي را براي تجهيز و گسترش صنايع گاز و توليد محصولات جانبي آن آغاز كرده‌اند. اين امر موجب شده تا آن‌ها در بهره برداري از ذخاير مشترك خويش با ايران بسيار موفق‌تر و سريع‌تر از رقباي ايراني خويش عمل نمايند. شهر صنعتي راس لافان (Laffan Ras) كه در شمال دوحه، پايتخت تأسيس شده است، بزرگ‌ترين تأسيسات مايع‌كننده گاز را در دنيا در اختيار دارد ... تلاش قطري‌ها براي افزايش توليد محصولات جانبي نفت و گاز و صنايع پتروشيمي قابل توجه است. رشد صنايع پتروشيمي قابل توجه است. رشد صنايع پتروشيمي اين كشور حتي در ميان كشورهاي عربي هم مثال‌زدني است. ظرفيت توليد كود شيميايي در قطر به سرعت رشد يافته و به چند برابر دهه 80 رسيده است ... نشانه‌هاي رشد تكنولوژيكي و اقتصادي را در همه جاي كشور كوچك قطر مي‌توان ديد. سيستم تلفن در اين كشور ديجيتالي شده و حتي ميزان گسترش تلفن همراه در آن‌جا از كشوري مانند آلمان هم بيشتر است. شبكه راه‌ها نيز بسيار مدرن بوده و دائماً هم در حال گسترش است. فرودگاه جديدي نيز در حال ساخت است كه از سال 2005 مي تواند سالانه 5 ميليون نفررا جا‌به‌جا كند. (اطلاعات مربوط به قطر از كتاب« آیا به از این نمی توان بود؟» ، نوشته اين نگارنده ، ج ۱ ،ص ۵۱ نقل شده است.) ------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 25 ارديبهشت 1395 | 13:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آیا ما برای دموکراسی هم به غرب نیازمندیم ؟ ---------------------------------------------------- زمانی "جرج بوش "رئیس جمهور آمریکا می گفت : "ما می دانیم که دموکراسی تنها راهی است که به جایگاه انسان ها احترام می گذارد و با آ ن ها با مساوات رفتار می کند . ما از تجربیات آموخته ایم که دولت های دموکرات تنها قادر خواهند بود صلح و ثبات را برقرار سازند ." ما مردم مسلمان آیا برا ی استقرار یک حکومت دموکراسی هم به غربی ها نیازمندیم؟ آیا ما در آموزه های دینی و سوابق حکومت اسلامی در عصر حاکمیت حضرت پیامبر اکرم(ص) و حضرت امیرالمومنین علی(ع) پدیده ای به نام یا محتوای دموکراسی نداشته ایم ؟ گذشته از بیانات فراوان امام خمینی(ره) و استاد مطهری - نظریه پرداز مسلم اسلامی - که به لزوم دموکراسی تصریح می کنند .در اینجا فقط یک مورد از استاد مطهری به عنوان شاهد مثال ذکر می کنم : "امیرالمومنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد . او خلیفه است و آن ها رعیتش . هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود . اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد . به آن ها نیز همچون سایر افراد می نگریست . این مطلب در تاریخ زندگی علی (ع) عجیب نیست . اما چیزی است که در دنیا کم تر نمونه دارد . آن ها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان رو به رو می شدند و صحبت می کردند . طرفین استدلال می کردند . استدلال یکدیگر را جواب می گفتند . شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد . می آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی (ع) پارازیت ایجاد می کردند . روزی امیرالمومنین (ع) بر منبر بود . مردی آمد و سوالی کرد . علی(ع) بالبدیهه جواب گفت . یکی از بین مردم فریاد زد :"قاتله الله ما افقهه". "خدا بکشد این مرد را! چقدر دانشمند است !" دیگران خواستند متعرضش شوند . اما علی (ع) فرمود : رهایش کنید . او به من تنها فحش داد !!" (جاذبه و دافعه علی علیه السلام- صص ۱۴۴-۱۴۳)
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395 | 6:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
فرهنگ آموزي كار كيست؟ ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- گفتم: امروز خيلي خسته شدم. گفت : مگر چه كرده اي؟ گفتم : در اتوبوس و مترو همه راه را ايستاده بودم. گفت : مگر جوان تر از تو نبود كه برخيزد و جايش را به تو دهد. گفتم : چرا ! ولي حالا ديگر كسي به فكر احترام بزرگ تر ها نيست. اين حرف ها مال قديم بود. گفت : خودت همين حالا اگر نشسته باشي و بزرگ تر از تو بيايد، آيا جايت را به او مي دهي؟ گفتم : اتفاقا علت ايستادن من همين قضيه بود . من در آغاز خط سوار شدم و در جاي مناسبي نشستم . در يكي از ايستگاه ها مرد مسني با كيف و مقداري اثاثيه سوار شد و ايستادن برايش مشكل بود و كسي هم به او اعتنايي نمي كرد. من برخاستم و جايم را به او دادم. گفت: جوان تر از تو هم در بين نشسته ها بود؟ گفتم" خيلي!! گفت: پس چرا تو برخاستي؟ اولويت با جوان ترها بود . گفتم : اگر من كه ادعاي پختگي و ادب و فرهنگ مي كنم، اين كار مودبانه را انجام ندهم، آيا مي توانم از جوان ترها چنين انتظاري و توقعي داشته باشم؟ گفت: نه ، والله !! گفتم : مي گويند روزي آبراهام لينكلن ـ رئيس جمهور معروف آمريكا - با يكي از دوستانش در يكي از روستاها گردش مي كردند. در حين قدم زدن مردي روستايي و كشاورز را مي بينند كه سخت مشغول كشاورزي است و به اطراف خود اعتنايي ندارد. لينكلن به مرد كشاورز سلام مي كند . كشاورز نيز پاسخي مي دهد و همچنان به كار خود مشغول مي شود . دوست لينكلن به او مي گويد: از شما كه رئيس جمهور هستيد، زيبنده نيست كه به يك دهاتي بي سواد سلام كنيد. اين وظيفه مردم است كه به شما سلام و شما را احترام كنند . لينكلن مي گويد : آيا سلام كردن ، نشانه بي سوادي و بي ادبي است ، يا علامت ادب و سواد؟! پاسخ مي دهد: بديهي است كه اين كار نشانه ادب و فرهنگ است. لينكلن مي گويد: پس من بافرهنگ و باسواد ، سلام نكنم و از يك بي سواد انتظار داشته باشم اين كار را انجام دهد؟! گفت : اتفاقا مي گويند روزي عیسی(ع) به حواریون گفت: من خواهش و حاجتی دارم،اگر قول می دهید آن را برآورید ،بگویم؟ حواریون گفتند:هر چه امر کنی، اطاعت می کنیم. عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یکایک آن ها را شست .حواریون در خود احساس ناراحتی می کردند،ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند،تسلیم شدند. عیسی پای همه را شست.همین که کار به انجام رسید،حواریون گفتند: تو معلم ما هستی،شایسته این بود که ما پای تو را می شستیم ، نه تو پای ما را. عیسی فرمود: این کار را کردم برای این که به شما بفهمانم که از همه مردم سزاوارتر به این که خدمت مردم را به عهده بگیرد، عالم است. این کار را کردم تا تواضع کرده باشم و شما عملا درس تواضع را فرا گیرید و بعد به مردم عملا آموزش دهید.
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 20 ارديبهشت 1395 | 11:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا -قسمت چهارم و آخر ------------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- اهمیت تربیت در دوران جوانی ------------------------------------- در اینجا سخنم را با بحثی کوتاه درباره ارزش و اهمیت تربیت در دوران جوانی به پایان می برم. امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: “ من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر ، و من تعلم و هو كبير كان بمنزله الكتاب علي وجه الماء.” (بحارالانوار، ج 1، ص 222) امام كاظم (ع) فرمود : كسي كه در جواني دانش بياموزد، مانند نوشته اي بر سنگ در ذهن او ثابت مي ماند و كسي كه در سن پيري چيزي را ياد بگيرد، دانش او مانند نوشته روي آب بي ثبات است. نكته های این بیان 1- بهار زندگي انسان، فصل جواني است كه ارزش آن را بسياري از انسان ها نمي دانند. علي (ع) فرمود: دو چيز است كه قدر و قيمت آ ن را نمي دانند مگر وقتي كه آن دو را از دست بدهند؛ يكي جواني و ديگري سلامتي . ” شيئان لايعرف فضلهما الامن فقدهما : الشباب والعافيه” ( غررالحكم، شماره 5764) 2- يكي از ويژگي هاي دوران جواني تربيت پذيري بيشتر است . علي(ع) فرمود: دل و روح جوان مانند زمين آماده است كه هر بذري در آن بيفشاني رشد مي كند، “ انما القلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شي قبلته.” (نهج البلاغه، نامه ۳۱) هر كه در خردي اش ادب نكنند در بزرگي فلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهي پيچ نشود خشك جز به آتش راست 3- فصل جواني ، مانند همه فصول زندگي انسان محدود و موقت است، پيش از اين كه برف پيري بر سر و روي انسان ببارد، بايد اين فصل زودگذر را غنيمت شمرد. پيامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود : فرصت جواني را پيش از آ ن كه پيري فرا برسد، غنيمت شمار . “ شبابك قبل هرمك” ( مستدرك الوسائل، ج 12، ص 140) 4- در فرهنگ اسلامي، جواني نعمت است و از چنان اهميتي برخوردار است كه خداوند متعال در روز قيامت از اين نعمت ارزشمند مي پرسد كه جواني خويش را در چه كاري صرف كردي؟ پيامبر(ص) : “و عن شبابه فيما ابلاه” (بحارالانوار، ج 7، ص 258) 5- از بهره مندي هايي كه جوان بايد در فصل جواني داشته باشد، يادگيري و انباشت معلومات است. -6 اگر چه يادگيري و به دنبال دانش رفتن مربوط به دوره و زمان خاصي نيست و انسان بايد زگهواره تا گور دانش بجويد، ولي مناسب ترين دوران فراگيري دوره جواني است . 7- از ويژگي های يادگيري در دوره جواني ماندگاري است. همان طور كه نقش بر سنگ ماندگار است، دانش نيز در ذهن جوان ثابت مي ماند. علي(ع: )” العلم في الصغر كالنقش في الحجر” (بحارالانوار، ج۱ ، ص۲۲۴) 8- اندام با نشاط و توانايي هاي مختلف جسمي موجب مي شود تا قابليت هاي جوان را در فعاليت هاي جسمي و فكري ، مادي و معنوي افزايش بدهد.(تقوی،سیدرضا) در پایان ضمن عرض تبریک مجدد این ایام از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزان ارجمند عمری با عزت همراه با سلامت و موفقیت مسئلت دارم . سخنم را با دو بیت مناسب حال از مولوی حسن ختام می بخشم: گفت:صحبت های خود کوته کنید پند را در جان و در دل ره کنید گر کمالم با کمال انکار نیست ور نیم این زحمت و آزار چیست؟ --------------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 15 ارديبهشت 1395 | 9:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /3 ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ دستمایه ما از این بحث این است که از نظر اسلام و عموم اندیشمندان انسان شناس ، انسان موجودی است به لحاظ سرشتی فعال و به لحاظ اخلاقی خوب و پاک . آدمی آزاد و مختار آفریده شده است و در جهان هستی ، خود را به فعل در می آورد . حتی خدا هم او را در انتخاب عقیده آزاد گذاشته و اندیشه ای را به او تحمیل نکرده است : لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی...(بقره) فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها . اصیل ترین و مطمئن ترین معلم و مربی بشر ، درون مایه های خود اوست .زیرا قوانین جاودانگی ، حیات طیبه و جوهره الهی در طبیعت بشر به ودیعه نهاده شده است و بر اثر رجعت به این منبع است که می توان به تربیت صحیح دست یافت . روزی عارف بزرگ " خواجه عبدالله انصاری" به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر می کرد . مریدی به رسم ادب پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت : ای پسر ! پشت سر من راه مرو ! مرید پیش خود گفت : خطا کردم ! شاید خواجه را میل سخن گفتن با من باشد . پس به سمت راست خواجه شتافت و از این سوی به راه افتاد . لحظه ای بعد خواجه گفت : ای پسر ! از سمت راست من راه مرو . مرید با خود گفت : خطا کردم . چه سمت راست بزرگان جایگاه مریدان ارشد است . پس از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد . لختی گذشت و خواجه گفت : ای پسر ! از سمت چپ من راه مرو . مرید بر خود نهیب زد : باز هم خطا کردم . چه من باید پیشاپیش خواجه بروم تا هم راه را بر او باز کنم و هم مانع تابش اشعه خورشید بر رخسارش گردم . و سپس چنین کرد . اما اندکی بعد خواجه برای مرتبه چهارم او را به خود خواند و گفت : ای پسر ! پیشاپیش من راه مرو . مرید حیران از این که چه کند ، به خواجه گفت : نه پشت سر شما ، نه سمت راست و چپ و نه پیشاپیش ، پس از کدام سمت حرکت کنم ؟ خواجه گفت : ای پسر ! راه خویش دریاب و از آن سوی برو ! ( رسائل خواجه عبدالله انصاری) خواجه عبدالله با این رهنمود ، مرید مقلد خود را به کار خلاق و ابتکار و اشتیاق فرا می خواند . تربیت به یک معنی نوعی تغییر طبیعت آدمی است و به معنای دیگر تبعیت از طبیعت در معنای وسیع آن است . میان آدم طبیعی که در حالت طبیعی به سر می برد و انسان طبیعی که به صورت اجتماعی زندگی می کند ، تفاوت بسیار است .یکی ساخته و پرداخته " طبیعت " است و دیگری ساخته و پرداخته " اجتماع " است . هدف آموزش و پرورش تجدید ساختمان طبیعت آدمی است . اما این تجدید بنا باید بر طبق قوانین طبیعت و با تکیه بر قابلیت های فطری فرد انجام پذیرد . تربیت هر کس باید مبتنی بر درون مایه های نامتعین و نا همتای خویش صورت گیرد . هر کسی را سیرتی بنهاده ایم هر کسی را اصطلاحی داده ایم (مولوی) هرگاه آدمی را به جای این که برای خودش تربیت کنند ، او را برای " دیگران " پرورش دهند و هر گاه آدمی را به جای این که براساس طرحی که در درون دارد ، از برون طرح ریزی کنند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت عاریه ای" متمایز می گردد. هر گاه آدمی را بدون انتخاب ، میل ، اراده و هوشیاری ، او را با عادات شرطی شده ، تقویت های دگرانگیخته ، اهداف دگرساخته و کشش های دگرکشاننده ، راهی برنامه ها و اهداف تربیتی بنمایند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت تصنعی" آغاز می گردد . هر گاه به جای کاربرد " روش های طبیعی " ، " حالات طبیعی" ، " نقش های طبیعی" ، رفتارها ، تجربه ها ، برخوردها ، الگوها و " آموزش های طبیعی" ، از روش ها و رفتارهای قالبی و کلیشه ای استفاده کنیم ، آن گاه مرز میان تربیت طبیعی و تربیت کلیشه ای مشخص تر می گردد . هر گاه "تبلیغات بیرونی " بر " ترغیب های درونی " غلبه یافت ، هرگاه " طرح های بیرونی " بر " طرح های درونی " تسلط یافت ، هرگاه " مشوق های بیرونی " بر " خودانگیختگی های درونی" چیره شد ، هر گاه " توبیخ های بیرونی " بر " احساس گناه درونی " برتری یافت ، هرگاه تراکم اطلاعات و آگاهی های بیرونی ، معرفت و بصیرت درونی را پوشش داد ، هرگاه آموزش های بیرونی بر فهم درونی سایه افکند ، هرگاه " دینی کردن " بر " دینی شدن " سبقت گرفت ، واگذاری نقش به جای نقش پذیری نشست ، " یاد دادن " جایگزین " یادگیری " شد و " تربیت کردن " مانع " تربیت شدن " گشت ، آن گاه است که فاصله مرز میان تربیت درونی(طبیعی) و تربیت برونی(تصنعی) پر رنگ تر و عمیق تر می گردد . (تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای ، دکتر عبدالعظیم کریمی) اجازه دهید برای تغییر ذائقه هم که شده بحثم را با تمثیلی شیرین از گنجینه نوشین ادب پارسی پی بگیرم . روزی شیری ، گرگی و روباهی به شکار رفتند . آن ها گاوی و گوسفندی و خرگوشی شکار کردند . شیر از گرگ خواست که کار تقسیم را بر عهده گیرد . گرگ بر حسب بزرگی صید و صیاد ، گاو را سهمیه شیر ، گوسفند را برای خود و خرگوش را سهم روباه تعیین کرد . شیر مغرور و دیکتاتور خشمگین شده ، به گرگ حمله کرد و او را درید و جسدش را در گوشه ای انداخت . آن گاه از روباه خواست تا لاشه ها را تقسیم کند . روباه ( که فهمیده بود توانایی حق گویی و اجرای عدالت را ندارد ، ریاکارانه و منافقانه) گفت : گاو مخصوص ناهار سلطان ، گوسفند ویژه شام سلطان و خرگوش برای صبحانه سلطان باشد . شیر مغرورانه پوزخندی زد و ضمن تحسین روباه از او پرسید : این گونه تقسیم کردن را از که آموختی؟ روباه ضمن اشاره به جسد پاره پاره گرگ گفت : از او !! نمی دانم عزیزان به یاد دارند چند سال پیش آقای کیارستمی فیلمی ساخته بودند به نام " مشق شب" . در این فیلم کودکان نسبت به رفتار پدر و مادر و سایر مسائل از جمله مشق و تکلیف شب اظهار نظر می کردند . زیرکی کودکان در پاسخ دادن مقبول نما و دیگرپسندانه بسیار مشهود بود . در صحنه ای از این فیلم از کودکی سوال شد : آیا مشق شب را بیشتر دوست داری یا کارتون را ؟ کودک که احساس می کرد باید مصاحبه گر ( معلم یا بزرگسال) را خشنود سازد ، می کوشید پاسخی دهد که مورد پسند او باشد . (یعنی با ریا و تظاهر) گفت: مشق شب را بیشتر دوست دارم ! و مصاحبه گر هم او را تشویق می کرد.( یعنی او را تحسین می کرد که آفرین ! خوب بلدی تظاهر کنی!) در واقع ریا و دروغ را به او یاد می دهیم و او را تشویق می کنیم که خودش نباشد ، بلکه مثل ما بیندیشد و خودش را مخفی کند . از این رو محصول چنین تربیتی منجر بدان می شود که هنگامی که می خواهید لزوم اطاعت را به کودکان بقبولانید ، بی آن که متوجه باشید، به دلایلی که برای متقاعد ساختن آن ها می آورید ، زور ، چاپلوسی ، وعده و وعید را اضافه می کنید . در نتیجه کودکان وانمود می کنند که با دلایل شما متقاعد شده اند و به محض آن که شما متوجه اطاعت یا نافرمانی کودکان می شوید ، به خوبی می فهمند که فرمانبرداری برای آن ها مفید و سرکشی مضر است . ....ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 14 ارديبهشت 1395 | 12:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /2 -------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- عزیزان من ! راز نهفته و درد نگفته این مطالب عنایت بیشتر شما را می طلبد . در اینجا من از همه شما خواهش می کنم از وجدان خود سوال کنیم : ما به عنوان پدر ، مادر و معلم و استاد آیا تا کنون نکوشیده ایم تا تندیس ایده آل و الگوی مثالی و اسوه خیالی تربیتی خود را بر فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود تحمیل و تطبیق کنیم ؟ آیا اجازه داده ایم تا کودکان ، نوجوانان ، جوانان و یا حتی دوستان و آشنایان ما ، هویت و شخصیت حقیقی و واقعی خود را بدون ریا و تظاهر بنمایانند ؟ آیا انصافا ما از ارائه تصویر شفاف و روشن هویت و شخصیت افراد و احتمالا نازیبا ، ولی واقعی خوشمان می آید ؟ یا از تصویر ریاکارانه و تعارف آمیز و زیبا ، اما غیر واقعی و دروغ ؟! ژان پیاژه می گوید : " هر گونه اقدامی که تفکر کودک را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد ، پاسخ کودک را به تصنع و تظاهر تبدیل می کند . شاعری می سراید که : ای خسته درون تو نهالی است کز هستی آن تو را کمالی است ای سایه نشین هر درختی بنشین به کنار خویش لختی استاد مطهری بر این باور است که : معلم باید اندیشیدن را بیاموزد ، نه اندیشه را . بنابراین القای اندیشه بدون تحریک انگیزه ، کودک را به اتخاذ یکی از دو مواضع زیر ناگزیر می کند : ۱ - جبهه گیری می کند و با همه القاکنندگان می ستیزد و گستاخ و لجباز می شود . ۲ - در صورت عدم توانایی ، به ریا کاری و تظاهر توسل جسته ، ظاهرا تسلیم و مطیع می شود ، اما می آموزد که باید منافقانه دارای دو چهره متضاد آشکار و نهان باشد . این روش در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند . سعدی می گوید : دلایل قوی باید و معنوی نه رگ های گردن به حجت قوی تا انگیزه و عطش درونی برای فهم حقیقت نباشد ، القای تحمیلی آن نتیجه معکوس می دهد . آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست استاد محمد تقی جعفری معتقد است : وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت ، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود ، باید به گونه ای باشد که متعلم یا متربی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند . اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجا آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد .(حیات معقول) امانوئل کانت می گوید: هرگونه برنامه تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد ، منجر به شکست است . (تعلیم و تربیت) دکارت نیز بر این باور است که : شکی نیست که آنچه طبیعت به من می آموزد ، حقیقتی را در بر دارد . ژان ژاک روسو بر این باور تاکید می کند که : اگر آدمی طبیعتا خوب است ، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است ، همچنان خوب باقی می ماند . مهم تر از نظر روسو نظر صائب و استوار اسلام در این باره است . پیامبر اکرم (ص) فرمایش معروف و جالبی در باره فطرت نیکوی انسان دارند : کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه . هر نوزادی بر فطرت توحید خود متولد می شود . این پدران و مادران ( بزرگسالان ، عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش های دیگر می کشانند . امام علی (ع) می فرمایند : خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فزستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمت های فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازند . (نهج البلاغه) عارف رومی مولوی را نیز در این باب سخنی است نغز و شیرین : هزار سخن بگوی تا از درون مصدقی نباشد ، سود ندارد . همچنان که درختی را تا ریشه اش در خاک نباشد ، اگر هزار سیلاب بر او ریزی ، سود ندارد . آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود . و اگر همه عالم را نور گیرد ، تا در چشم نوری نباشد ، هرگز نور را نبیند . اکنون اصل ، آن قابلیت است که در نفس است . (فیه ما فیه ، ص ۲۶) علی (ع) تعبیری عمیق تر و رساتر و گویاتر برای تبیین این موضوع دارند : العقل عقلان ، مطبوع و مسموع ، و لا تنفع المسموع ما لم یکن المطبوع ، کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع . (عین الیقین ، فیض کاشانی ، ص۲۴۳) ایشان در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه پا را از این فراتر نهاده می فرمایند: عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد ، بلکه باید به اصطلاح مراقب بود با نرمی و با نرمش عبادت را بر روح وارد کرد . در جستن جام جم جهان پیمودم روزی ننشستم و شبی نغنودم ز استاد چو وصف جام جم بشنودم خود جام جهان نمای جم من بودم حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید : سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد بیدلی در همه اوقات خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد ...ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 13 ارديبهشت 1395 | 12:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
بسم الله الرحمن الرحیم ------------------------------------------- رسالت معلم در تربیت نسل فردا /1 --------------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- امام علی (ع) : ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمی . دل میلی دارد و اقبالی و ادباری . دل ها را از ناحیه میل آن ها به دست آورید . قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار گیرد ، کور می شود. ( نهج البلاغه ، حکمت ۱۸۴) تویی تو نسخه رمز الهی ز خود می خواه تو هر آنچه خواهی فرارسیدن هفته بزرگداشت مقام والای معلم را خدمت تک تک شما تبریک و تهنیت عرض می کنم . در ایام هفته بزرگداشت مقام معلم هستیم . با خود اندیشیدم و این بحث تربیتی را زیبنده این ایام میمون و این هفته همایون دانستم . این بحث را طی چند بخش به برزسی می نشینیم. فراز دیباچه بحث ما " تربیت " نسل فرداست . نسلی که ناگزیر فردای ما را با دست های توانمند خود رقم خواهد زد . امروز نهال این نسل در کف ما و باروری این نهالستان ، هدف ماست . ساعتی را در محضر شما فرهیختگان فکور به بحث می نشینیم . امید که بهره ای گیریم . چگونه می توان از طریق واقعیت به عقیق حقیقت دست یافت و با بال و پر عاریت چسان می توان به چکاد تربیت صعود کرد؟ آری ! با اکسیر تربیت و کیمیای تزکیت می توان مس وجود را به طلای ارزشمند انسانیت تبدیل کرد . این اکسیر تربیت را کجا می توان یافت؟ این اکسیر نه در شرق است و در غرب ، نه در عرش یافت می شود و نه در فرش ، بلکه در وجود خود انسان است . کاریز درون جان تو می باید کز عاریه ها تو را دری نگشاید یک قطره آب در میان خانه بهتر ز جویی که از برون می آید (سنایی) شعری است منسوب به امیر مومنان علی (ع) که می فرماید: دوائک فیک و ما تخبروا و دائک منک و ما تشعروا اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الکبیر دوای تو در توست و تو نمی دانی . درد تو نیز در توست وتو بر آن بصیرت نداری. آیا می پنداری که تو جسم کوچکی هستی؟ در حالی که جهان بزرگی (عالم اکبر) در وجود تو نهفته است. اکنون قامت رسای " تربیت"را در آیینه تعاریف گوناگون به تماشا می نشینیم . اندیشمندان و کارشناسان تربیتی ، سیمای تربیت را در قالب جملات و عبارات متعددی به تصویر کشیده اند . تعاریف با همه گونه گونی تقریبا در نکات نهفته در تعریف زیر متفق القول اند: تربیت عبارت است از بروز دادن و به فعلیت رسانیدن نیروها و استعدادهای بالقوه ذاتی موجودات در جهت مطلوب ، که اگر این نیروها بالفعل در نیاید و از " بود " به " نمود " نرسد ، آن موجودبه هویت و تمامیت خویش نمی رسد . مثلا اگر فدرت بالقوه رویش و خوشه دادن دانه گندم بالفعل در آید ، گستره قابلیت های طبیعی و ذاتی اش رشد می یابد ، ولی اگر نیروی درونی دانه را به مرحله ظهور نرسانیم و در همان حال باقی بماند ، از بین می رود . درون حبه ای صد خرمن آمد جهانی در دل یک ارزن آمد (مولوی) نکته مهم و محوری این تعریف و همه تعاریف کامل این است که : مایه ها و فوانین تربیت در درون موجود نهفته است . فعالیت های تربیتی ، غنچه های نهفته را شکفته و عطر ذاتی آن را می پراکند. هدف از کلیه فعالیت های بیرونی تربیت ، زایش و شکوفایی استعدادهایی است که در درون انسان به ودیعه نهاده شده است . میان آب حیاتی و آب می جویی فراز گنجی و از فاقه در تک و پویی تو کوی دوست همی جویی و نمی دانی که گر نظر به حقیقت کنی تو آن کویی اما انسان خودگم کرده و مسخ شده و از خود بیگانه برای یافتن راه نجات ، کشتی را به جای نوح گرفته و جسم را به روح ! سبو بشکن که آبی نی سبویی ز خود بگذر که دریایی نه جویی سفر کن از من و مایی که مایی گذر کن از تو و اویی که اویی ( مغربی) این تعریف ، فریادگر این حقیقت است که : ۱ - تربیت کردن نداریم ، تربیت شدن داریم ! ۲ - تربیت کشف می شود ، نه کسب ! ۳ - متربی فعال است ، نه منفعل . ۴ - متربی خلاقیت می کند ، نه تبعیت . ۵ - متربی قوانین تربیت را از طبیعت خویش می آفریند ، نه آن که به عاریت بگیرد . ۶ - ...و سرانجام تربیت امری درونی است ، نه کاری بیرونی . ....ادامه دارد. ---------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | 10:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
توسعه؛مشكلات تاريخي يا تاريخ مشكلات؟ ----------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------------- گفت : ما امروز در كشور خود مشكلات بسياري داريم ؛ اما به نظر تو مشكل ترين مسئله امروز ايران چيست؟ گفتم : يكي از متفكرين مي گويد: ملتي كه تاريخ خود را فراموش مي كند، محكوم به تكرار آن است. در حالي كه پيشواي بزرگ ما امام علي (ع) ، مومن واقعي را كسي مي داند كه از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شود ؛ يعني مومن از رويدادها و حوادث درس و عبرت مي گيرد و خود مايه عبرت ديگران نمي شود. گفت : پاسخ مرا ندادي و حاشيه رفتي . گفتم : پاسخ شما دقيقا همين جاست. اگر ما از عقلانيت خود بيشتر كمك بگيريم و رويدادهاي تاريخي را خردمندانه تحليل كنيم ، ناگزير نمی شویم حوادث تلخ و زيانبار را چندین بار تکرار کنیم . گفت : مثلا چه رویدادهایی؟ گفتم : میکادو ، امپراتور ژاپن با ناصر الدین شاه قاجار همزمان می زیستند و هر دو به اروپا سفر کردند . وضع هر دو کشور ایران و ژاپن یکسان بود . در آغاز حکومت"می جی " (همزمان امیرکبیر) در ژاپن فقط ۴ درصد مردم سواد داشتند . ناصرالدین شاه وقتی پیشرفت های اروپا را دید، گفت : "ما هرگز به پای اروپا نمی رسیم . فقط باید کاری کنیم که مردم ما نفهمند در آن طرف دریاها چه خبر است!!" ولی میکادو بعد از مشاهده پیشرفت های اروپا ،گفت : "ما با دو عنصر قناعت و ثبات کار ، باید خود را به پای اروپا برسانیم !!" گفت : البته شاهان قاجار هم بیکار نبوده اند و فعالیت های پربرکت و چشمگیری داشته اند ، از جمله : فتحعلی شاه در حرمسرا ۱۵۸ زن داشته که از آنان ۶۰ پسر و ۴۸ دختر داشت . در موقع مرگ از او ۵۷ پسر و ۴۶ دختر و ۲۹۶ نوه پسری ۲۹۲ نوه دختری باقی ماند !!! گفتم : از شوخی گذشته نامه ای از عصر ناصرالدین شاه مانده که ناظم الملک از انگلستان به ایشان نوشته و مشکلات و دردهای آن روز جامعه ایران را ترسیم کرده و با توجه به مطالعه وضع آن روز اروپا راه حل هایی ارائه کرده است . مطالعه و ملاحظه دردنامه ایشان ،درس تلخی به ما می دهدکه ما ایرانیان در عبرت نگرفتن از تاریخ استعداد خوبی!! داریم. نامه این است: نامه ناظم الملك از لندن در ۱۳۷ سال پيش اين نامه به تاريخ چهاردهم شهر ذي الحجه الحرام 1294 توسط ناظم الملك در لندن تحرير يافته و به عنوان نامه هاي رسمي به تهران ارسال شده است. در پشت آخرين صفحه آن ناصرالدين شاه به خط خود نوشته است: ان شاءا… تعالي اين پاكت را در حضور ملكم خان باز نمایيد و خوانده شود . در ايران فهميده نمی شود. **************************** متن نامه چنين است: جناب رفيق فدايت شوم. می خواهيد بدون طول و تفصيل بنويسم كه چه بايد كرد؟ جواب بنده از اين قرار است: از خلق فرنگستان صد كرور پول بگيريد و Administrators از دول فرنگستان صد نفر معلم و محاسب و مهندس و صاحب منصب و...بخواهید. اين صد نفر معلم و صاحب منصب را در تحت ده نفر وزير ايراني مأمور نمایيد كه Economists وزارتخانه ها و كل شقوق اداره دولت را موافق علوم اين عهد نظم دهند. از ممالك فرنگستان بيست كمپاني بزرگ به ايران دعوت نمایيد و به آن ها امتيازات بدهيد كه صد كرور تومان ديگر به ايران بياورند و مشغول شوند به احداث معظم كه در زبان فارسي اسم هم ندارند. و به توسط اين كمپاني ها راه هاي آهني ايران را از چندين جا شروع Economists به راهنمايي اين کنید. در هر يك از ممالك ايران بانك هاي تجارتي و بانك هاي ملكي و بانك هاي زراعت بسازيد. معادن و آب ها و جنگل هاي ايران را موافق همان اصول كه در جميع دول معمول است، به كار بيندازيد. ديوانخانه هاي تجارتي ما را موافق قواعدي كه مقتضي تجارت اين عهد است، نظم بدهيد. رسوم و شرايط تقسيم و تحصيل ماليات ما كه الآن از جمله علوم عميق دنيا شده است ، موافق اين علوم تغيير و ترتيب تازه بدهيد. گمر ك هاي داخله ما را به كلي موقوف نمایيد. يك اداره مخصوص ترتيب بدهيد. Administrators از براي خالصجات ما .به توسط اين مسئله پول ايران كه يكي از اسباب ناگزير زندگي ملت و الآن معايب آن علاوه بر خرابي تجارت مايه افتضاح دولت شده است، نظم بدهيد. هزار نفر شاگرد به فرنگستان بفرستيد .نه اين كه مثل سابق هر كدامي دو سه زن بگيرند. بلكه تا ده سال در مدرسه های آنجا محبوس بمانند ؛ به طوري كه ثلث آن ها در زير كار بميرند و باقي ديگر آدم شوند. اصول كار اين ها هستند.كارهاي كردني اين ها هستند. تنظيماتي كه فرنگستان از سفر همايون متوقع بود، اين ها هستند. شكي نيست كه اگر كسي جرأت بكند و اين مطالب را در مجلس وزراي ما به زبان بياورد، همه متفقاً حكم بر سفاهت گوينده خواهند كرد و ليكن جناب شما كه در حق بنده هنوز فی الجمله حسن ظني داريد، بايد در اينجا بعضي توضيحات را به دقت گوش بدهيد. خيالات و كارهاي فرنگستان عموماً به نظر ما اغراق و عجيب و بي معني می آيند. چرا؟ سببش اين است كه ما در ايران هوش و ذهن و فراست طبيعي خود را با علوم دنيا به كلي مشتبه كرده ايم. جميع آن مطالب علمي را كه عقلاي ساير ملل به جهت تحصيل آن عمرها صرف می كنند، ما می خواهيم درايران بدون هيچ زحمت و به هوش و ذهن طبيعي خود در آن واحد درك كنيم. اين طرز تحقيق ما يك وقتي چندان عيب نداشت ؛ اما حالا به كلي معيوب است. كارهاي دنيا يك وقتي ساده بود و هر كس معني آن ها را به حكم هوش و ذهن طبيعي مي توانست به سهولت درك نمايد. مهندسي عهد هوشنگ، حسابداني حسن صباح و وزارت كريم خان زند چندان عمق و امتيازي نداشت كه فراست طبيعي نتواند معني آن ها را بفهمد و ليكن در اين عهد تازه به واسطه ترقيات علوم چندان اسباب و معاني عجيب بروز كرده كه هوش طبيعي بدون علم كسي هرگز قادر به ادراك آن ها نخواهد بود. هوش و ذهن بي علم چگونه می تواند بفهمد كه محالات تلقراف و تصوير عكس را چطور ممكن ساخته اند. هوش و ذهن مستوفی هاي كابل چطور مي تواند قبول كند كه در فرانسه دو سه نفر وزراي خود را در يك سال دوهزاركرور پول قرض كردند. اين ها مطالبي هستند كه به جهت فهميدن دقايق آن ها يك عقل سليم بايد اقلاً سي سال مشغول چندين علوم مختلف باشد. ما در ايران از جميع آن علوم تازه كه قانون به كارهاي فرنگستان دارد، بي خبر هستيم .يعني در هيچ مدرسه اي و در هيچ كتاب آن علوم را درس نخوانده ايم؛ وليكن اين بی عملي ما هيچ تقصير نيست. وزراي ساير دول نيز از اغلب اين علوم بی خبر هستند. تكليف وزرا به هيچ وجه اين نيست كه داراي جميع علوم باشند. نكته واجب اين است كه هوش و ذهن شخص خود را با علوم دنيا مشتبه نكنند. در انگليس يك دستگاهي هست كه قدرت و امنيت و جان و ملت انگليس بسته به آن است و اين دستگاه عبارت است از وزارت بحريه. در اين اوقات انقلاب و احتمال جنگ عمومي خواستند اين دستگاه را محكم تر و معتبرتر كنند. چه كردند؟ يك شخصي را آوردند وزير بحري كردند كه هرگز در خدمات بحريه و عسكريه نبوده و از اوضاع دريا و كشتي اصلاً اطلاعي ندارد. به همين طور اغلب مي بينيم بر سر دستگا ه هاي بزرگ چنان آدم ها مأمور می شوند كه از علوم مخصوصه آن دستگاه به هيچ وجه بويي نشنيده اند. با وصف وزراي بي ربط ، چطور مي شود كه نظم امور اين ها ساعت به ساعت در ترقي است؟ سببش همان است كه عرض كردم. وزراي فرنگستان هوش و ذهن خود را با وسعت علوم دنيا مشتبه نمي كنند. هر علمي را كه در مدرسه تحصيل نكرده اند، بدون خجالت می گويند ما اين علوم را نخوانده ايم و به حكم اين اعتراف حكيمانه هميشه تحقيق مسائل عمده را رجوع به اصحاب علم مخصوص مي نمايند. برخلاف اين رسم فرنگستان، ما در ايران تحقيق جميع مسائل را منحصراً رجوع به هوش و ذهن شخصي خود می كنيم. در هر كار هوش و سليقه شخصي خود را حكم مطلق قرار می دهيم. علم و تحصيل از براي ما هيچ است. مسائل علمي كه از آن عميق تر و مشكل تر نباشد، حكم آن را در آن واحد جاري می كنيم. هيچ لازم نيست از وزراي ما بپرسند كه اين علوم و كمالات را در چه زمان و در چه كتاب تحصيل كرد ه ايد. چون هوش و ذهني كه دارند، كافي است. جميع علوم را نخوانده مي دانند. "نمي دانم" و" نخوانده ام "در زبان ايشان كفر است. دانستن جزو منصب است. خيال می كنند كه اگر احياناً در يك مسئله بگويند نمی دانم، شأن و منصب شخص آن ها به كلي خواهد رفت. قسم مي خورم كه در ميان اين صد نفر فرنگي كه در تهران هستند، يك نفر نيست كه جرأت بكند بگويد من اكونومي پولتيك می دانم، اما جميع اهل درب خانه ما كل اين علوم را در سينه خود مضبوط دارند. اگر از سفراي انگليس و فرانسه بپرسيد: بانك را چطور ترتيب می دهند؟ يقيناً بلاتأمل جواب خواهند داد كه اين مطلب علوم مخصوص لازم دارد و ما نخوانده ايم و نمي دانيم. اما اگر اين مسئله را رجوع به مجلس وزرا نمایيم ، نه تنها جميع وزرا بر كل دقايق آن احكام قطعي جاري خواهند كرد ،بلكه فراش هاي خلوت ما نيز جميع معايب آن رادر آن واحد خواهند شكافت. ارسطو كه يكي از اعاظم عقول دنيا محسوب می شود، هرگاه حالا زنده بشود با جميع عقول خود نمی تواند بدون تحصيل علوم تازه بفهمد استقراض دولتي يعني چه، اما شهاب الملك مرحوم و امثال غير مرحوم او با علم نخوانده همه نكات اين علم را كاملاً مي دانند. دول فرنگستان به جهت ترقي علوم اكونومي پولتيك كرورها خرج مي كنند و چندين هزار نفر عمر خود را در تحصيل اين علوم تلف می نمايند تا اين كه چند نفر اكونوميست پيدا می شوند. در ايران هيچ احتياج به اين نقل ها نيست؛ ما همه اكونوميست كامل هستيم. بانك و راه آهن و علوم ماليه و علوم اداره همه در نظر ما مثل آب سهل و روشن است. مادامي كه در ايران وضع تحقيق ما اين است مادامي كه وزراي ما همه علوم را نخوانده می دانند، بديهي است كه در ايران هيچ كار تازه ممكن نخواهد بود. پس چه بايد كرد؟ اولاً آن فضول هاي احمق كه مي گويند ما همه اين كارها را فهميده و همه اين علوم را مي دانيم ،بايد آن ها را ازمجلس وزرا بيرون كرد. ثانياً آن اشخاص باشعور كه می گويند ما از اين علوم بی خبر هستيم، ولي اجراي اين كارها را موافق عقل از براي ايران واجب و ناگزير مي دانيم، بايد دست اين اشخاص را بوسيد و ايشان را مأمور كرد كه اين قبيل كارها را مجرا بدارند. سرتان را به تأسف حركت مي دهيد و آهي مي كشيد كه اين ناظم الملك ساده لوح چرا به اين شدت از اوضاع ايران بي خبر است. مضموني كه مي خواهيد به من جواب بنويسيد اين است كه: اي رفيق اينجا ايران است. اينجا ملك اسلام است .(صد باد صبا اينجا بی سلسله می رقصند). مستوفی ها صد نوع مضمون خواهند گفت، علما پوست ما را خواهند كند. اين تعرضات كهنه حالا ديگر واقعاً بدتر از فحش است. هرگاه اين كارها كه ذكر شد به دين اسلام به قدر ذره اي مخالفت داشته باشند يا به دستگاه علما سرمويي ضرر برسانند ، يا از مداخل و اعتبار مستوفي ها چيزي كم بكنند، ايراد شما به جا مي شد و ليكن در نيم ساعت می توان مثل آفتاب روشن كرد كه مصلحت ملا و مستوفي و خير دين و دولت در اجراي اين كارها و مجبوراً و منحصراً بسته به اين كارهاست. با صد كرور سرمايه و با آن تدابير معجز نما كه ساير دول را غرق نعمت كرده ،در دو سال محصولات ايران سي چهل مقابل بيشتر خواهد شد. يعني حالا هر قدر غله و ابريشم و ترياك و تنباكو به عمل مي آيد، سي چهل مقابل بيشتر شده (ماليات ايران هم سي چهل مقابل زيادتر خواهد شد) و آن وقت ملا و مستوفي، رعيت و لشكر، نوكر و پادشاه در جميع امور خود، چنان وسعتي پيدا خواهند كرد كه از تصور حالت امروزه خود وحشت نمايند. مطلب را بيش از اين شرح نمی دهم. به سليقه بنده كارهاي كردني عبارت از همان چند فقرات است كه ذكر شد. هر گاه اين كارها را به ميزان ذهن و فراست شخصي خود بسنجيم، شكي نيست كه همه معيوب و مضر و بی معني و محال به نظر خواهد آمد. اما هر گاه اين كارها را از روي علوم معينه تحقيق كنيم ،بلاتأمل تصديق خواهيم كرد كه اجراي آن ها سهل و طبيعي و موافق دين اسلام و متضمن نجات دولت است. معني اين كارها خواه مقبول خواه مردود و اجراي اين كارها خواه مشكل، خواه آسان جان مطلب اين است كه خارج از اين كارها هرچه بكنيد در فرنگستان بی معني و جز بازيچه و اسباب تمسخر و مايه تضييع عمر دولت نخواهد بود. ----------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | 16:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
برای اکرام یا اعدام؟! --------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- گفت : من می خواهم این دفعه برای نمایندگی مجلس نامزد شوم. گفتم: از کجا چنین انگیزه ای در تو ایجاد شده؟ گفت: مردم خیلی طرفدار و هواخواه من هستند. گفتم: از کجا فهمیدی؟ گفت: مگر ندیدی وقتی از زیارت مکه می آمدم ، چقدر مردم به استقبالم آمده بودند؟ گفتم: پارسال را مي گويي؟ گفت : آره. گفتم : بابا تو هم دلت خوش است . مگر نمي داني بچه ها با چه ترفندها و كلك هايي مردم را آورده بودند؟ عزيزم ! هر كس را مي خواهي بفريبي ، خود را فريب نده ! می گویند کرامول سیاستمدار انگلیسی روزی وارد شهری می شد. جمعیت کثیری به استقبال او آمده بودند . دوستش ضمن تعجب از بسیاری جمعیت، محبوبیت او را ستود . کرامول گفت: تعجب نکن . اگر به مردم بگویی کرامول را اعدام هم می کنند، همین جمعیت جمع می شوند!! اتفاقا نظر کرامول دور از واقعیت هم نبود! پس از مرگ کرامول جسد او را از قبر بیرون آوردند و پس از مدتی آویزان کردن،سرش را بریدند و مدتی بر فراز کاخ وست مینستر آویختند! ---------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 10 ارديبهشت 1395 | 11:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آقا ! اجازه ؟! می خواهم بفهمم !! --------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- یکی از ویژگی های بارز حکومت های خودکامه و استبدادی ، كنترل كانال هاي اطلاع رساني و رشد آگاهي هاي سياسي - اجتماعي مردم است. آگاهي مردم، پاشنه آشيل اين گونه حكومت هاي زورگو و ديكتاتوري است. البته اين گونه روش ها در هزاره سوم و قرن بيست و يكم ديگر كارايي ندارد. با رشد رسانه هاي ديجيتالي (اينترنت) ، ديداري، شنيداري و نوشتاري در دنيا ديگر هيچ قدرتي نمي تواند جلوي نشر آطلاعات و آگاهي ها را بگيرد ؛ اما متاسفانه هنوز افكار خام گرفتار اوهام هستند كه مذبوحانه مي كوشند به هر قيمتي شده جلوي نشر آگاهي و اطلاع رساني درست را بگيرند. طشت رسوايي و بيهودگي اين روش شكست خورده ، سال هاست كه از بام تجربه فروافتاده و بي ثمري آن آشكار شده است. اتحاد جماهير شوروي سابق و اقمار آن و نیز هم اکنون کشورهایی چون کره شمالی چندين دهه حتي داشتن راديو چند موج را براي شهروندان خود ممنوع كرده و می کنند، اما رشد عنصر آگاهي در بين مردم علي رغم عدم وجود رسانه هاي ديجيتالي سير محتوم خود را طي می کند. در زير نمونه اي از تلاش بسيار ابتدايي دوران رضا خان را در محدود كردن رسانه شنيداري(راديو) را مي بينيد. کسب اجازه از شحنه های شاهنشاه برای فهمیدن و دانستن !! فهمیدن و دانستنی که حق هر انسانی است! در رژیم های خودکامه مردم برای به دست آوردن وسیله ای برای کسب آگاهی و اطلاعات(رادیو) باید از شحنه های دیکتاتور اجازه بگیرند!! این نمونه ای از اجازه نامه: عکس/ مجوز خرید رادیو در زمان رضا شاه! لابد صدور مجوز فوق شما را به خنده می اندازد! آری ، چه بسا سالياني نه چندان دور فرزندان ما به كساني خواهند خنديد كه امروز براي انتشار مطبوعات و كتاب ها و وبسايت ها و وبلاگ هاي اينترنتي و نيز كانال هاي تلويزيوني محدوديت ايجاد مي كنند . اينان به شعورمردم آن قدر احترام نمي گذارند واعتماد ندارند كه به آنان اجازه دهند كه خود براي خير و صلاح خود در دانستن و فهميدن تصميم بگيرند !! ----------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر» : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1395 | 20:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام / 14 ---------------------------------------------- 3. روابط گروه‌هاي اجتماعي ------------------------------------- گروه‌هاي اجتماعي شامل گروه‌هاي خانوادگي، خويشاوندي، قومي، (هم‌مليتي) است. اسلام براي هركدام از اين گروه‌هاي اجتماعي، سفارش ويژه‌اي دارد كه برخي از آن ها را بررسي مي كنيم: الف) روابط مؤمنان با مؤمنان و كافران وقتي هويت اجتماعي شكل مي‌گيرد كه مرزهاي اجتماعي مشخص باشد و مرزها هنگامي مشخص خواهد شد كه افراد خودي‌ها را بشناسند و نسبت به آن ها مهربان باشند و از دشمنان فاصله بگيرند و در صورت لزوم، با آن ها خصمانه برخورد كنند. قرآن با تأكيد بر اين دو عامل؛ يعني جاذبه خودي‌ها و دافعه بيگانگان، خواسته است تا هر چه بيشتر در شكل‌گيري وفاق اجتماعي مطلوب بكوشد. ب) روابط مردم با حكومت اسلامي مهم‌‌ترين عنصر همبستگي اجتماعي، نوع پيوند مردم با حكومت است. حضرت علي(ع) در خطبه‌اي اين مسئله را زير عنوان «حق الوالي علي الرعيه و حق الرعيه علي الوالي» بيان فرمود. ( صبحي صالح :333 و334 و سيد رضي: 528 و 529) حضرت علي(ع) پيش از هرچيز تأكيد مي‌كند: باعظمت‌ترين حقوق الهي، حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم است … و آن را نظام تشكل و پيوند آنان قرار داد و مايه عزت دينشان؛ پس كار مردم به نتيجه نمي‌رسد و راه اصلاح نمي‌پيمايد, مگر به صلاح حاكم و حاكم كارش به انجام نمي‌رسد، مگر به استقامت مردم. پس اگر مردم حق حاكم را ادا كنند و حاكم حق مردم را ادا كند، مسيرهاي روشن دين هموار و نشانه‌هاي عدالت معتدل و برپا و سنت‌ها در مجراي خود به جريان مي‌افتد. در نتيجه, زمانه اصلاح مي‌شود و دولت استمرار و بقا مي‌يابد و دشمنان از تسلط بر جامعه نااميد مي‌شوند، ولي زماني‌كه اين‌ دو حق يكديگر را رعايت نكنند, به اين معنا كه رعيت بر حاكم غالب شود يا حاكم ظلم و تعدي روا دارد، كلمه جامع آن ‌دو مختلف مي­ گردد و پراكندگي در جامعه نفوذ مي­ كند و ستم رواج مي ­يابد و بيداد خواهد كرد و فساد و تباهي در دين زياد خواهد شد و طوق سنت‌ها رها مي­ گردد. در اين زمان, به هوا و هوس عمل مي­ شود و احكام الهي معطل مي ­ماند و اختلالات و بيماري‌هاي نفساني رو به فراواني مي‌گذارد… پس در اين هنگام, افراد صالح, خوار خواهند شد و اشرار مورد احترام قرار خواهند گرفت. ( صبحي صالح :333 و334 ) يك ـ خيرخواهي و پند حاكمان و ياري آن ها در اجراي حق حضرت علي(ع) در ‌اين‌ باره مي‌فرمايد: آنچه از حقوق خداوندي كه بر بندگانش واجب است، خيرانديشي، نصيحت و خيرخواهي به قدر طاقت و هم­ياري براي برپا داشتن حق در ميانشان است. [در اينجا ممكن است كسي بپرسد كه حاكم نياز به خيرخواهي از مادون خود ندارد كه حضرت در جواب مي‌فرمايد:] و هيچ انساني هر اندازه هم داراي مقامي بزرگ در حق و فضيلت و پيشرو در دين باشد، از كمك و ياري شدن در عمل به آن حقي كه خداوند بر او مقرر فرموده است، بي‌نياز نيست. همچنين هيچ انساني هر اندازه هم كه مردم او را حقير و پست بشمارند و چشمان آنان او را به خواري بنگرند، پست‌تر از آن نيست كه انسان‌ها را در اداي حق ياري كند يا خود او شايسته ياري باشد.(همان: 334.) دو ـ خودداري حاكمان از فخر‌فروشي و غرورورزي امام علي(ع) مي­فرمايد: قطعي است كه از زشت‌ترين حالت زمام‌داران نزد مردمان صالح اين است كه مردم درباره آنان گمان فخر‌فروشي و غرور ‌ورزي داشته باشند و وضع شخصيتي آنان بر كبر مبتني شود. من اكراه دارم از اين كه در ذهن شما اين گمان خطور كند كه من مدح و تمجيد و شنيدن درود را دوست مي‌دارم. خدا را سپاس مي‌گويم كه چنين نيستم… گفت‌وگويتان با من مانند گفت‌وگو با جباران روزگار و ساختگي نباشد و در برابر من از تسليم و خويشتن‌داري كه در برابر نيرومندان پرخاشگر داريد, بپرهيزيد. هرگز از بيان گفتار حق به من يا مشورت با من براي اجراي حق خويشتن‌داري نكنيد. من بالاتر از آن نيستم كه خطا كنم و در كاري كه انجام مي‌دهم, از ارتكاب خطا در امان نيستم، مگر آن كه خداوندي كه مالك‌تر از من به من است، كفايتم كند. سه ـ تعاون و ياوري بر اداي آن حاكم بايد خيرخواه مردم باشد و مردم نيز خيرخواه حاكم. حاكم, خيرخواهي خود را در كارهاي عمراني و رشد معنوي مردم و مردم, خيرخواهي خود را با نصيحت كردن نشان دهند. نكته مهمي كه اين حديث شريف بدان تأكيد كرده «حُسنُ التَّعاوُن» است، نه «تعاون». مردم و حكومت نه تنها بايد خيرخواه يكديگر باشند، بلكه بايد به يكديگر ياري رسانند. دولت بايد بكوشد بارهايي را از دوش مردم بردارد و مردم هم بايد همه كارها را بر عهده دولت نگذارند، بلكه با دولت همكاري كنند و دولت را از خود بدانند. با توجه به عواملي كه حضرت علي(ع) مي‌فرمايد، همكاري ميان مردم و دولت پديد خواهد آمد و همبستگي اجتماعي شكل خواهد گرفت. دئر كسب رضاي حق موفق باشيد -------------------------------------------------- سیدعلیرضا شفیعی مطهر ----------------------------------------------------------------------------------------- منابع و مآخذ ۱ - قرآن كريم ۲- آرون،ريمون (۱۳۷۰)، مراحل اساسي انديشه در جامعه ‏شناسي، ترجمه: باقر پرهام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ ۲ ۳- آزاد ارمكي،تقي (۱۳۷۶)، انديشه اجتماعي متفكران مسلمان، تهران، سروش ، چ ۲ ۴- آويني،سيد مرتضي (۱۳۷۸)، آغازي بر يك پايان، تهران، ساقي ۵- ابن خلدون (۱۳۶۶) ، مقدمه، ترجمه: محمدپروين گنابادي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، ج ۱ ۶- اچ ترنر،جاناتان (۱۳۷۱)، پيدايش نظريه جامعه ‏شناسي، ترجمه: عبدالعلي لهسايي‌زاده، شيراز، فرهنگ ۷ - اديب،محمدحسين (۱۹۶۳)، الروابط الاجتماعيه في الاسلام، تهران، مكتبه النينوي الحديثيه ۸ - استانفورد كوهن،آلوين (۱۳۶۹)، تئوري‌هاي انقلاب، ترجمه: علي‌رضا طيب، تهران، قومس، چ 1، به نقل از: Chalmers Johnson, revoloutionary change, P Boston, 1966, P.42. ۹ - بشيريه ،حسين (۱۳۷۴)، انقلاب و بسيج اجتماعي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ ۱ ۱۰ - تنهايي ،ابوالحسن (۱۳۷۱)، درآمدي بر مكاتب و نظريه‏ هاي جامعه‏ شناسي، تهران، مرنديز، چ ۱ ۱۱ - پيترورسلي(۱۳۸۹)، نظم اجتماعي در نظريه ‏هاي جامعه‏ شناسي ۱۲ - جانسون ،چالمرز (۱۳۶۳)، تحول انقلابي، ترجمه: حميد الياسي، تهران، اميركبير ، چ ۱ ۱۳ - چلبي،مسعود (۱۳۵۷)، جامعه ‏شناسي نظم، تهران، نشر ني ۱۴ - دهخدا، علامه علي اكبر ،لغت نامه دهخدا، به نقل از: فرهنگ فارسي معين، دكتر محمد معين ۱۵ - دوركيم، اميل(۱۳۶۹) ، درباره تقسيم كار اجتماعي، ترجمه : باقر پرهام، بابل، نشر كتاب‌سراي بابل، چ۱ ۱۶ - روشه،گي (۱۳۷۶)، جامعه‌شناسي تالكوت پارسونز، ترجمه: عبدالحسين نيك‌گهر، تهران، مؤسسه‌ فرهنگي انتشارات تبيان، چ ۱ ۱۷ - ريترز،جورج(۱۳۸۲) ، نظريه جامعه‌شناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي، چ ۲ ۱۸ - صبحي، صالح، نهج البلاغه ،قم، انتشارات دارالهجره، بي­تا ۱۹ - طوسي، خواجه نصيرالدين (۱۳۶۲)، اخلاق ناصري، ترجمه: مجتبي‏ مينوي و علي‌رضا حيدري، تهران، خوارزمي، چ ۱ ۲۰ - فارابي،ابونصر (۱۹۹۱م)، كتاب آراي اهل المدينة الفاضلة، بيروت، دارالمشرق، چ ۶ ۲۱ - فارابي،ابونصر (۱۹۸۶م)، فصولٌ منتزعة، بيروت، دارالمشرق، چ ۲ ۲۲ - كليني، محمد بن يعقوب(۱۳۶۵) ، اصول كافي ،تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج۲ ۲۳ - كوزر،لوييس (۱۳۶۸)، زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي، چ ۱ ۲۴ - مجلسي ، علامه محمد باقر ، بحارالانوار،پايگاه اطلاع رساني علامه مجلسي،http://www.majlesi.net/ ۲۵ - مصباح يزدي، تقي (۱۳۷۸) ، معارف قرآن (7)، اخلاق در قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشي ـ پژوهشي امام خميني ، چ 1،ج۳ ۲۶ - مصباح يزدي،محمد‌تقي (۱۳۷۷)، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، چ 8 ، قم، ج ۱ ۲۷ - وبر، ماكس (۱۳۷۱)، اخلاق پروتستان و روح سرمايه‌داري، ترجمه: عبدالمعبود انصاري، تهران، سمت
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1395 | 11:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /13 --------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- الف) معاشرت مؤمنان با يكديگر ===================== تـضـاد مـنافع، برتري‌خواهي، تنگ‌چشمي و محدوديت نعمت‌ها و ثروت‌ها، همبستگي اجتماعي را تهديد مي‌كنند و گاهي كار را به جايي مي‌رسانند كه به صلح و هم‌زيستي مسالمت‌آميز آسيب مي‌‌رسانند و كساني را كـه بـر اثـر خـلقـت و طـبـيـعـت، هـمـزاد و هـمـراه هم هـسـتـند، در برابر هم قرار مي‌دهند. اسلام براي آن كه چنين خطري را رفع كند، راه‌كارهايي را پيشنهاد داده است كه يكي از مهم‌ترين آن ها طرح ايده برادري است. خداوند نخست وضعيت نابسامان پيش از اسلام را يادآور مي‌شود. سپس مي‌گويد: وَ أذْكُرُوا نِعْمَتَ أللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أََعْدَاءً فَألَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأََصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا... .(آل عمران: 103) نـعـمـت خـدا را بـر خـويـشـتـن بـه يـاد آوريـد كـه دشـمـن يـكـديـگـر بـوديـد و او مـيـان دل‌هاي‌ شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد. ب) طبقه‌بندي مؤمنان در معاشرت با يكديگر اسلام با طرح درجه‌هاي برادري، بهترين راه­كار را براي به ثمر نشستن همبستگي اجتماعي پيشنهاد كرده است؛ زيرا هيچ‌گاه افراد نسبت به ديگران احساس يگانه ­اي ندارند. برخي خويشاوندند و برخي بيگانه و بعضي‌ها دوست قديمي‌اند. اگر قرار بود، فرد نسبت به همه مسلمانان، تكاليفي يكسان داشته باشد، اين طرح شكست مي ­خورد. ازاين ­رو، خداوند با توجه به شناختي كه از انسان‌ها داشت، بهترين راه­كار؛ يعني طبقه‌بندي كردن افراد را در روابط اجتماعي برگزيد. ج) وظايف مؤمنان در معاشرت با يكديگر اسلام براي آن كه اين طرح، ضمانت اجرايي داشته باشد، دستورهايي داده و تكليف‌هايي معيّن كرده است. يكي از تفاوت‌هاي اساسي اسلام با ديگر مكتب‌هاي بشري، در نوع ضمانت اجرايي آن است. مكتب‌هاي بشري، بيشتر مي‌كوشند تا حد امكان از ضمانت اجراي رسمي و دولتي استفاده كنند، در حالي‌كه اسلام تلاش دارد از نظارت اجتماعي دروني و غيررسمي سود جويد. امتياز اين ضمانت اجرايي آن است كه به پليس و دادگاه نياز ندارد. افزون بر اين‌، در خلوت و مكان‌هايي كه پليس حضور ندارد، كارآيي دارد. بنابراين، اسلام، حقوقي را براي مؤمنان نسبت به يكديگر وضع كرده است كه بسيار اهميت دارد. رعايت اين حقوق بر همه مسلمانان و مؤمنان واجب است و در صورتي كه ناديده گرفته شود، عذاب اخروي را در پي خواهد داشت. فردي كه حقوق برادر مؤمنش را ادا نكند، دچار عذاب وجدان مي‌شود و اين عذاب وجدان، احتمال تكرار آن را مي‌كاهد. يك ـ اهميت اداي حقوق برادران ديني بي‌گمان، پرداخت حقوق مردم در همه زمينه‌ها و به­ شكل عام و فراگير، از اصول شريعت اسلامي است و در سخنان پيشوايان اسلام، با تعبير‌هاي نغزي بر آن تأكيد شده است. دو ـ نكوهش پاي­مال كردن حقوق بـه هـمـان نـسـبـت كـه بر رعايت حقوق در اسـلام، پافشاري شده، ناديده انگاشتن حق مردم، با عنوان‌هاي تكان‌دهنده‌اي، ناپسند شمرده شده است . د) تعاون و همكاري اجتماعي يكي از مسائلي كه سبب تقويت هم‌بستگي اجتماعي مي‌شود، تعاون و همكاري افراد جامعه است. دوركيم، تعاون و همكاري را همان تقسيم كار اجتماعي مي دانست. تقسيم كار در كلي‏ ترين كاربرد خود عبارت است از تقسيم يك شغل به اجزايي كه هر يك از آن ها از سوي اشخاص به ­طور جداگانه انجام مي ‏گيرد. (جوليوس گولد و ويليام ل.كولب، 1376 : 255.) قرآن مي فرمايد: وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الاِْثْمِ وَالْعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ. (مائده: 2) و [هـمـواره] در راه نـيـكـي و پـرهـيزكاري با هم تعاون و همكاري داشته باشيد و [هرگز] در راه گناه و تعدي همكاري نكنيد و از [مخالفت فرمان ] خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است. يك ـ اهميت همكاري و تعاون اجتماعي در نگاه بزرگان دين تعاون اجتماعي به دليل نقش محوري آن در همبستگي اجتماعي، از جايگاه ويژه‌اي در اسلام برخوردار است، به­‌گونه‌اي كه پيامبراكرم (ص) آن را از موردهايي مي­ دانست كه رعايت نكردنش سبب بي‌ديني و خروج جامعه از مدار ولايت خداوند مي‌شود و عذاب الهي را پديد مي‌آورد. ايشان در اين باره مي ­فرمايد: مـَنْ أَصـْبـَحَ وَ لايـَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ مِنَ الاِْسْلامِ فِي شَيءٍ وَ مَنْ شَهِدَ رَجُلاً يُنادِي يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمينَ. (بحارالانوار: 21.) هركس چنين شود كه به امور مسلمان‌ها همت نگمارد، چيزي از اسلام در او نيست و كسي كه شاهد بـاشـد انـسـانـي فـرياد مي­ زند و از مسلمانان كمك مي طلبد، ولي به او كمك نكند، جزو مسلمانان نيست. دوـ مهم‌ترين مصداق‌هاي همكاري اجتماعي همكاري اجتماعي در اجراي حق يكي از مصداق‌هاي خير و پرهيزكاري، اجراي حق و عدالت است. همكاري در مبارزه با باطل و اجراي حق، يكي از مورد‌هايي است كه همبستگي اجتماعي را در پي دارد. اميرمؤمنان علي(ع) اين‌گونه مشاركت را جزو حقوق واجب الهي برشمرده است و مي‌فرمايد: لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ … التَّعَاوُنُ عَلَي إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. ( صبحي صالح: 334.) بخشي از حقوق واجب الهي بر بندگان اين است كه… براي اجراي حق در ميان خود همكاري كنند. ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395 | 11:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /12 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------------------- نقش پيوند‌هاي اجتماعي در ايجاد همبستگي اجتماعي --------------------------------------------------------- اسلام تنها ديني است كه با صراحت، دعوت خود را به دو صورت بيان كرده است: 1. دعوت به اصل اجتماع و اتحاد؛ 2. دستور ساخت اجتماع اسلامي بر مبناي اتفاق و اتحاد با هدف پاسداري از منافع معنوي و مادي و دفاع از آن اجتماع. (سيد محمد‌حسين طباطبايي، 1382: 11 و 12.) پيوند هاي اجتماعي در اسلام را از جنبه‌هاي گوناگون مي‌توان بررسي كرد. 1. رابطه فرد و جامعه اسلام كوشيده است ميان فرد و جامعه، پيوند درستي برقرار كند و فرد و جامعه هر دو به يكسان براي اسلام مهم بوده‌اند. براي آن كه حيثيت جامعه تهديد نشود، برخي رفتارهاي فردي، مانند دروغ‌گويي، حقد و حسادت، غش و فريب‌كاري، خبرچيني، شهادت دروغ، تمجيد نفس، فتنه‌گري و… را ممنوع و صفت‌هاي نفساني ديگري همانند راست‌گويي، اخلاص، احترام به هم‌نوعان و حفظ مال، جان و آبروي انسان‌هاي ديگر را تشويق كرده است. (محمدحسين اديب، 1963م: 13و18.) 2. روابط ميان افراد اسلام با طرح آموزه‌هايي مانند حسن خلق، رعايت انصاف، احسان به ديگران و مواسات كوشيده است هم‌بستگي ميان مسلمانان را تقويت و نهادينه كند. يارى به ديگران از جلوه هاى خدمتگزارى , يارى به ديگران است . يارى در مسائل و مشكلات زندگى , بويژه در بعد مالى واقتصادى , كه از آن در فرهنگ اسلامى , تعبير به[مواسات] شده است . در معناى واژه مواسات گفته اند: مواسات (با همزه ) با برادران دينى , عبارت است از يارى رساندن به آنان , با مال و جان و مانند آن , در چيزهايى كه به آن نيازمندند و مواسات (با واو) هم در لغت به همين معنى به كار رفته است. دراهميت اين عمل سخن فراوان است . پيامبر اكرم(ص) كمك رسانى به برادران دينى را (مواساه الاخ فى الله )از بهترين و سرآمدترين كارها (سيدالاعمال ) شمرده است . در سيره و روش آن حضرت برترى و فضيلت از آن كسانى بود كه داراى اين صفت باشند. ... اعظمهم عنده منزله احسنهم مواساه و موازره اگر جامعه اسلامى را مانند پيكر واحدى بدانيم ,اعضاى اين پيكر ارتباطى حياتى و سرنوشت ساز, با يكديگر دارند . اختلال و كم كارى در يك عضو, عامل به هم خوردن تعادل بدن خواهد شد. دراين هنگام , بقيه اعضا بايد به كمك آن عضو بشتابند و به او يارى دهند تا نظم و تعادل به بدن برگردد و حيات و زندگى ممكن شود. اين حقيقت , در سطح جامعه اسلامى نيز بايد پياده شود .اگر نيازمندى به عللى نتواند خود را همپاى ديگران قرار دهد, شايسته است ديگران به او يارى دهند تا عدالت و تعادل اجتماعى در جامعه محقق گردد. امام صادق (ع) ايجاد مواسات را به عنوان حق افراد جامعه اسلامى بر يكديگر بيان فرموده است : يحق على المسلمين الاجتهاد فى التواصل والتعاون والتعاطف و المواساه لاهل الحاجه و تعاطف بعضهم على بعض مسلمانان موظفند در راه پيوستگى و كمك نسبت به نيازمندان كوشا و جدى باشند,از عواطف اخلاقى و كمك هاى مالى مضايقه نكنند به هنگام گرفتارى و نياز, يار و ياور هم باشند. ادامه دارد... گاه گویه های مطهر مشتاق نگاه شماست :@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 6 ارديبهشت 1395 | 10:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /11 ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- همبستگی اجتماعی در اسلام ------------------------------------------- دین در ایجاد همبستگی اجتماعی، نقش اساسی و مستقیمی دارد. اسلام به‌ عنوان دینی الهی که دارای برنامه‌های دقیقی برای زندگی انسان است، از این نکته غافل نبوده و به آن توجه کرده است. اگر به چگونگی شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران بر اساس رهبری امام خمینی(ره) و برپایی جمهوری اسلامی بنگریم، درخواهیم یافت که هیچ امر دیگری نمی‌توانست به طور طبیعی، مردم را متحد و بزرگ‌ترین مصداق همبستگی اجتماعی در تاریخ معاصر را محقق کند. شاید کسی بگوید وفاقی که در روزهای آغازین انقلاب ایران دیدیم، بر اساس اسلام نبود، بلکه عوامل دیگری همانند دشمنی با نظام شاهنشاهی در آن اثر‌گذار بود. در پاسخ باید گفت همبستگی اجتماعی مردم ایران بر اساس دشمنی با نظام شاهنشاهی شکل نگرفت، اگر‌چه این دشمنی وجود داشت و سبب گشت در برابر رژیم شاه بایستند و قدرت اسلام آشکار شود. بنابراین، اگر امام خمینی (ره) اصراری بر سرنگونی شاه نداشت، انقلاب پیروز نمی‌شد. (آغازی بر یک پایان: 56). پرسش دیگری که مطرح می‌شود، این است: چه چیز در اسلام سبب همبستگی می‌شود؟ آیا ظاهر دین که همان شریعت باشد، یا باطن دین که عبارت از اخلاص و ایمان محض، بدون تقید به شریعت است یا جمع این دو؟ آنچه در اسلام سبب همبستگی اجتماعی می‌شود، ظاهر خشک و بی‌روح شریعت نیست و همبستگی اجتماعی بر محور دین نمی‌تواند در نسبت با شریعت که ظاهر دین است، پدید آید. همبستگی اجتماعی باید در نسبت با حقیقت دین ایجاد شود . به سخن دیگر، حقیقت دین اسلام در شریعت ظهور یافته است، ولی اگر شریعت، بی‌روح باشد، به ضد آن بدل‌ می‌شود، همان‌گونه که خوارج با انتساب به ظاهر شریعت، شمشیر بر فرق سر باطن شریعت ـ امام علی(ع) ـ کوبیدند. دین، عمیق‏ ترین، حقیقی ‏ترین و ماندگارترین امری است که می‌تواند مردمان را به همبستگی جمعی درونی برساند . چنین وفاقی، لازمه همبستگی اجتماعی بر اساس شاخص‏ های بیرونی است. آیه «إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرٌ ما بِقَومٍ حَتّی یٌغَیِّرٌوا ما بِأَنْفٌسِهِمْ» (نحل:123)، شاهدی بر این معناست که هر تغییر اجتماعی، بر اساس تحولی انفسی شکل‌می‌گیرد و تا این امر انفسی و درونی رخ ندهد، همبستگی اجتماعی پدید نمی‌آید. دین در جهت شکل‌گیری امتی واحد، در عرض سرزمین، تاریخ، آداب و سنن و زبان مشترک قرار نمی‌گیرد، بلکه اگر دیگر اشتراک‌ها در طول دین واحد قرار نگیرند، قدرت و امکان ایجاد امت واحد را ندارند. نقش همبستگی اجتماعی را اسلام از دو نظر بررسی کرد. نخست از نظر وضعیت فعلی یا تاریخی اجتماعات مسلمانان و دوم از نظر وضعیت آرمانی‌ موردنظر اسلام برای جامعه نمونه اسلامی. به دیگر سخن، باید دستور‌ها و سفارش‌هایی که اسلام برای پی‌ریزی و ساخت جامعه‌ای آرمانی صادر کرده و نقش آن ها در همبستگی اجتماعی، جداگانه بررسی شود. ادامه دارد... ---------------------------------- گاه گویه های مطهر چشم به راه نگاه پژوهشگرانه شماست: @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 11:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /10 ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ 5. نقش (محبت) در همبستگي اجتماعي ------------------------------------------ فارابي بر اين باور است كه احساس به ‌عنوان عامل پيوند اجتماعي نقش اثر‌گذاري دارد و اين احساس، حاصل روابط و تعاملات اجتماعي بر مبناي باور‌ها، ارزش‌ها و هنجارهاي مشترك اجتماعي است. وي بر عامل پديد‌آورنده وفاق اجتماعي، محبت و عامل ثبات و پايداري آن و عدالت تأكيد مي‌كند. فارابي معتقد است محبت گاهي به طبع است، همانند محبت والدين به فرزند و گاهي به اراده است. منشأ محبت ارادي به امور ارادي است. اين امور عبارتند از: اشتراك در فضيلت و دست‌يابي به منفعت و لذت. برخي دانشمندان اسلامي معتقدند كه در جامعه آرماني، محبت در درجه اول با اشتراك در فضيلت حاصل مي‏ شود و اشتراك در فضيلت، نتيجه باورها و اعمال مشترك است، ولي باورهاي مشترك كه سزاوار است مردم در آن اشتراك داشته باشند، سه بخش است: الف) اشتراك در مبدأ؛ ب) اشتراك در منتهي؛‏ ج) اشتراك عقيده در بين مبدأ و منتهي‏. «اشتراك عقيده در مبدأ، اشتراك در امر باري‌تعالي‏ است و اشتراك عقيده در منتهي، اتفاق نظر در ارتباط با سعادت انسان است و اشتراك عقيده ميان مبدأ و منتهي، اشتراك عقيده درباره افعالي است كه به ‌واسطه آن ها خوش‌بختي انسان به‌ دست آيد. چنانچه اهل مدينه فاضله، در اين انديشه‏ ها هم‌‌نظر باشند و اين اتفاق نظر با افعالي كه به واسطه آن ها سعادت به ‌دست مي‌‌آيد، تكميل شود، محبت پديد خواهد آمد. از سوي ديگر، چون مردم در كنار يكديگر زندگي مي‏ كنند، برخي كه نيازمند ديگران‌ هستند، به يكديگر سود مي‏ رسانند. محبت ناشي از منفعت هم به ‌دست خواهد آمد. آنان به‌ دنبال اشتراك در فضيلت و بذل نفعي كه به يكديگر مي‏ رسانند، طبعاً از يكديگر لذت مي‏ برند و در پي آن محبت نيز حاصل مي‏ شود». (ابونصر فارابي، 1986 م: 70 و71). خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب اخلاق ناصري مي‌نويسد: چون ايشان را بالطبع متوجه كمال آفريده اند، پس بالطبع مشتاق آن تألف باشد و اشتياق به تألف محبت بود. (نصيرالدين طوسي، 1362 : 258) به ‌طور كلي، احساسات و عواطف، عاملي براي ايجاد همبستگي اجتماعي به‌ شمار مي‌رود و عواطف در جامعه اسلامي، محصول پيوند متقابل اعضاي جامعه در سايه ايمان و اعتقاد به خدا و عمل به دستور‌ها و قوانين ديني است. ( مصباح يزدي، 1378: 94.) بنابراين، مي‌توان ادعا كرد كه محبت، مهم‌ترين عامل براي ايجاد بستر همبستگي اجتماعي است. آياتي در قرآن وجود دارد كه به اين نظريه اشاره دارد. براي نمونه در قرآن مي‌خوانيم: وَ أَلّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ـ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ما أَلّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنّ اللّهَ أَلّفَ بَيْنَهُمْ. (انفال:63) اگر همه آنچه را در زمين است، هزينه مي‌كردي، نمي‏ توانستي ميان دل‌هاشان الفت ايجاد كني، ولي خداوند ميان آن ها الفت داد. اشاره قرآن به محبت به ‌عنوان مقوله ‏اي احساسي و عاطفي، بسيار اهميت دارد. بر اساس اين ديدگاه، محبت برآمده از اشتراك در باور‌ها (اشتراك در مبدأ و منتهي) بر پايه عمل به دستور‌ها و هنجارهاي ديني (اشتراك بين مبدأ و منتهي‏) است و از اركان اصلي جامعه و از ويژ‌گي‌هاي اصلي هم‌بستگي اجتماعي به ‌شمار مي ‏آيد. محبت، دوستي و وابستگي‏ هاي عاطفي بيشترين اثر را در ايجاد هم‌بستگي اجتماعي، در برابر نظام هنجارها و نظام ارزش‌ها به همراه دارد، به ‌گونه‏ اي كه بدون نوعي وابستگي عاطفي، نظم هنجاري نيز ممكن نخواهد بود، بلكه پايه نظم هنجاري بر اساس احساس تعلق به جمع، دوستي و اعتماد متقابل اجتماعي گذاشته شده است. (چلبي ،مسعود ، 1357: 98-101.) ------------------------------------------- 6. نقش عدالت در ايجاد همبستگي اجتماعي برخي دانشمندان اسلامي، افزون بر محبت، عدالت را نيز سبب همبستگي ‌اجتماعي مي‏ دانند. پيش از اين گفته شد كه فارابي، محبت را عامل ايجاد همبستگي اجتماعي و عدالت را عامل ثبات و پايداري آن مي‌داند. خواجه ‌نصير نيز همانند فارابي معتقد است: محبت موجب به‌ وجود آمدن وفاق اجتماعي طبيعي بوده و برخورداري از وابستگي‏ هاي عاطفي است كه اصلي‏ ترين عنصر از شاخصه‏ هاي مهم در ايجاد وفاق اجتماعي مي ‏باشد. در حالي‌كه عدالت موجب به ‌وجود آمدن وفاق اجتماعي صناعي است و آن را از وابستگي‏ هاي عاطفي محروم مي‏ سازد و به جامعه‌اي غيرطبيعي مبدل مي‏ سازد.(خواجه نصيرالدين طوسي، : 258 و 259) البته در اجتماعات كوچك، همبستگي اجتماعي طبيعي كارآتر است، ولي در اجتماعات بزرگ، همبستگي اجتماعي صناعي اثر‌گذارتر است. بنابراين، اين گروه از عالمان معتقدند كه عدالت اجتماعي سبب بقا و پايداري و استمرار همبستگي اجتماعي، به ‌ويژه در اجتماعات بزرگ مي‌شود. ادامه دارد... @amotahar گاه گویه های مطهر چشم به راه نگاه پژوهشگر شماست
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 11:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /9 -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- ب) وفاق بر اثر پيوندهاي ملي، قومي و خويشاوندي ------------------------------------------------- ابن خلدون، نام اين نوع پيوندها را «عصبيت» مي‌نهد. از نظر وي، كاركرد پيوندهاي خويشاوندي (عصبيت) براي ايجاد هم‌بستگي چنان با اهميت است كه كاركرد منحصر به فرد آن را هم‌بستگي اجتماعي مي‌شمارد و فايده اي جز آن براي پيوندهاي خويشاوندي (عصبيت) نمي ‏داند. ابن خلدون در مقدمه چنين مي‏‌نويسد: سود خويشاوندي فقط همين پيوندي است كه صله‌رحم را ايجاب مي‏ كند و سرانجام منشأ ياريگري به يكديگر و عاطفه و غرور قومي مي‏ شود و نبايد بيش از اين از نَسب، انتظار فوايدي داشت... سود آن تنها همين وابستگي و پيوند است. (ابن خلدون، 1366: 243.) ------------------------------------- به باور ابن خلدون، پيوندهاي خويشاوندي و قومي براي دست يافتن به كاركرد هم‌بستگي در سه سطح عمل مي‏ كند: يك ـ سطح فردي: در اين سطح، پيوند‌هاي قومي، ويژگي‌هاي نيك را پديد مي‌آورند؛ زيرا يكي از نقش‌هاي آن، آراسته بودن به خصلت‌‌هاي نيك است. دوـ سطح ميان فردي (درون گروهي): پيوندهاي قومي در اين سطح سبب دفاع از گروه، و در شرايط بحراني، سبب تقويت و بقاي گروه و گسترش روحيه دلاوري مي‌شود و جلو تسليم شدن را مي‌گيرد. سه‌ـ سطح فراگروهي: در اين سطح، در عين حال كه پيوندهاي قومي، زمينه پيوند عناصر خارج از گروه يا طبقه را فراهم مي‌كند، سازنده دولت نيز هست. براي نمونه، اسلام، عصبيت قبيله ‏اي را از سطح قبيله كه بر اساس چشم و هم‏چشمي و حمايت كوركورانه بود، خارج ساخت و بدان شكل و هدفي تازه بخشيد. عصبيت نو كه از پيوند عصبيت قومي، ديني و اجتماعي تشكيل مي‏ شد، داراي چندين جنبه بود: 1. اتحاد خويشاوندان؛ 2. اتحاد مسلمانان؛ 3. عصبيت در خدمت ابلاغ و گسترش مذهب و فرمان‌‌هاي الهي. ------------------------------------------- (تقي آزاد ارمكي، 1376: 103.) ابن خلدون، خويشاوندي را مهم‌ترين عامل اين نوع پيوندها (عصبيت) مي‌داند و معتقد است: هرگاه اين پيوند و خويشاوندي آشكار باشد، به طبع، چنان‌كه گفتيم، در نهاد وابستگان و نزديكان، حس غرور قومي را برمي‏ انگيزد. (ابن خلدون: 243.) امروزه نظريه ابن خلدون درباره عصبيت را مي‌توان به جوامع امروزي در دو سطح تعميم داد: الف) در سطح خرد، همانند خانواده، خويشاوندان، همسايگان و محله؛ ب) در سطح كلان، همانند هم‌بستگي‌هاي ملي و ديني. از اولي براي پيوند اوليه ميان افرادي كه ارتباطات رودررو با يكديگر دارند و از دومي در پيوند انسان با سرنوشت كل جهان اسلام (ناظر به سخن پيامبر كه فرمود: «مَن اَصبَحَ و لم يهتمْ بامورِ مسلمين فليس بمسلم» مي‌توان سود جست. دوركيم جزو جامعه‌شناساني است كه از يك سو بر پيوندهاي خويشاوندي تأكيد كرده است و از سوي ديگر به نوعي احساسات ملي و ميهن‌دوستي را عاملي براي تقويت حس هم‌بستگي مي‏ داند، با اين تفاوت كه به احساسات ملي و ميهن‌دوستي با نظر مستقل نمي‌نگرد، بلكه آن را تابعي از همانندي‏ هاي افرادي مي ‏داند كه از اتحاد آنان، جامعه پديد مي ‏آيد. به نظر او، جامعه ‏اي كه به سرزميني تعلق دارد، براي تحقق بخشيدن به كاركردِ بخشي از حيات روحي خود، همان‌گونه كه مايل است خود را دوست بدارد، به ميهنش نيز علاقه‌مند است. ---------------------------------------- (اميل دوركيم: 118.) بنابراين، اجتماعاتي كه بر مبناي پيوند خويشاوندي بنا شده‌اند، در برابر بيگانگان شدت عمل بيشتري نشان مي‌دهند، ولي اشكال كار در اين است كه اين نوع جوامع، اجتماعات كوچكي را تشكيل مي‌دهند و جامعه‌اي كه بر مبناي خويشاوندي بنا گذاشته شده باشد، نمي‌تواند چندان بزرگ باشد؛ زيرا چنين پيوندهايي، در ميان افرادي كه خويشاوندي آن ها به بيش از چهار نسل گذشته برمي‌گردد، چندان قوي نيست. -------------------------------------- ادامه دارد.... --------------------------------------------- در کانال تلگرامی زیر چشم به راه شما هستیبم: @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 3 ارديبهشت 1395 | 11:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /8 ------------------------------------------------- 3. نقش فرهنگ در ايجاد همبستگي اجتماعي ------------------------------------------ افراد جامعه مانند آجر‌هايي هستند كه در يك ساختمان قرار دارند. آنچه اين آجرها را در كنار هم نگه‌داشته، ملاط است. درباره انسان‌ها نيز فرهنگ مانند ملاط است. ابونصرفارابي اولين كسي بود كه نقش محوري فرهنگ را ياد‌آور شد: ارتباط و همبستگي ناشي از تشابه در اخلاق، خوش‌طبعي و اشتراك در لغت و زبان است و در صورتي گسستگي به ‌وجود مي ‏آيد كه افراد در اين امور با يكديگر تباين داشته باشند. (ابونصر فارابي، 1991م: 155.) پارسونز، از دانشمندان غربي نيز بر نقش فرهنگ تأكيد كرده و معتقد است: اين فرهنگ است كه از گذر هنجارها، ارزش‌ها، آرمان‌ها و ايدئولوژي‌هايي كه به كنشگران اجتماعي پيشنهاد يا تحميل مي‌كند، برايشان انگيزه و آمادگي ذهني براي كنش را فراهم مي‏ نمايد. (گي روشه، 1376: 82 ) وي فرهنگ را نيروي مهمي مي ‏انگاشت كه عناصر گوناگون جهان اجتماعي يا به تعبير خودش، نظام اجتماعي را به هم پيوند مي‏ دهد.(جورج ريتزر: ‏138.) به ديگر سخن، فرهنگ، ميانجي كنش متقابل ميان كنشگران است و شخصيت و نظام اجتماعي را با هم تركيب مي‏ كند. فرهنگ اين خاصيت ويژه را دارد كه كم و بيش مي‏ تواند بخشي از نظام‌هاي ديگر باشد. بدين‌سان كه فرهنگ در نظام اجتماعي، به‌صورت هنجارها و ارزش‌ها تجسم مي ‏يابد و در نظام شخصيتي، ملكه ذهن كنشگران مي ‏شود.(همان) فرهنگ، نظام الگودار و سامان‏مندي است كه هدف‌هاي جهت ‏گيري كنشگران، جنبه‏ هاي نظام شخصيتي و الگوهاي نهادمند نظام اجتماعي را دربرمي ‏گيرد. (همان: 139) فرهنگ نيز براي تداوم و بقاي خود از دو ساز و كار بهره مي‌گيرد: الف) فرآيند اجتماعي شدن يا جامعه‏ پذيري از راه آموزش قوانين، مقررات، آيين‏ ها و آداب و سنن و نظارت اجتماعي بر حسن اجراي آن ها (ابوالحسن تنهايي، 1371: 156 و 157.) از طريق فرآيند اجتماعي، الگوهاي فرهنگي، يعني ارزش‌ها، باورها، زبان و نمادهاي ديگر، در نظام شخصيت دروني مي‌شود و «در يك فراگرد اجتماعي شدنِ موفق، ارزش‌ها و هنجارها، ملكه ذهن مي‏ شوند و به ‌صورت بخشي از وجود كنشگران يا وجدان آن ها در مي‌آيند. در نتيجه اين فراگرد، كنشگران، ضمن دنبال كردن منافعشان به مصالح كل نظام خدمت مي‌كنند». (نظريه جامعه‌شناسي در دوران معاصر، ص‏136.) ب) سازوكارهاي كنترل اجتماعي، خط دوم دفاع از نظام را تشكيل مي‌دهد. در ميان نظام‌هاي كنترل اجتماعي، نظامي بهتر است كه نظارت اجتماعي در آن ، مردمي‌تر و غير رسمي‌تر باشد. بنابراين، زياده‌روي در بهره‌مندي از نظام كنترل اجتماعي رسمي، براي همبستگي اجتماعي زيان‌بار است و جامعه آسيب ‌مي‌بيند. جورج ريترز در اين ‌باره، بر اين باور است: نظام اجتماعي انعطاف‌پذير از نظام زودرنجي كه تاب هيچ‌گونه كج‌روي را ندارد، نيرومندتر است. يك نظام اجتماعي بايد فرصت‌هاي گسترده‌اي را براي اعضايش فراهم كند تا شخصيت‌هاي گوناگون بتوانند بدون تهديد يك‌پارچگي نظام، ابراز وجود كنند. (همان: ۱۳۷) 4. نقش احساسات ملي و پيوند‌هاي نژادي و خويشاوندي در ايجاد همبستگي اجتماعي بر اساس نظر ابن خلدون، پيوندهاي قومي در همبستگي اجتماعي و صعود و سقوط ملت‌ها نقش ويژه‌اي دارد كه آن ها را برمي‌شماريم: الف) همبستگي بر اثر نزديكي در مكان و محل زندگي در روايت‌هاي گوناگون، بر حق همسايه و لزوم حسن سلوك با همسايه اشاره شده است. (ر.ك: محمد بن يعقوب كليني، 1365 : 666) «همبستگي اجتماعي، با پيوند با همسايگان و ارتباط در سايه اشتراك در منزل و در مرحله بعد، در سايه اشتراك در كوچه و به دنبال آن، اشتراك در كوي و سپس محله به‌ وجود مي‏ آيد.» ( كتاب آراءِ اهل المدينة الفاضلة، ص 156.) هر قدر همسايگان بيشتر به هم كمك كنند، به همان مقدار همبستگي و وفاق در آن اجتماع محكم‌تر است. در اسلام بر لزوم مراعات حق همسايه بسيار تأكيد شده است. از امام صادق(ع) چنين نقل شده است: «خوب همسايه‌داري، روزي انسان را زياد مي‌كند». عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: حُسْنُ الْجِوارِ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ، (كافي، ج2: 666). در روايت ديگر از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل شده است: هركس به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد، نبايد به همسايه‌اش آزار برساند. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ(س) تَشْكُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله كُرَيْسَةً وَ قَالَ تَعَلَّمِي مَا فِيهَا فَإِذَا فِيهَا مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤْذِي جَارَة ُ، (همان: 667). و همچنين از امام صادق(ع) و رسول الله صلی الله علیه و آله نقل شده است كه نيكويي در همسايه‌داري، عمر را طولاني مي‌كند و سبب آباداني كشور مي‌شود. َعنْ أَبِي مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) حُسْنُ الْجِوَارِ زِيَادَةٌ فِي الْأَعْمَارِ وَ عِمَارَةُ الدِّيَارِ؛ عَنِ الْحَكَمِ الْخَيَّاطِِ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) حُسْنُ الْجِوَارِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ يَزِيدُ فِي الْأَعْمَارِ. عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حُسْنُ الْجِوَارِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ، (همان: 668) روشن است كه يكي از جنبه‌هاي آباداني كشور، همبستگي اجتماعي است. ازاين‌رو، كشوري كه از نظر اجتماعي گسيخته است، نمي‌تواند آباد باشد. --------------------------------------------- ادامه دارد... ----------------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 9:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /7 -------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- ۲ - نقش ارزش‌ها در همبستگي اجتماعي ----------------------------------------------- يكي از مباحثي كه صاحب‌نظران علوم اجتماعي روي آن تأكيد كرده‌‌اند، بحث اثر‌گذاري ارزش‌ها در همبستگي اجتماعي است. به باور برخي جامعه‌شناسان، ارزش‌ها بدون توجه به ريشه‏ آن ها، عوامل مستقلي هستند كه به سازمان‌دهي و وحدت يك جامعه شكل مي‏ بخشند. (چالمرز جانسون، 1363: 36.) «ارزش‌ها، نمادهاي تعريف شده ‏اي [هستند] كه وقتي مورد پذيرش همه واقع شوند، هم‌بستگي آگاهانه ‏اي را ايجاد مي ‏كنند كه وجه مشخصه انسان‌هاي به هم پيوسته در يك جمع بهنجار است». (آلوين استانفورد كوهن، 1369: 130) شرط پديد آمدن همبستگي و به سخن ديگر، همكاري و همياري شهروندان، پيش‌‌بيني‌ پذيربودن رفتار ديگران در موقعيت ‏هاي گوناگون است. «ارزش‌ها به افراد كمك مي ‏كند تا بدون اين كه نيازي به شناخت انگيزه ‏هاي شخصي ديگران داشته باشند، واكنش افراد را نسبت به عمل خود پيش‌بيني كنند». (تحول انقلابي، ص 38.) يكي ديگر از موردهايي كه هم‌سنگ ارزش‌ها در ايجاد همبستگي اجتماعي اثر مستقيم دارد، هنجارهاست. البته هنجارها در درجه نازل‌تري از ارزش‌ها قرار دارند. ( پيتر ورسلي : 66.) به ديگر سخن، «نمودهاي عملي و تفصيلي، اهدافي هستند كه توسط ارزش‌هاي جامعه مشخص شده‏ اند.»( همان: 67) ويژگي ديگر هنجار آن است كه «به ارزش‌ها جنبه عملي مي‏ دهد»( تئوري‌هاي انقلاب، ص 131)و هنجارها به ‌وسيله ارزش‌ها مشروعيت مي ‏يابند. هنجارها به دليل ويژگي‏ هاي يادشده «در سازش ميان اجزاي متعدد نظام سهيم هستند و فعاليت‏ هاي يك حوزه را با عمل حوزه‏ هاي ديگر جامعه به هم پيوند مي ‏دهند.» (پيتر ورسلي: 67 و 68 ) ارزش‌ها و هنجارها و ديگر نمادهاي فرهنگي، شرط لازم براي ايجاد همبستگي اجتماعي هستند، ولي كافي نيستند؛ زيرا افزون بر اين، هماهنگي ارزش‌ها با تقاضاهاي محيطي نيز لازم است و «وقتي چنين ارزش‌هايي قادر به تبيين محيط نباشند، نظام اجتماعي وارد دوره‏اي از دشواري‏ هاي بزرگ خواهد شد». ( تئوري‌هاي انقلاب، ص 132.) با اين حال، به باور برخي انديشمندان، تنها وجود ارزش‌ها و هنجارها براي ايجاد نظام اجتماعي هم‌بسته و قابل دوام كفايت نمي‏ كند، بلكه افزون بر اين ها تطبيق‌پذيري و هماهنگي نظام اجتماعي با شرايط محيطي نيز ضرورت دارد. از‌اين‌رو، خرده نظام سومي به ‌عنوان «ارگانيسم رفتاري» را مطرح مي‏ كنند كه وظيفه انطباق و تطبيق‌پذيري نظام اجتماعي با شرايط محيطي را بر عهده دارد. بنابراين، چنانچه محيط تغيير كند و تقاضاهاي محيطي جديدي بيان شود، براي تداوم هم‌بستگي اجتماعي لازم است ارزش‌ها نيز تغيير كنند؛ زيرا محيط جديد مستلزم مجموعه جديدي از ارزش‌هاست و اگر ارزش‌ها تعديل شوند، جامعه به آرامش و هم‌بستگي اجتماعي دست مي‏ يابد.(همان ) بنابراين، «تا زماني كه ارزش‌هاي يك جامعه و واقعيت‌هاي يك محيط با هم سازگار باشند، جامعه از تنش‌هاي اجتماعي و ناهنجاري‌ها بركنار است. همواره جامعه در حالت تعادلي، از درون و بيرون جامعه اثر مي ‏پذيرد. اين تأثير‌ها، جامعه را به هماهنگ ساختن روش تقسيم كار با ارزش‌هاي خود وادار مي ‏كند. چنين جامعه ‏اي مي ‏تواند بدون تجربه كردن تنش‌ها و گسست‏ هاي اجتماعي، تحت تأثير، پديده ‏هاي جديد و سليقه‏ هاي تازه و به طور كلي، تغيير فرهنگي، تحت تأثير داخل و خارج قرار گيرد.» (تحول انقلابي، ص 74) پس مهم آن است كه هماهنگي و سازگاري ميان ارزش‌ها و محيط حفظ شود، ولي هنگامي كه درجه ناسازگاري و ناهماهنگي ميان محيط و ارزش‌ها بيش از اندازه باشد، وضعيتي نامتعادل پديد مي‌آيد. وضعيت نامتعادل، نشانه‌هاي بسياري دارد كه آن ها را برمي‌شماريم: الف) افزايش اعتياد به الكل و زير پاگذاشتن هنجارهاي جنسي، نشانه‌هاي روشني از تشنج اجتماعي هستند. ب) ظهور گروه ‏هاي عقيدتي جديد براي رويارويي با تنش‌هاي اجتماعي، معيار ديگري براي كشف حالت نامتعادل بودن است. ج) افزايش ميزان خودكشي، افزايش محبوبيت ايدئولوژي‏ هاي گوناگون، افزايش تعداد نيروهاي مسلح نسبت به جمعيت غيرنظامي و رابطه محتمل ميان ميزان جنحه و جنايت از نشانه‏ هاي ويژه نبود تعادل اجتماعي به ‌شمار مي‌آيند. (همان: ۱۲۶) بنابراين، بقاي جوامع، ناشي از وجود الگوهاي فرهنگي و نظام هنجاري و ارزشي مشترك است. اين نظام اجتماعي با دروني كردن ارزش‌ها و هنجارها و نيز كنترل اجتماعي، از پديد آمدن تعارض‌ها و كشمكش ‏ها و با توجيه كردن تغيير‌هاي محيط (اگر بتوانند توجيه كنند) از پديد آمدن آنومي اجتماعي و در نتيجه، تضعيف پايه‏ هاي حفظ هم‌بستگي اجتماعي؛ يعني ارزش‌ها، ايده ‏ها و هنجارها جلوگيري مي‏ كند. ---------------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 1 ارديبهشت 1395 | 9:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /6 -------------------------------------------- نقش دين اسلام در ایجاد همبستگي اجتماعي ----------------------------------------------------- نقش دين به ‌ويژه دين اسلام در همبستگي اجتماعي به‌گونه‌اي است كه همه مردماني را كه مسلمانند، «امت اسلام» مي‌نامند و ملت در اصطلاح دين اسلام، به معناي دين و آيين است. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «ثُمَّ أََوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا». (نحل: 123) در منتهي الارب و ناظم الاطباء آمده: امت جماعتي را گويند كه به‌ سوي ايشان پيغمبري آمده باشد . در برخي از كتب لغت: گروهي را كه به پيغمبري ايمان آورده‌اند، امت نامند. (لغت‌نامه دهخدا، به نقل از: فرهنگ فارسي معين) لفظ امت (پيروان يك پيامبر) به روشني دلالت بر اين دارد كه دين مي‌تواند ميليون‌ها نفر را بر اساس آموزه‌هاي الهي، در جهت واحدي هدايت كند، به‌گونه‌اي كه يك هدف و برنامه داشته باشند. به ديگر سخن، دين، عميق‌ترين، حقيقي‌ترين و ماندگارترين امري است كه مي‌تواند مردمان را به همبستگي اجتماعي دروني برساند و اين وفاق جمعي دروني، لازمه همبستگي اجتماعي بر اساس شاخص‌هاي بيروني است. آيه مباركه «إِنّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد:11) شاهدي است بر اين سخن كه تغيير اجتماعي، بر تحول انفسي بنا شده است و تا اين امر رخ ندهد، همبستگي اجتماعي، ممكن نيست. در نيم قرن اخير نيز، جدايي پاكستان از هند (1947م.) و تشكيل جمهوري اسلامي پاكستان (1956م.) و انقلاب اسلامي ايران نشان داد كه دين در جهت تكوين امت واحد، در عرض سرزمين، تاريخ، آداب و سنن و زبان مشترك قرار نمي‌گيرد، بلكه اگر ديگر اشتراك‌ها در طول دين واحد قرار نگيرند، قدرت و امكان ايجاد يك امت را ندارند. بنابراين، مي‌توان ادعا كرد كه تنها توافق اجتماعي ماندگار، توافق اجتماعي مبتني بر دين است. ( سيد مرتضي آويني، 1378،:53 و 54) ------------------------------------------ حتي تمدن جديد غرب، وام‌دار دين است. پژوهش‌هاي ماكس وبر نشان داد كه تمدن امروز غرب، عرصه تعيّن خويش را در يك وفاق جمعي ديني يافته است. به ديگر سخن، اگر اصلاحات ديني مسيحيت در اروپاي غربي پديد نمي‌آمد و روحيه سرمايه‌داري كه سرچشمه انقلاب صنعتي است، در اروپاي غربي گسترش نمي‌يافت، تمدن تكنولوژيك غرب نيز شكل نمي‌گرفت. وي آشكارا مي‌گويد كه اگر پروتستانتيسم، قرب به خدا را در هويت دنيايي بشر معنا نمي‌كرد و همچنان ملازمه قرب به مسيح با رهبانيت حفظ مي‌شد، اروپا امكان رويكرد به روحيه سرمايه‌داري را نمي‌يافت. ( ماكس وبر : 133-157.) ------------------------------------------ ادامه دارد....
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 | 10:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /5 ----------------------------------------- مفاهيم پيونديافته با همبستگي اجتماعي ------------------------------------------------- پيش از ورود به بحث اصلي، لازم است به برخي مباحث نظري، همانند نقش دين، فرهنگ، احساسات ملي، قومي و قبيله‌اي و همچنين نقش محبت و عدالت در وفاق اجتماعي پرداخته شود. ۱. نقش دين در همبستگي اجتماعي در دو قرن اخير، در پي هجوم همه‌جانبه عليه دين و باور‌هاي ديني و تلاش برخي دانشمندان غرب در بيرون راندن آن از صحنه زندگي اجتماعي و محدود كردن آن به دايره زندگي خصوصي و فردي، بسياري از جامعه‌شناسان لازم ديدند تا همانند ديگران به دين جنبه فردي دهند و آن را از صحنه اجتماع خارج سازند. بنابراين، لازم بود ثابت كنند دين در همبستگي اجتماعي نقش اساسي ندارد. آگوست كنت كه او را بنيان‌گذار جامعه‌شناسي امروزي مي‌دانند، كوشيد دين‌داري را موجب عقب‌ماندگي جوامع معرفي كند. با اين حال چون درپي حذف دين، با بن‌بست‌هاي بسياري روبه‌رو شد، مجبور گشت دين جديدي به‌ نام «دين انسانيت» را بنيان نهد و خود را پيامبر بنامد و معبدي نيز بسازد. ( مصباح يزدي ، 1377: ص50.) او پي‌برد كه دين، وحدت‌بخش و قوام‌بخش ارزش‌ها و هنجارهاي مشترك است؛ زيرا در غير اين صورت، خواسته‌هاي فردي سبب از هم‌گسيختگي خواهد شد. «دين به انسان‌ها اجازه مي‏دهد تا بر اميال خود‌خواهانه فايق آيند و به خاطر عشق به هم‌نوعا‌ن خود، فراتر از اين خودپرستي‌ها عمل كنند. دين همان شيرازه نيرومندي است كه افراد جامعه را با يك كيش و نظام عقيدتي مشترك به همديگر پيوند مي‏دهد. دين‌، سنگ‌بناي سامان اجتماعي است و براي مشروع ساختن فرمان‌هاي حكومت، اجتناب‏ناپذير است. هيچ قدرت دنيوي نيست كه بدون پشتيباني يك قدرت معنوي دوام آورد.»(لوييس كوزر، 1368: ص 34.) سرانجام آگوست كنت مجبور شد به نقش محوري دين در زمينه همبستگي اجتماعي اعتراف كند. پس از آگوست كنت، دوركيم، مشهورترين جامعه‌شناس غربي بود كه نتوانست نقش دين را در همبستگي اجتماعي انكار كند. او كوشيد از راه ديگري، دين را از متن اجتماع خارج سازد. پس همبستگي اجتماعي را به دو وفاق ‌اجتماعي مكانيكي و وفاق اجتماعي اندام‌وار (ارگانيكي) تقسيم كرد. وي بر اين باور بود كه نوعي همبستگي اجتماعي وجود دارد كه در برخي حالت‌هاي مشترك در وجدان تمامي اعضاي يك جامعه ريشه دارد.(درباره تقسيم كار اجتماعي، ص 122.) هر قدر مجموعه ارزش‌ها، باورها و احساسات مشترك افراد جامعه يا وجدان جمعي آنان از عمق، گستره، صراحت و محتواي مذهبي بيشتري برخوردار باشد، هم‌بستگي در آن جامعه نيز بيشتر خواهد بود. او اين نوع وفاق اجتماعي را هم‌بستگي مكانيكي ناميد. ( همان، ص ۱۴۴ )و كوشيد ثابت كند كه اين نوع همبستگي اجتماعي براي گذشته جوامع سنتي است. وي همبستگي اجتماعي ناشي از تقسيم كار را نوع غالب همبستگي اجتماعي در جوامع مدرن برشمرد و آن را هم‌بستگي آلي يا اندام‌وار (ارگانيكي) نام نهاد.(همان، ص 145) دوركيم پس از ناكارآمد معرفي كردن نهاد دين، اتحاديه‏هاي صنفي را كارآمدترين ابزار براي ايجاد همبستگي ميان افراد جامعه معرفي مي‏كند.( زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، ص33). اعتراف دوركيم به ضرورت چيزي معادل وجدان جمعي؛ يعني باورها، ارزش‌هاي مشترك همگاني، عنصر اخلاقي يا محور غيرقراردادي در جوامع ارگانيك( پيدايش نظريه جامعه‏شناسي، ج 2، ص‏391) مؤيد اين واقعيت است كه او با در نظر نگرفتن دين در جوامع مدرن، به بن‌بست رسيده و روشن است كه باورها و ارزش‌ها در جوامع مدرن نيز در كنار تقسيم كار مي‏تواند در ايجاد همبستگي اثر‌گذار باشد. از نظر دور‌كيم، ضرورت وجدان جمعي در جوامع مدرن به اندازه‌اي است كه اگر گستره آن به حد افراط تنگ شود، جامعه به خطر مي‌افتد.8 بنابراين، در جوامع مدرن نيز همانند جوامع سنتي، چيزي معادل وجدان جمعي؛ يعني باورها و ارزش‌هاي مشترك وجود دارد كه در صورت تضعيف آنها، نابه‌ساماني‌ و امور بيمارگونه بروز خواهد كرد و جامعه به خطر مي‌افتد.(ريمون آرون، 1370: 357.) برخي جامعه‌شناسان، پس از دوركيم معتقدند با آن كه بشر امروزي از دين ـ به معناي سنتي خود ـ روي‌گردان شده، ولي به يك آگاهي گروهي و مشترك رسيده كه داراي ارزش‌ها و هنجارهاي ويژه‌اي است. به عبارت ديگر، آنچه تغيير كرده، عنوان دين است، ولي اگر دين؛ يعني وجدان جمعي به معناي عام خود را حذف كنيم، جامعه دچار بحران و آنومي خواهد شد. ازاين‌رو، امروزه در غرب، نهادهاي سنتي رو به افول‌ نهاده‌اند، ولي در عوض اعتقاد به ليبراليسم، در حال گسترش است. بايد توجه داشت كه ليبراليسم، دين جديدي است كه نقش اديان سنتي را ايفا مي‌كند. جوامع در حال توسعه، مانند بيشتركشورهاي جهان سوم، وقتي به سرعت به‌ سوي پيدايش ماشين‌هاي نيرومند و تمركز بزرگ نيروها و سرمايه و در نتيجه، تقسيم كار به شكل پيچيده حركت كنند، آگاهي گروهي و مشترك جامعه، تهديد و سود فردي بر علايق جمعي چيره مي‌شود. از سويي آگاهي و وجدان جمعي جديد (دين جديد) به همان سرعت پديد نمي‏آيد . ديگر سخن، ايمان به دين سنتي فرو مي‌ريزد و ايمان به دين جديد هم جاي‌گزين نمي‌شود. در اين ميان، وضعيت آنومي و ناهنجاري پديد مي‌آيد. آنومي به معناي نبود همبستگي اجتماعي در جامعه است كه سبب كشمكش اجتماعي و سرگرداني فردي و جنگ براي قدرت و ثروت مي‏شود. (حسين بشيريه، 1374: 49.) ------------------------------------------- ادامه دارد..... بیشتر بخوانید از این قلم در کانال تلگرامی گاه گویه های مطهر در لینک زیر:@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 فروردين 1395 | 9:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /4 ------------------------------------- مفهوم شناسي -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- وجدان جمعي برخي جامعه‌شناسان، وجدان جمعي را به معناي داوري جمعي دانسته‌اند كه از مجموعه باورها، نگرش‌ها و احساسات مشترك در ميانگين افراد يك جامعه، واحد دستگاه معيني را تشكيل مي‌دهد كه حيات خاص خود را دارد. اين دستگاه را مي‌توان وجدان جمعي يا عمومي ناميد. البته اين دستگاه بر بستر مادي واحدي استوار نيست و اساساً در گستره جامعه پراكنده است. (اميل دوركيم، 1369: 92) --------------------------------- وجدان جمعي در برابر وجدان فردي، بيانگر حالت‌هاي مشترك جامعه بوده و در اجتماع پراكنده است كه با تغيير نسل‌ها عوض نمي‌شود، بلكه عامل پيوند نسل‌هاي آينده و گذشته است.(همان، ص 119) محورهاي اصلي وجدان جمعي وجدان جمعي بر مبناي چهار عنصر استوار است كه عبارتند‌ از: حجم؛ شدت؛ تعين و محتواي مذهبي. بايد دانست اين عنصرها تغيير مي‌يابند. حجم، درجه‏اي است كه ارزش‌ها، باورها و قوانين وجدان جمعي، ميان اعضاي جامعه تقسيم مي‏شود. (جاناتان اچ ترنر، 1371: 93.) شدت، گستره‏اي است كه وجدان جمعي قدرتي جهت هدايت افكار و فعاليت‌هاي يك فرد دارد.(همان) تعيّن، درجه صراحت اجزاي وجدان جمعي و محتواي‏ مربوط به نسبت مذهبي به نمادگرايي كاملاً مادي در وجدان جمعي است.(همان) درباره محتواي مذهبي‌ بايد گفت وجدان جمعي در دين‌هاي گوناگون، متفاوت است. اديان الهي از زيربناي فلسفي و استدلال‌هاي منطقي برخوردارند و داراي وجدان جمعي محكم‌تري هستند. برخي از اديان نيز با عقل ناسازگارند و در ذات خود تناقض دارند، مانند مسيحيت يا دين‌هايي كه تنها از عادت‌‌ها و سنت‌ها سرچشمه گرفته‌اند، مثل اديان ابتدايي كه وجدان جمعي سست و شكننده‌اي دارند. ------------------------------------------- انواع همبستگي يا وفاق اجتماعي --------------------------------------- همبستگي يا وفاق اجتماعي با توجه به نظم اجتماعي شكل مي‌گيرد. هرگاه نظم‌اجتماعي، بيروني يا نظم سياسي باشد، وفاق اجتماعي شكل‌گرفته در اين نوع نظم اجتماعي، غيرطبيعي و تصنعي است و هرگاه نظم اجتماعي، دروني باشد، نظم اجتماعي وفاقي يا طبيعي شكل مي‌گيرد. در همبستگي اجتماعي غيرطبيعي، نظم اجتماعي بيروني و از بالا و با پشتوانه قدرت مستقر مي‌شود. اعضاي جامعه در اين نظم، با توجه به منافع خود به سازگاري بيروني تن مي‌دهند. در چنين نظمي، همبستگي اجتماعي بسيار ضعيف و شكننده است. به ‌طريق اولي، در اين نوع همبستگي، اعتماد اجتماعي متقابل و تعهد دروني و وابستگي عاطفي تعميم‌يافته، ضعيف است يا وجود ندارد. در اين نوع جوامع، پي‌آمدها و تداوم نظم سياسي بالقوه، شكننده و محدود است. از يك سو، در برابر دگرگوني‌هاي اقتصادي و سياسي خارجي، آسيب‌پذير است و از سوي ديگر، پيرو تغيير منافع سياسي و اقتصادي داخلي است. در جوامعي كه همبستگي اجتماعي پيرو نظم سياسي و بيروني است، همواره نظم سياسي با نوعي نامشروع بودن مزمن و هرج و مرج و گاه تناقض در هويت جمعي روبه‌روست. بهترين نوع همبستگي اجتماعي، همبستگي متكي بر نظم دروني است. اين نوع همبستگي اجتماعي از موهبت اعتماد اجتماعي دوجانبه، تعهد دروني تعميم‌يافته، نوعي همدلي ملي و ثبات، بهره‌مند است. بيشتر سازگاري اجتماعي از نوع سازگاري دروني است. در اين صورت، اعضاي جامعه به‌صورت داوطلبانه و از روي احساس تكليف، وظيفه‌شان را انجام مي‌دهند.( چلبي، مسعود: 19.) -------------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 | 12:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /3 -------------------------------------- یک تمثیل روشنگر ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وقتی وخامت اوضاع را دریافتند، دورهم جمع شدند که گرم تر شوند و بدین ترتیب همدیگر را از شدت سرما حفظ کنند. ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. مخصوصا وقتی که به هم نزدیک تر بودند . ناگزیر تصمیم گرفتند از کنار هم دور شوند . به همین دلیل از سرما یخ زده و می مردند. از این رو مجبور شدند یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود. و این چنین آموختند که باز گردند و گرد هم آیند و با زخم های کوچکی که همزیستی با دوست به وجود می آورد، زندگی کنند . آموختند که گرمای وجود دوست مهم تر است ... و این چنین توانستند زنده بمانند. بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص گردهم آیند. بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دوست کنار آید و محاسن دوست را تحسین کند. برای ایجاد احساس همبستگی اجتماعی لزوما نباید هر فرد اجتماع همه انسان ها را محبوب و مطلوب بداند تا با آنان احساس همبستگی پیدا کند. بلکه باید همه انسان ها ، به ویژه هم میهنان گرامی را دوست داشت و با آنان احساس همبستگی کرد؛ اگر چه خارهای تیز برخی رفتارهایشان روح و روان ما را بیازارد و مجروح کند. باید به جای احساس جلب منافع فردی ضمن احیای روح اجتماعی و وجدان جمعی بکوشیم بذر احساس وفاق اجتماعی را در بستر اذهان آحاد جامعه بیفشانیم. ادامه دارد.... ------------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی زیر:@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 24 فروردين 1395 | 10:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 25 صفحه بعد